eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
837 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی و حال و هوای رزمندگان جبهه ها #دهه۶۰ #کپی_آزاد 〰〰〰 اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر «یا لیتنا کنا معک» لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپی از افتخارآفرینی دریادلان ارتش جمهوری اسلامی ایران 🔹 در پهنه دریا در رویارویی با دشمن 🆔 @DefaeMoqaddas
📷 تکاوران نیروی دریایی ارتش در حال آماده شدن برای وارد آوردن ضربات کاری به دشمن متجاوز ⏳ دوران #دفاع_مقدس 🆔 @DefaeMoqaddas
📷 تصویر سمت چپ: امیر حبیب الله سیاری(فرمانده سابق نیروی دریایی و معاون کنونی هماهنگ کننده ارتش) در روزهای مقومت خرمشهر در لباس تکاور نیروی دریایی 🆔 @DefaeMoqaddas
💠 افطاری‌ساده رییس‌ جمهور 📸 افطاری‌ساده رییس‌جمهور وقت، حضرت آیت‌الله‌خامنه‌ای و فرماندهان‌ سپاه‌ پاسداران دوران 🌷 شهیدان قاسم سلیمانی (فرمانده لشکر ثارالله) و مهدی باکری (فرمانده لشکر عاشورا) نیز در این جمع حضور دارند. 🆔 @DefaeMoqaddas
هدایت شده از mehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | حضور آیت الله خامنه ای، رئیس جمهور وقت در جمع صمیمی رزمنده ها 🌴 دوران 🆔 @DefaeMoqaddas
عملیات خیبر شروع شده بود و ما در منطقه ی طلائیه مشغول خدمت بودیم که بمب های عراقی بر سر ما ریخته شد. من همراه چند تن از دوستان، برای در امان بودن از تیر و ترکش دشمن، داخل یکی از تانک ها پناه گرفتیم. بالاخره یکی از دوستان طاقت نیاورد و گفت: «یعنی این همه توپ که می زنند، هیچ کدام عمل نمی کند؟!» بلافاصله بعد از گفتن این حرف به بیرون رفت و خیلی سریع برگشت و گفت: «دشمن تعدادی گلوله ی شیمیایی به منطقه زده است». یکی از بچه ها به نام «جواد زادخوش» گفت: «شنیده ام برای جلوگیری از شیمیایی شدن، پارچه ای را خیس کرده و مقابل دهان و بینی خود می گیرند.» خیلی سریع برای یافتن دستمال خیس از تانک بیرون آمده و به سمت سنگر دویدیم. داخل سنگر، هرکس به دنبال آب و دستمال می گشت که جواد ظرف آبی را روی پتویی ریخت و گفت: «بچه ها بیایید و هریک گوشه ای از این پتو را جلوی دهان و بینی تان بگیرید». ناگهان متوجه شدیم که بوی پتو از بوی شیمیایی هم بدتر است. چون ظهر همان روز مقداری آبگوشت روی آن ریخته بود و بچه ها آن را همان طور جمع کرده و در گوشه ای گذاشته بودند تا در فرصتی مناسب بشویند. خلاصه، جواد در این موقعیت با خنده گفت: «مثل این که این پتو هم شیمیایی شده است؟!» این جا بود که هراس از گاز شیمیایی با شلیک خنده ی ما از بین رفت. —(راوی: مظهری صفات) 🆔 @DefaeMoqaddas
😊 🔺اردوگاه پر شده بود از خبرنگاران خارجی. بچه‌ها مجبور بودند در حضور افسران عراقی مصاحبه کنند ... 🔹 میکروفون را گرفتند جلوی یکی از اسرا. افسر عراقی پرسید: ➖پسر جان اسمت چیه؟ ─ عباس ➖ اسم پدرت چیه: ─ مش عباس ➖ اهل کجایی: ─ بندر عباس ➖ کجا اسیر شدی: ─ دشت عباس 🔸افسر عراقی که فهمید پسر او را دست انداخته، با لگد به ساق پایش کوبید و داد زد: ➖ دروغ می‌گی! ⭕️ اسیرِ جوان در حالی که خنده‌اش گرفته بود گفت : ─ نه به حضرت عباس! 😂 🆔 @DefaeMoqaddas
هدایت شده از mehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم| صحنه هایی از حضور شهید حاج علی موحد دوست فرمانده تیپ دوم از لشکر 14 امام حسین در جبهه ➕🌷 تشییع پیکر پاک شهید موحد دوست در اصفهان 🌴 دوران 🎞 برخی مسئولین و فرماندهان لشکر در این کلیپ دیده می شوند: شهید حسین خرازی، ابوشهاب و ... 🆔 @DefaeMoqaddas
هدایت شده از mehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم| دورربین "روایت فتح" از پیرمرد رزمنده می‌پرسد: 🌴 شما چرا این همه می‌آیید جبهه پدر جان؟ - جوان‌ها که هستند! 💠 و پاسخش رزمنده .... 🌈 دوران 💕 بسیجیان خمینی، نماد اخلاص و ایمان 🆔 @DefaeMoqaddas
🌧 تصویری زیبا از رزمندگان اسلام در حال نماز در بوران، برف و سرما ❄️ ▫️ دوران جنگ تحمیلی
💠 تبادل 👇👇👇
هدایت شده از پایداری
💠 به کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی" بپیوندید 👇👇👇 🆔 https://eitaa.com/shahid_qasem_soleimani
هدایت شده از mehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 فیلم | سرود حماسى «قسماً بدماء سليمانى» 🎤 با اجراى گروه إزار (لبنان) و انصارالله (يمن) 🔴 قسم به خون حاج قاسم، انتقامی سخت از دشمان می گیریم 💠 شور و حماسۀ رزمندگان جبهه مقاومت 🆔 @shahid_qasem_soleimani ✔️JOIN ✅ به کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی" بپیوندید
💢روزشمار دفاع مقدس (۱ بهمن) 💢رویداد‌های مهم این روز در تقویم شمسی (۱ بهمن) • ولادت شهید حسن صمدزاده قهفرخی (استان چهارمحال و بختیاری، شهرستان شهرکرد) (۱۳۳۴ ه.ش) • ولادت شهید سیدمحمدرضا دستواره (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۳۸ ه.ش) • ولادت شهید علی‌اکبر توکلی (استان لرستان، شهرستان ازنا، روستای کرتیلان) (۱۳۳۸ ه.ش) • حمله مزدوران رژیم طاغوت به دانشگاه تهران (۱۳۴۰ ه.ش) • ولادت شهید عباس نجفی (استان مرکزی، شهرستان اراک) (۱۳۴۰ ه.ش) • ولادت شهید رحمان روجایی (استان مازندران، شهرستان رامسر) (۱۳۴۲ ه.ش) • ولادت شهید پرویز سراج (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۴۴ ه.ش) • ولادت شهید فریدون بابادی (استان خوزستان، شهرستان مسجد سلیمان) (۱۳۴۵ ه.ش) • ولادت شهید حسن عابدی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۴۶ ه.ش) • شهادت شهید سیداحمد قربانی شالکوهی (استان گیلان، شهرستان فومن، روستای گوراب پس) (۱۳۶۲ ه.ش) • شهادت شهید احمد صالحی‌نژاد (استان سمنان، شهرستان دامغان، روستای کلا) (۱۳۶۲ ه.ش) • شهادت شهید عیسی ضیاء (استان خراسان جنوبی، شهرستان بیرجند) (۱۳۶۳ ه.ش) • شهادت شهید علیرضا هدایت‌پور (استان آذربایجان غربی، شهرستان سلماس) (۱۳۶۳ ه.ش) • شهادت شهید خداداد کیانی ملامحمود (استان آذربایجان شرقی، شهرستان تبریز) (۱۳۶۳ ه.ش) • شهادت شهید مجید تاج‌الدین (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۴ ه ش) • شهادت شهید علی‌اکبر اصغری (استان خراسان شمالی، شهر آشخانه) (۱۳۶۴ ه.ش) • شهادت شهید یدالله کلهر (استان تهران، شهرستان شهریار، روستای باباسلمان) (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید مرتضی عشقی کارمنفرد (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید محمدعلی پیشکار (استان خراسان جنوبی، شهرستان بیرجند) (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید محمدحسین قوسیان مقدم (استان خراسان جنوبی، شهرستان فردوس) (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید امیر نظری ناظر منش (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید حسین فروتنی (استان خراسان رضوی، شهرستان تربت حیدریه) (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید عباس یوسفیان (استان مازندران، شهرستان بابلسر) (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید احمد میرزاپور (استان مازندران، شهرستان بابلسر) (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید علی‌اکبر مشکاتی شهمیرزادی (استان مازندران، شهرستان قائمشهر) (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید نعمت علی نامجوفر (استان یزد، شهرستان میبد) (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید روبیک مانوک هاروطونیان (استان آذربایجان شرقی، شهرستان تبریز) (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید محمدعلی خواجه‌زاده (استان سمنان، شهرستان دامغان، روستای جزن) (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید علیرضا صدیق آرانی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید علی‌اکبر پهلوانی ستوده آرانی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید ناصر قاسمی (استان همدان، شهرستان همدان) (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید دکتر محمد علیم (شهرام) عباسی (استان لرستان، شهرستان کوهدشت) (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید آزادخان صحرایی (استان لرستان، شهرستان خرم آباد) (۱۳۶۵ ه.ش) • ولادت شهید مجتبی ثابت (استان یزد، شهرستان یزد) (۱۳۶۶ ه.ش) • شهادت شهید قربان علی مهدی‌زاده (استان مازندران، شهرستان چالوس) (۱۳۶۶ ه.ش) • شهادت شهید سیدغلامحسین قاضی میرسعید (استان البرز، شهرستان طالقان) (۱۳۶۶ ه.ش) • شهادت شهید یوسف رضایی مطلق (استان آذربایجان شرقی، شهرستان تبریز) (۱۳۶۶ ه.ش) • شهادت شهید مجتبی باقری زند (استان خراسان رضوی، شهرستان تربت حیدریه) (۱۳۶۶ ه.ش) • شهادت شهید علی رضا احمدی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۶ ه.ش) • شهادت شهید حجت مقدم (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۶ ه.ش) • شهادت شهید مدافع حرم اکبر شهریاری (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۹۲ ه.ش) • شهادت شهید سیداسدالله جعفری بزمه (استان اصفهان، شهرستان فریدون شهر، روستای بزمه) (۱۳۹۳ ه.ش) • شهادت شهید محسن شکراللهی (استان اصفهان، شهرستان نجف آباد) (۱۳۹۳ ه.ش)
💠 تبادل 👇👇👇
هدایت شده از پایداری
💠 ناگفته شهید حاج قاسم سلیمانی از حاج احمد متوسلیان ▫️چند وقتی بود که شدیدا دنبال این بودم تا چند نفر که مطمئن بودم و هستم کامل ترین اطلاعات را از حاج احمد متوسلیان فقط آنها دارند، حضوری ببینم و در این رابطه سوال کنم تا اطمینانم از اطلاعاتی که تا امروز داشتم، کامل شود. حاج قاسم سلیمانی یکی از آنها بود که اطلاعات و نظرش خیلی برایم اهمیت داشت و به نوعی ختم کلام بود. دوست عزیزم "احسان محمدحسنی" - رئیس سازمان هنری رسانه اوج - با حاج قاسم ارتباط کاری زیادی داشت. یکی دو بار به او گفتم ترتیبی دهد با حاج قاسم جلسه ای کوتاه داشته باشم. یک بار قرار شد هنگامی که حاج قاسم به شهرک سینمایی دفاع مقدس برای بازدید از صحنه های فیلمبرداری "به وقت شام" می رود، برویم آن جا که به دلایلی جور نشد. گذشت تا اینکه بنده و خانواده ام برای جشن عروسی دختر آقا احسان که جمعه شب 24 اسفند 1397 در تالار طلائیه بود، دعوت شدیم. ساعت حدود 8 شب، دور میز کنار دوستان نشسته بودیم که ناگهان چشمانم از تعجب گرد شد. حاج قاسم سلیمانی، یکّه و تنها، با لباس شخصی و خیلی معمولی، وارد سالن شد. از همان اول به ذهنم رسید بروم سراغش، ولی مانده بودم چطور؟ نمی دانم چرا کم آوردم؟! احسان حسنی لطف کرد، دستم را گرفت و برد سر میزی که افرادی خاص نشسته بودند. مرا برد جلوی حاج قاسم. حاجی محترمانه و با ادب همیشگی، سریع از جا برخاست. تا احسان گفت: - ایشون آقای داودآبادی هستند که ... حاج قاسم لبخند زیبایی زد و گفت: - بله، ایشون رو که می شناسم ... قند در دلم آب شد. چه کیفی کردم از این حرف سردار. همین طور که روی صندلی سمت راستش می نشسستم، با خنده گفتم: - خب خدا رو شکر که بنده رو می شناسید، پس نیازی به معرفی نیست. و با خنده جوابم را داد. دور میز گرد، از سمت چپِ حاج قاسم، ابراهیم حاتمی کیا کارگردان، گلعلی بابایی نویسنده، مرتضی سرهنگی رئیس دفتر ادبیات و هنر مقاومت، و محسن مومنی رئیس حوزه هنری، که پهلوی من قرار داشت، نشسته بودند. حاجی داشت با آقای سرهنگی درباره نوشتن کتاب زندگی سردار شهید مهدی زین الدین فرمانده لشکر 17 علی بن ابی طالب (ع) صحبت می کرد که ظاهر برای این کار دو تن از نویسندگان معروف حوزه هنری را برده بودند پیش حاج قاسم. آقای سرهنگی که فهمید با حاجی کار دارم، لطف کرد، زود حرفش را تمام کرد و به صحبت با محسن مومنی مشغول شد. سعی کردم از فرصت پیش آمده که معلوم نبود مجددا نصیبم شود و نشد! در کمترین زمان، بیشترین و بهترین بهرۀ ممکن را ببرم! آرام دهانم را بردم دم گوشی حاجی و گفتم: - حاج آقا، من تقریبا 25 ساله که در ایران و لبنان پی گیر قضیه حاج احمد متوسلیان هستم ... نگاهش به روبه رو بود. همان طور حرف می زد. جرات نکردم به چشمانش نگاه کنم. با همان لبخند روی لبش، رو کرد به من و گفت: - خب، ببینم تو که 25 سال روی این پرونده کار کردی، به چه نتیجه ای رسیدی؟! آرام گفتم: "به این رسیدم که همون روز اول همشون شهید شده اند." با لحنی ملایم گفت: "درسته. دقیقا. تا همون شب اول همشون شهید شدند." با تعجب گفتم: "پس این حرفها که بعضیا می زنند که زنده اند و در زندان های اسرائیل هستند چیه؟" لبخند تلخی زد و گفت: "این حرف ها رو ول کن." و ادامه داد: خب دیگه به چی رسیدی؟ جرات نمی کردم بگویم. نه این که از حاج قاسم بترسم، نه اصلا. بلکه از ادعای خود هراس داشتم. دهانم را به گوشش نزدیک کردم تا آن که بغلش نشسته بود، نشنود. ... و صحبت ادامه داشت و من، ساکت، ولی مات و مبهوت، مانده بودم! (داودآبادی) 🆔 @shahid_qasem_soleimani ✔️JOIN ✅ به کانال "شهید حاج قاسم سلیمانی" بپیوندید
شعرخوانی مرحوم محمد رضا آقاسی در وصف جاویدالاثر سردار حاج احمد متوسلیان: گر کشته و گر اسیری ای احمد! * در خاطر من نمیری ای احمد! تا چرخ به دور خویش می چرخد * بر مصر دلم امیری ای احمد! ای با نفس امام خو کرده * زان رایحه کسب آبرو کرده سرمست ز باده ی کلام او * توفیق شهادت آرزو کرده یک قوم تو را شهید می خوانند * یک قوم تو را اسیر می دانند اما چه کنم؟ که ناجوانمردان * تصویر تو را ز خویش می رانند ای بلبل در چمن نگنجیده ! * ای یوسف در وطن نگنجیده! ای نور دو چشم پیر کنعانی * زندانی در بدن نگنجیده تو کیستی ؟ آن که نور نوشیده * پیراهنی از حضور پوشیده تندیسه غیرت و جوانمردی * بر ظلمت شام غم خروشیده من کیستم؟ آن که در وطن مانده * بند حجاب خویشتن مانده چشمی به در امید خشکیده * در حسرت بوی پیرهن مانده ای زمزم کوثری مرا دریاب * وی پنجه حیدری مرا دریاب دستانم هر تپش عطش دارد * وی لطف برادری مرا دریاب دریاب که بی تو سخت درماندم * در مصر غم تو در به در ماندم از پیرهنت حوالتی بفرست * بی برگ عبور، پشت در ماندم ای جبهه به خاک جبهه ها سوده * در معرکه ها دمی نیاسوده وی اسوه ی استقامت و ایثار * در مصر شکنجه ها نفرسوده ای گمشده حصار پیچیده * وی ماه به شام تار پیچیده! دستان کدام فتنه رویت را * در پرده ای از غبار پیچیده
🌴 💠 چفيه چيست وچرا داراي احترام است؟ ➖ تکه پارچه اي سفيد که نخ هاي سياه آنرا راه راه نشان مي داد، چيزي فراتر از يک سلاح، و براي بچه هاي جبهه و جنگ شناخته شده بود. چفيه يادگار کساني است که در مقابل متجاوزان تا دندان مسلح ايستادند و حماسه دفاع مقدس هشت ساله را آفریدند. چفیه یار همیشه همراه رزمندگان هشت سال دفاع مقدس، کاربردهای مختلف و البته گاهی عجیب و جالب در مناطق جنگی داشت. ➖ چفیه برای رزمندگان اسلام تنها یک پارچه با کاربردهای معمول نبود.شاید چفیه بسیاری از رزمندگان، بیشتر از سلاح هایشان با آنها همراه بوده است و به حتم یادگاران دفاع مقدس خاطرات جالب و شنیدنی از این یار همیشه همراه خود دارند . برخی از کارکردهای چفیه در دوران دفاع مقدس عبارتند از: ⚪️ چفیه از دور نشان گر خودی بودن فرد و کارت شناسایی اولیه رزمندگان اسلام در مناطق عملیاتی بود. 🌴چفیه گاهی به عنوان سجاده نماز، رزمنده ها استفاده میکردند و چفيه سجادة نماز عاشقان در دل شب بود. 🌗 چفیه در نیمه های شب، سر و صورت عاشقانی را می پوشاند که تلاش داشتند با گمنامی و ناشناس نجواهای خویش را با گریه و زاری نثار حق تعالی کرده و با سرازیر شدن قطرات اشک بر گونه هایشان در گوشه و کنار مناطق عملیاتی و پادگان های آموزشی ،کسی دیگر از این اسرار آگاهی نیابد؛ چه راز و نیازهای عاشقانه و چه اشک های عارفانه ای که در این شب ها رقم نخورد و چه دعاهایی که با استجابت آنها مجوز پرواز بسیاری از این عاشقان از دنیای خاکی به آسمان ها صادر نشد؟ ▪️چفیه گاهی جای زيرانداز در هنگام استراحت رزمندگان استفاده می شد. ▫️چفیه به هنگام خواب، کارکرد ملافه را داشت. ▪️چفیه در زير آفتاب شديد مناطق عملیاتی و برای فرار از گرمای طاقت فرسا، سايبان رزمندگان بود. ▫️چفيه در هنگام شناسايي مناطق عملیاتی و جنگهاي چريکي نقاب مي گشت تا چهره واقعی رزمندگان توسط دشمن کشف نشود. ▪️چفیه در هنگام نياز، بند اسلحه، کمربند و فانسقه می شد. ▫️چفیه بیشتر وقت ها سفره غذا می شد و صبح و ظهر و شام سفره میزبان رزمندگان مي شد ▪️چفیه هنگام رفتن به حمام ،حوله مي شد. ▫️چفیه هنگام گرما، عرق گير می شد تا عرق های سرازیر شده از سر و روی رزمندگان را پاک کند. ▪️چفیه هنگام سرما، شال کمر رزمندگان بود تا بدن آنها را از سرمای استخوان سوز حفظ نماید. ▫️چفیه هنگام بادهای شدید و هجوم گرد و خاک حکم محافظ بر روي صورت بود. ( نجف زراعت پیشه ) 🆔 @DefeMoqaddas
📷 تصویر سمت چپ (فرد چفیه به گردن): سردار گمنام سپاه اسلام، شهید غلامرضا قربانی مطلق، یار و همرزم #احمد_متوسلیان در سپاه پاوه ⏳ دوران #جنگ_کردستان
دفاع مقدس
📷 شهید غلامرضا قربانی مطلق و احمد متوسلیان - سپاه پاوه 🆔 @DefaeMoqaddas
🌷 شهید ، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پاوه 🔹 در سال 1332 در محله «امير اتابك» تهران ديده به جهان گشود و سر نوشت چنين رقم خورد كه تنها فرزند خانواده باشد. از او پسري به نام حسن به يادگار مانده به اضافه چند قطعه عكس. شهيد «مطلق» از آن رو مورد توجه و در ياد ماندني است كه در مقابل جسم در خون طپيده او زانوي ادب بر زمين نهاد و چون ابر بهاري ،زاز زار گريست «حيدر» رزمندگان ،تعلق خاطر عجيبي به دو تن از رزمندگان داشت ،يكي همين غلامرضا مطلق و ديگري محمد توسلي. زاري و ناله حاج احمد را تنها در كنار پيكر اين دو تن ديده اند و بس .يك نكته قابل توجه ديگر نيز وجود دارد. ▫️«احمدمتوسليان» و «غلامرضا» از بدو آشنايي ،دوشادوش يكديگر در تمامي صحنه هاي مقابله با ضد انقلاب حضور داشتند در پي آزاد سازي شهرستان« پاوه» در دي ماه 1358 كه سرپرستي فاتحان شهر را بر عهده داشت به جاي اينكه خود فرماندهي سپاه شهر را به دست گيرد اين مسئوليت را بر دوش «غلامرضا قرباني مطلق» نهاد و حكم فرماندهي سپاه به نام اين جوان قد بلند و خوش مشرب ،كه ريش انبوه و سياه و موهاي مجعدش جذابيت خاصي به او مي بخشيد ،صادر شد و فرماندهي عمليات سپاه «پاوه» را پذيرفت. اين عمل متوسلیان نشان دهنده اعتقاد و اطمينان وافر آن عزيز به توانايي و مديريت شهيد «مطلق» است . 🔸عروج زود هنگام «غلامرضا» اين فرصت را به نداد تا نتيجه نهايي سرمايه گذاري خود را ببيند. به يقين می توان گفت كه اگر شهادت زود هنگام در تقدير اين فرمانده هميشه خندان رقم نمي خورد ،او يكي از فرماندهان كليدي دفاع مقدس مي توانست باشد. پرچمداري كه چه بسا نامش همرديف «همت» و «موحد دانش» و «زين الدين» و ... برده مي شد . زماني كه او فرماندهي سپاه يك شهر مهم را بر عهده داشت ،قالب عزيزاني كه بعدا پرچمداران نام آور سپاه اسلام شدند نيروهاي ساده و گمنام بودند. 📝 در فروردين 1358 ،پس از يك دوره فشرده آموزشي در محل كاخ سعد آباد ؛ «غلامرضا» به سپاه تهران واقع در خيابان خردمند اعزام شد .در همان جا بود كه با هر دو همرزم جداناشدني خود آشنا شد؛ و ، و از آن پس تا اعزام به ،در« » ،« » و « » و سر انجام در دوشادوش يكديگر ،به ستيز با پرداختند . 🌾 صبح روز چهارم ارديبهشت ماه سال 1359 كه «غلامرضا» و جلوي مقر سپاه مشغول صحبت بودند، سفير مرگبار خمپاره 120 و پس از آن صداي مهيب چند انفجار شهر را به لرزه در آورد. «غلامرضا» و « علي» هر دو ميان غبار و دود ناشي از انفجار گم شدند و زماني كه نیروها خودشان را بالاي سر آنها رساندند ،تنها «علي» بود كه ناله مي كرد . 🌟 «غلامرضا» خاموش و غرق در خون افتاده بر پشت ، روي خاك دراز كشيده بود . يكي از پاهايش به طور كامل از زير كمر قطع شده و سينه و پهلويش ،مشبك شده يود .فرياد يا حسين فضاي پادگان را پر كرد، هر كس سر در گريبان خود گرفته بود و شیون و ناله مي كرد. 🔸زماني از ماجرا باخبر شد به زحمت خودش را كنترل كرد. سرانجام با رسيدن به بالاي سر جنازه ،بغضش تركيد. نشست و آرام و بي صدا ،اشك ريخت. ✳️ پيكر در هم كوفته «غلامرضا» را در غسل دادند و شب، همه شب را تا خروسخوان صبح در كنارش ماند و در خلوت خود تلخ گريست. «غلامرضا » اكنون در بهشت زهرا آرام گرفته و نظاره گر رفتار ماست. "خيلي غريبانه و گمنام" 🌷بهشت زهرا (سلام الله عليها) تهران – قطعه 24 ،رديف31-شماره31 🆔 @DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
🌷 شهید #غلامرضا_قربانی_مطلق ، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پاوه 🔹 در سال 1332 در محله «امير
🌷 شهیدان غلامرضا قربانی مطلق و محمد توسلی، دو تن از همرزمان حاج احمد متوسلیان که این سردار شجاع و سلحشور در فراغشان می گریست و بی‌تابی می کرد 🆔 @DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
🌷 شهیدان غلامرضا قربانی مطلق و محمد توسلی، دو تن از همرزمان حاج احمد متوسلیان که این سردار شجاع و س
🔺سردار شهید #غلامرضا_قربانی_مطلق فرمانده سپاه #پاوه در شرایط سخت و برفی کردستان، #حاج_احمد_متوسلیان طی سخنرانی گفته بود در برخی نقاط ارتفاع برف تا ۹ متر می‌رسد و ما با این شرایط در حال مقاومت هستیم
دفاع مقدس
🔺سردار شهید #غلامرضا_قربانی_مطلق فرمانده سپاه #پاوه در شرایط سخت و برفی کردستان، #حاج_احمد_متوسلیان
💠 باز این غلامرضا بود که شروع کرد‼️ ▫️ با سلام و صلوات، در پی دیگران سوار شدم. مقصد شهرستان بود. سر اکیپ گروه، احمد متوسلیان روی رکاب مینی‌بوسی ایستاده بود و بچه‌ها تک‌تک از کنار او رد می شدند و روی صندلی‌های زه‌وار در رفته مینی‌بوس می‌نشستند. همه خندان و سبکبال، توی سر و کله هم می زدند و حتی سر به سر احمد می گذاشتند. 🔸صدای برادر احمد برای مدت کوتاهی همه را ساکت کرد: «همه هستن؟ کسی جا نمونه، برادرها چیزی را فراموش نکردند؟» 🍃 دستش را درست مثل بچه‌های کلاس اولی بالا برد و با جدیت گفت: «برادر احمد، ما لیوان آبخوریمان جا مانده، اشکالی نداره؟» 🌺 خنده از همه بچه‌ها بلند شد و هم ضمن لبخندی کمرنگ و نمکین، با دست به پشت راننده زد و بدین‌سان، حرکت رزم‌آوران اعزامی از سپاه خیابان خردمند تهران به سمت شهرستان آغاز شد. ✨ راه زیادی را طی نکرده بودیم و هر کسی به کاری مشغول بود، که دوباره صدای غلامرضا بلند شد: «برادرا توجه کنند، برای شادی ارواح شهدا و رفتگان این جمع، و برای سلامتی خودمان و برادر احمد ... 🍂 ... و پس از مکث کوتاهی ادامه داد: «اللّهمَ سردِ هوا، گرمه زمین، لبو لبو داغه، آش رو چراغه، شلغم تو باغه»!! در پایان هر فراز از رجز طنزآمیز مطلق، همه با هم و محکم جواب می دادیم: «هی»! 💠 ، چند بار سرش را به چپ و راست تکان داد. به راحتی می شد از چشمانش خواند: «باز این غلامرضا شروع کرد». لبخندی زد و از سر ناچاری با ما همراه شد... —(راوی: محمدعلی صمدی) 😊 در جبهه 🆔 @DefaeMoqaddas
دفاع مقدس
💠 باز این غلامرضا بود که شروع کرد‼️ ▫️ با سلام و صلوات، در پی دیگران سوار شدم. مقصد شهرستان #پاوه ب
📸 حاج احمد متوسلیان و شهید غلامرضا قربانی مطلق، پس از پاکسازی پاوه از ضدانقلاب - سال ۵۸ 🔹 احتمالا حاج احمد از تهران بازگشته و از قنادی پدرش مقداری شیرینی باخود آورده و در حال پخش آن بین نیروها هستند