eitaa logo
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
1.3هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
96 فایل
🕊بنام‌اللہ🕊 🌸شہید محمدرضا دهقان امیرے🌸 🌤طلوع:1374/1/26 🕊شہادت:1394/8/21 💌پیامے‌ازجانب🌼 #نعم_الرفیق 🌼: ✾اگردلتان‌گرفت‌یادعاشوراڪنید ✾ومطمئن‌باشیدڪہ‌تنہابایادخداست‌ڪہ‌دلہاآرام‌مے‌گیرد. خادم ڪانال: @shahid_dehghan_amiri ادمین تبادل: @ashegh_1377
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊ای که روشن شود از هر صبح جهان روشنایِ دل من حضرت 🌹
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
🕊ای که روشن شود از #نورِ_تو هر صبح جهان روشنایِ دل من حضرت #خورشیدسلام🌹
🍀🌺 آقاترین سکوت مرا غرق نور کن مارا قرین منت و لطف حضور کن وقتی گناه کنج دلم سبز می شود آقا شفاعت این ناصبور کن می ترسم از شبی که به دجال رو کنیم آقا تو را قسم به شهیدان ظهور کن. 🌺🍀 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🌸🍃ختم جمعی قرآن کریم😍به نیابت از جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج آقا امام زمان عج الله📖🤲 ✨جزء بیست‌وهشتم ✨صفحه: ۵۴۸ ✨سوره:حشر 📚🍃|• @dehghan_amiri20
📜☀️ 🌸🍃امام علی (علیه السلام) فرمودند: برترین خوبی، نیکی به پدر ومادر است. 📚✨غررالحکم،ج۱،ص۳۹،ح۱۶۶ 💟|• @Dehghan_amiri20
🍃🌺دوست دارم مثل تو باشم.... در جلسه ای که برخی از فرماندهان حضور داشتند نقشه منطقه عملیاتی مرور شد یکی از فرماندهان طرح عملیات را شرح داد و بعد گفت: با این برنامه ریزی که کرده ام حتما پیروز می شویم . لبخندی به او زد و گفت بگو «اگر خدا بخواهد» شما تمام کارهایت را دقیق انجام بده اما یقین داشته باش که اگر خدا نخواهد به هیچ یک از اهداف عملیاتی نمی رسید. همیشه در کلام ابراهیم عبارت «ان شاء الله» شنیده می شد او معتقد بود که کارهای ما اگر خدا بخواهد به نتیجه می رسد. ✨وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْىْ‏ءٍ إِنِّى فَاعِلٌ ذَلِکَ غَداً (۲۳) درباره‏ هیچ چیز و هیچ کار، مگو که من آن را فردا انجام مى ‏دهم. ✨ إِلَّا أَن یَشَآءَ اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیت َ وَ قُلْ عَسَى‏ أَن یَهْدِیَنِ رَبِّى لِأَقْرَبَ مِن ْ هَذَا رَشَدا (ً۲۴) مگر آنکه (بگویى:) اگر خدا بخواهد. و اگر فراموش کردى گفتن: ان شاءاللّه، همین که یادت آمد پروردگارت را یاد کن و بگو: امید است که پروردگارم مرا به راهى که نزدیک‏ تر است، راهنمایى کند. «سوره کهف» ✨ 🕊🥀 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🌱🌷کلام شهید.... می‌دانید در زندگی به انسانیت و عاطفه‌ها و فطرت‌ها بیشتر از رنگ‌های سیاسی توجه کردم. ✨ 💦☂ 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
✨🌺خون سرد🌺✨ صبح زود حمید می خواست بره بیرون. براش تخم مرغ آب پز کرده بودم. وقتی رفتم از روی گاز بردارم احسان اومده بود پشت سرم وایساده بود. همین که برداشتم آبِ جوش ریخت پشت گردنش. هم عصبانی بودم که اومده تو آشپزخونه، هم ترسیده بودم که نکنه طوریش بشه. حمید سریع خودشو رسوند توی آشپزخونه و با خون سردی بهم گفت: «آروم باش. تا تو آروم نشی بچه رو نمی برم دکتر». این قدر با نرمی و خون سردی باهام حرف زد تا آروم شدم. یه هفته ی تموم می بردش دکتر. بهم می گفت: «دیدی خودتو بی خود ناراحت کردی، دیدی بچه خوب شد». 🌱🌸 🌷🕊 💫 🥀 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
💠خاطره يك سردار مسيحى عراقى كه شبکه های بیگانه او را نسبت به حاج قاسم سليماني بدبین کرده بودند. اين سردار عراقى ميگويد از بس كه اخبار حاج قاسم سليماني رو از كانالهاى عربي بیگانه دیده بود از او خيلى متنفر بودم در يكى از روزها كه من در اتاق عمليات بودم دو شخص رو ديدم. دو نفر با مو و ريش سفيدى كه بر چهره ى آنها بود و لبخندى كه بر روى لبهايشان داشتن و با هم درباره ى عمليات صحبت ميكردن فهميدم آن دو نفر ابومهدى مهندس و حاج قاسم سليماني هستن. رفتم نزديك آنها و سلام كردم و حاج قاسم جواب سلامم رو با لهجه اى عربى شكسته جواب داد! و مرا در اغوش گرفت اينگار كه من را از سالها قبل ميشناخت و من با حيرت درون خودم ميگفتم باورت ميشه همين حاج قاسم سليمانيِ كه دربارش چه حرفهاى بدى ميزدند و از خجالت نميدونستم بايد چه كار كنم. يادم هست اين اتفاق در ماه رمضان بود و شب وقت سحر بود و ما در جبهه تداركات و غذايى براى خوردن خيلى كم داشتيم ديدم دست حاج قاسم سليماني يك دونه خرما بود كه قبل از سحر داشت آن دونه خرما را بين خودش و ابومهدى تقسيم كرد! مثل شهادتشون🌷 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
✨🌸🍃🌷✨ امروز ۲۱ تیرماه، سالروز تولد شهید حججی است که به همین مناسبت خاطره‌ای جالب و شنیده نشده از هدیه تولد این شهید والا مقام در فضای مجازی به اشتراک گذاشته شده است. دیدن این ویدئو خالی از لطف نیست. در این ویدئو به روایتی درباره انگشتر هدیه‌ای که همسر شهید به او می‌دهد، پرداخته شده که خود شهید اصرار به حک شدن نام حضرت زهرا (سلام الله علیها) بر روی آن داشته است.
❤️خنده هایت سرچشمه یِ خوشبختی ست 💫🌷 وقتی که میخندی🌸✨ مُردن برایم می شودمثلِ آب خوردن🕊🥀 🌱🦋🌹 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
💦✨شهید مطهری: حجاب مانند اولین خاکریز جبهه است که دشمن برای تصرف سرزمینی حتما" باید اول آن را بگیرد. ✨روز عفاف و حجاب🕊🌸 ✨🌷☘ 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊ای که روشن شود از هر صبح جهان روشنایِ دل من حضرت 🌹
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
🕊ای که روشن شود از #نورِ_تو هر صبح جهان روشنایِ دل من حضرت #خورشیدسلام🌹
🍀🌺 سخن بی تو مگر جای شنیدن دارد نفسم بی تو مگر نای دمیدن دارد؟ علت کوری یعقوب نبی معلوم است شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟! ✨✨ 🌺🍀 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🌸🍃ختم جمعی قرآن کریم😍به نیابت از جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج آقا امام زمان عج الله📖🤲 ✨جزء بیست‌وهشتم ✨صفحه: ۵۴۹ ✨سوره: ممتحنه 📚🍃|• @dehghan_amiri20
📜☀️ 🌸🍃امام علی (علیه السلام) فرمودند: مَثَل دنیا مانند مار است که زیر دست انسان نرم و ملایم ولی سمّ کشنده ای در درون با خود دارد. نادان بی خبر به آن علاقه پیدا می کند و هوشمند عاقل از آن پرهیز می نماید. ✨📚نهج البلاغه،حکمت۱۱۵ 💟|• @Dehghan_amiri20
🍃🍂 بعضیا میگن : اصن رفاقت با شهدا چه معنی میده؟! چرا باید دوست شهید انتخاب کنیم؟! باید عرض کنم خدمتتون که زغال‌های خاموش را کنار زغال‌های روشن می‌گذارند تا روشن شود! چون ❤️ اثر دارد. پس دوستی را انتخاب کنید که به شما انرژی و معنویت ببخشد و چه دوستی بهتر از🕊 🥀 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🍁🌼من معذرت میخواهم.... یک بار شهید موقع برگشتن می بیند دو تا ماشین جلو و عقب ماشینش طوری پارک کرده اند که نمی تواند ماشین را بیرون بیاورد. می ایستد تا راننده ماشین ها بیایند، تا یک ساعت خبری از آنها نمی شود، یک ساعت، آن هم برای صیاد که برای لحظه، لحظه زندگی اش برنامه داشت. بعد از یک ساعت تصمیم می گیرد هر طوری شده ماشینش را بکشد بیرون. پشت ماشین می نشیند و استارت می زند و فرمان را تا آخر می پیچاند. آخرین لحظه با ماشین جلویی که مدل بالا هم بوده، برخورد می کند و خراشی برمی دارد. از ماشین پیاده می شود و می ایستد تا راننده بیاید. چند دقیقه بعد که سر و کلّه راننده پیدا می شود، صیاد پیش او می رود و قضیه را برایش تعریف می کند. راننده بدون اینکه به ماشینش نگاه کند، شروع می کند به داد و فریاد زدن که من باید از شما شکایت کنم و...، صیاد هم با احترام می گوید: «اشکالی ندارد، هر چقدر خسارت ماشین بشود، من می پردازم. شما ماشین را ببر تعمیرگاه.» راننده یقهصیاد را می گیرد و می گوید: «این طوری نمی شود، باید کارت ماشین را به من بدهی.» صیاد کارت ماشین را به او می دهد. بعد هم روی کاغذ، شماره محل کارش را می نویسد و می گوید: «فردا صبح به این شماره تماس بگیر تا خدمتتان بیایم و جبران کنم.» فردای آن روز، اول وقت، صیاد از اتاقش به من زنگ زد و گفت: «آرام! کسی به این نام به شما زنگ نزده؟» گفتم: «نه تیمسار.» قضیه را تعریف کرد و گفت: «هر چه هزینه اش شد، بپردازید. مبادا ناراحتش کنید و با او بدجور حرف بزنید. یادت نرودها! » وقتی بنده خدا تماس گرفت، گفتم: «به این آدرس تشریف بیاورید تا اقدام کنیم» و آدرس ستاد مشترک را به او دادم. وقتی آمد، او را با راننده ستاد، همراه با کارت بیمه ماشین صیاد فرستادم تا مبلغ را از بیمه بگیرند. خوشبختانه هم اتومبیل صیاد بیمه بود و هم ماشین طرف. کار که انجام شده بود، موقع برگشتن، از راننده ستاد پرسیده بود: «آن آقایی که به ماشین من زده بود، کیست؟» راننده هم که فکر کرده بود، تا حالا فهمیده که کجا آمده، با تعجب گفته بود: «نشناختی؟» بنده خدا در جواب گفته بود: «آخر خودش را معرفی نکرد، روی کارت ماشین هم اسم ننوشته بود.» راننده هم به او گفته بود: «تیمسار صیاد شیرازی، جانشین ستاد کل نیروهای مسلح.» آن مرد با راننده برگشت ستاد پیش من که رئیس دفتر صیاد بودم، و شروع کرد التماس کردن که باید صیاد را ببینم، من خیلی به او بد کردم، خیلی مرد است. گفتم: «نمی شود.» این قدر سر و صدا [راه انداخت] که خود صیاد از اتاق بیرون آمد. تا چشمش به صیاد افتاد، رفت به طرفش، خم شد تا دست صیاد را ببوسد، صیاد نگذاشت. به پای صیاد افتاد، صیاد بلندش کرد و گرفتش توی بغل و بوسیدش و گفت: «حلالم کن. اگر نیروها اذیت کردند، من معذرت می خواهم». ✨🌸🍃 💐 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🍃🌺کلام نیکان در جوانی اسبی داشتم وقتی از کنار دیواری عبور می‌کرد و سایه‌اش به دیوار می‌افتاد ، اسبم به آن نگاه و خیال می‌کرد اسب دیگری است. به همین خاطر خرناس می‌کشید و سعی می‌کرد از آن جلو بزند و چون هرچه تند می‌رفت می‌دید هنوز از سایه‌اش جلو نیفتاده است باز هم به سرعتش اضافه می‌کرد تا حدی که اگر این جریان ادامه پیدا می‌کرد مرا به کشتن می‌داد اما دیوار تمام می‌شد و سایه‌اش از بین می‌رفت ، آرام می‌گرفت. در دنیا وقتی به دیگران نگاه کنی ، بدنت که مرکب توست می‌خواهد در جنبه‌های دنیوی از آن‌ها جلو بزند و اگر از چشم و همچشمی با دیگران باز نگهش نداری، تو را به نابودی می‌کشد. ✨🌷🌱 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
💠✨از این دست شوخی ها ☘🌸اگر مرغ دلت پرید😅😅 ناسلامتی می خواست به ما التماس دعا بگوید. نمی دانم، شاید هم می دیدی بیش از این بار ما نـیست و تیپمان به این حرف ها نمی خورد که آن حرف ها را نثارمان می کرد.آخر مراسم بود؛موقع استغاثه و التماس دعا. هرکسی از بغل دستیش می خواست که برای او هم از خدا طلب عفو و بخشش کند؛ با عباراتی نظیر:اگر رفتی تو حال، اگر سیمت وصل شد، اگر قبول شدی، خودت را گم نکنی! فقیرفقرا را فراموش نکنی! و از این حرفها. او هم یک نگاه این طرف و آن طرف کرد و آهسته در گوش من گفت: تو را خدا اگر مرغ دلت پرید…از مـن مـی شنو بالش را قیچی کن و یک لنگه کـفش هـم ببند به پایش تا از اینجا تکان نخورد…و ما را حسابی از خودمان ناامید کرد 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🌸•✾••┈┈•🕊............................. تلاوت سوره حشر📜❄️ هدیه به روح بلند ومطهر شهید دهقان🌷 🌙 .............................🌸•✾••┈┈•🕊