💕✨سفرِ عشق در ۲۰ سالگی...
🌷🌿ادامهی بخشِ: راهِ شهادت را به او نشان دادم...
من و محمدرضا خیلی با همدیگر حرف میزدیم. خواهرش خیلی با او صحبت میکرد. دلم میخواست بدانم که آیا جوانِ من که این مسیر را انتخاب کرده، آیا واقعا احساساتی شده یا نه؟
ما دربارهی این موضوع خیلی مینشستیم و با همدیگر صحبت میکردیم، بحث میکردیم، محمدرضا همیشه سهتا دلیلِ عمده داشت، برای این کارش و برای این انتخابش؛ یک دلیلِ انسانی.
میگفت:« مامان ما انسانیم، الان در سوریه به حریمِ انسانیت توهین میشود، این داعشیها و آمریکاییها دارند انسانها را از بین میبرند، انسان هر دین و مذهبی داشته باشد، ولی درحالِ حاضر یک انسان است و ما باید به انسانیتِ انسانها احترام بگذاریم؛ دومین دلیلی که محمدرضا را به آنجا کشاند، عشقِ به اباعبدالله(ع) و عشق به خانوم حضرت زینب(س) بود. حسّ غیرت و همیّتی که نسبت به این بانوی بزرگوار اسلام داشت، یعنی یک دلیلِ اعتقادی.
سومین دلیلش این بود که میگفت: در دورانِ دفاع مقدس تمامِ جهان پشتِ صدّام ایستاده بودند_ یک جملهی قشنگی داشت؛ وقتی ما میگفتیم؛ جنگِ تحمیلیِ عراق علیهِ ایران، میگفت: نگویید عراق علیهِ ایران، بگویید کلِ جهان علیهِ ایران_ میگفت که همهی جهان پشتِ سرِ صدّام ایستادهاند علیهِ ایران، تنها کشوری که مثلِ برادر و دوست در کنارِ ما بود، سوریه بود، آیا انصاف است حالا که کشورِ سوریه ناامن شده ما رهایش کنیم و بگوییم که آن زمان شما به ما کمک کردید، ولی الان شما به کمکِ ما نیاز دارید ما پشتِ شما را خالی کنیم؟
همیشه یک جملهی معروفی داشت که میگفت: حضرتِ آقا فرمودند که به سوریه کمک کنیم و حضرتِ آقا هیچ استثنائی نیاوردند، نگفتند نظامی کمک کنید، تسلیحاتی کمک کنید، و چون ایشان استثناء نیاوردند، پس وظیفهی من است به عنوانِ یک سربازِ ولایت به سوریه بروم و از مردمِ آنجا دفاع کنم...
#از_آسمان⛅️
#مستندِ_جوانی_بانشاط🌈
#قسمتِ_هشتم8⃣
#ادامه_دارد...👉
🌹🍃|• @dehghan_amiri20