eitaa logo
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
1.3هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
96 فایل
🕊بنام‌اللہ🕊 🌸شہید محمدرضا دهقان امیرے🌸 🌤طلوع:1374/1/26 🕊شہادت:1394/8/21 💌پیامے‌ازجانب🌼 #نعم_الرفیق 🌼: ✾اگردلتان‌گرفت‌یادعاشوراڪنید ✾ومطمئن‌باشیدڪہ‌تنہابایادخداست‌ڪہ‌دلہاآرام‌مے‌گیرد. خادم ڪانال: @shahid_dehghan_amiri ادمین تبادل: @ashegh_1377
مشاهده در ایتا
دانلود
💌| چند ماهی از شهادت آقا رسول و آقا محمودرضا می گذشت. من در حد اسم دو شهید آشنایی داشتم، غافل از اینکه محمد، سخت به تکاپو افتاده برای شناختن این دو شهید و بعدها متوجه شدم سخت دلبسته ی هر دو شده. یه روز یادمه شروع کرد به توضیح دادن راجع به آقا محمودرضا بیضایی: "اسمش محمودرضاست اما اسم نظامیش حسین نصرتیه. اهل تبریز؛ یه دختر داره مثل فرشته ها، اسمش کوثره. می دونستی بعد از چند ماه اولین کسی که روز تاسوعا چراغ های حرم عمه ی سادات (س) رو روشن کرده، آقا محمودرضا بوده؟" چنان با هیجان و با حوصله از شهید بیضایی می گفت که اگر خبر نداشتم، فکر می کردم حتما باهاش آشنا بوده! آخرش گفت: "ببین! من سایت برادر شهید بیضایی رو دارم، می تونی ازش اطلاعات بگیری!" من مات مونده بودم! اطلاعات بگیرم برای چی؟!! گفت: "چی میشه صفحه ی اینستای خودتو بزنی به نامش؟ من آقا رسول رو معرفی می کنم توی اینستا، تو هم آقا محمودرضا" و شروع کرد از غربت این دو شهید گفتن... راست می گفت. با این که ماه ها از شهادت این دو عزیز می گذشت، اما کمتر کسی ازشون اطلاعات داشت. حتی یادمه یه روز ناراحت اومد و گفت: "امروز رفته بودم بهشت زهرا (س)؛ یه بنر زده بودن برای شهدای مدافع؛ دو طرف بنر دو تا عکس متفاوت از آقا محمودرضا بود. زیر یکی نوشته بود محمودرضا بیضایی؛ زیر یکی نوشته بود حسین نصرتی! مردم حتی انقدر نمی دونن که این دو نفر یکی اند!!!" خلاصه خودش شروع به کار کرد. اسم صفحه ی منم عوض کرد؛ صفحه شد به نام اوایل خودش صفحه رو اداره می کرد، تا بعدها که داد دست من. حدود بیست روز از شهادت برادرم گذشته بود که به خودم اومدم و دیدم صاحب پیج آقا رسول و آقا محمودرضا به رفقای شهیدش رسیده... حالا دیگه لازم بود آقا محمودرضا رو توی اینستا به همه معرفی کنم... کجای کار ما می لنگه؟! چرا محمدرضا با معرفی و شناسایی آقا رسول، به وصال رسید و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم؟! 🍃همیشه یاد کوثر خانم بود. می گفت: "آقا محمودرضا یه رقیه ی کوچولو داره..." چقدر گاهی دلتنگ بود برای زیارت مزار آقا محمودرضا. اما دستش نمی رسید. محمدرضا دست دراز کرد و دست های آقا رسول و حسین آقای نصرتی رو گرفت... گاهی فکر می کنم نفر بعدی که دستش برسه به دستهای کیه؟ این زنجیره ادامه داره؟! 🌹 🌸 🍃🌷 @shahid_dehghan