✨سلام و صلوات الهی بر تو ای زیباترین گل هستی
🌺آقاجان چند روزی هست توفیق نصیبم شده صوت های استاد پناهیان که رمضان سال گذشته در مورد شما گفته است، گوش می کنم. الحق اسمی که برای جلسات گذاشته اند برازنده است " بی تو به سر نمی شود "
🍀آقاجان صوت بیستم رسیده ام که استاد پناهیان می گوید: امام شوق برانگیز است و الان برای ما شوق برانگیزترین عامل، زمینه سازی برای ظهور است. الان برای ما، شوق برانگیزترین عامل برای ترک گناه، نگاه حضرت ولی عصر ارواحناله الفداء است. بیرون آوردن امام زمان ارواحناله الفداء از غُربت است. چقدر حق به گردن ما دارند. در این شب های ماه رمضان توجهمان را نسبت به حضرت بیشتر کنیم.
🌸آقاجان اگر با این دید به معرفتتان برسیم جایگاه امامت و ولایت در قلب ما عمیق تر خواهد شد. برایمان دعا کن تا از غُربت و غیبت بیرونتان بیاوریم.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
🆔https://ble.ir/Mahdiyar114
🆔sapp.ir/mahdiyar114
#صمیمانه_با_امام
#سلام_صبحگاهی
#مناجات_با_امام_زمان
#امام_زمان
#ماهی_قرمز
✍️راز زندگی احمد
🌼باورش برایش سخت بود. حقوق او سه برابر احمد بود؛ امّا هر ماه هشتش گره نُهش بود. در حالی که احمد آرامش خاصی داشت و هیچ وقت نِق زدن ها و ناله هایش را ندیده بود. مگر می شود؟! با اینکه تعداد افراد خانواده شان از او بیشتر بود. هر چه فکر می کرد، به عقلش جور در نمی آمد. دوست داشت راز زندگی او را بیابد.
🍀کنار قفسه کتابها، روی صندلی چوبیِ قهوه ایِ سوخته نشسته بود؛ به غصه هایش فکر می کرد. هر وقت مشکلات و سختی ها به او هجوم می آورد، در این اتاق پناه می گرفت. مطالعه او روش خاص به خودش را داشت. یکی از کتاب ها را اتفاقی از قفسه بیرون می آورد. یک صفحه را اتفاقی باز و مطالعه می کرد. همان لحظات کوتاه ، آرامش و لذت خاصی به روح و روانش تزریق می شد.
🌺کتابی برداشت و صفحه را باز کرد حدیثی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) توجه اش را به خود جلب کرد:
شخصی از رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله درباره [آثار] قناعت سؤال کرد ، فرمود : قناعت افزون بر نگهداشت شخصيت و عزّت نفس ، رنج زياده خواهى و بندگى دنياپرستان را نيز از دوش انسان بر مى دارد و جز دو كس راه قناعت را نپيمايد : آن كه بيشتر در پى پاداش اخروى است و بزرگى كه خود را از مردم فرومايه دور نگاه مى دارد. (1)
🌸چند بار حدیث را با دقت خواند. از خوشحالی چشمانش برق زد، با خود گفت: پس راز زندگیِ آرام دوستم احمد، عمل به این حدیث است.
دوستش را به خوبی می شناخت. قناعت و عزّت نفسِ احمد زبانزد خاص و عام بود.
همان لحظه با خود تصمیم گرفت هم خودش طبق این سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عمل کند و هم اینکه فرزندان خودش را، بر اساس آن تربیت کند.
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🔹1. وقَد سُئل عَن القناعةِ، فَقالَ : القَناعةُ تَجمَعُ إلى صِيانة النَّفسِ وعِزِّ القَدرِ طَرحَ مُؤَنِ الاستكثارِ ، والتَّعبُّدَ لأهلِ الدُّنيا ، ولا يَسلُكُ طَريقَ القَناعةِ إلّا رَجُلان: إمّا مُتَعَلِّلٌ يُريدُ أجر الآخِرةِ ، أو كريمٌ يَتَنَزَّهُ عَن لئام الناسِ.
📚نثر الدرّ : ج 1 ص 361.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
🆔https://ble.ir/Mahdiyar114
🆔sapp.ir/mahdiyar114
#زندگی_بهتر
#داستانک
#عزت_نفس
#ماهی_قرمز
#داستان_بلند
#فقط_به_خاطر_تو
#قسمت_هفتاد_و_دو
🔹عباس پاهایش را بالا برد و همان طور که روی نشیمنگاهش می چرخید، خود را سر و ته کرد. پاها را به دیوار تکیه داد. دستش را زیر سرش گذاشت.. نشیمنگاه و کمر را بالا برد و از زمین فاصله داد. کف پایش را به دیوار گذاشت. با کف پا به سمت بالا، روی دیوار راه رفت و خود را به نزدیک ترین جای دیوار رساند. تقریبا روی سرشانه هایش بود. پاها را خم کرد و روی سرش آورد. کشش خوبی در کمرش ایجاد شد و حالش جا آمد.
🔸پاها را آرام به پهلو آورد و روی پتو گذاشت. حالا کاملا روی پتو دراز کشیده بود. لب پتو را کمی لوله کرد و به عنوان بالش، سرش را روی آن گذاشت. به پهلوی راست غلت زد. به تلویزیون خاموش نگاه کرد. از همان شب، مهر حاج آقا سهندی به دلش افتاده بود. فکر کرد چطور سر صحبت را با حاج آقا باز کند. می خواست بداند با شرایط کاری او مشکلی ندارند و اگر اجازه دهند، با مادر به خواستگاری رسمی برود. برگه آدرس خانه حاج آقا را از جیب پیراهن در آورد و نگاه کرد. چشمانش گرم شد و خوابش برد.
🔸🔹🔸🔹
🔹با صدای صوت قرآن از خواب بیدار شد. به اطراف نگاه کرد. طهورا در اتاق نبود. یاد آزمون افتاد و یکباره از جا بلند شد. ساعت را نگاه کرد. به سمت کامپیوتر پرید. دکمه اش را زد و تا ویندوزش بالا بیاید، به روشویی رفت. آبی به صورتش زد. چند قلپ آب خورد و به اتاق برگشت. صندلی را عقب کشید و نشست تا وارد آزمون آزمایشی آن لاین بشود. سایت بالا آمد. دکمه شروع را زد. اسم و فامیلش را وارد کرد و مشغول خواندن سوال اول شد. صدای قرآن از اتاق ضحی می آمد. از صندلی نیم خیز شد و در را مختصر فشاری داد تا بسته شود. متوجه نشد کی صدای قران قطع شد اما آزمونش رو به اتمام بود. دو سوال آخر را هم پاسخ داد. دکمه تکمیل را زد. کد پیگیری را یادداشت کرد و از پشت صندلی بلند شد. به آشپزخانه رفت. سیب قرمزی از یخچال برداشت و گاز زد. به اتاق ضحی رفت و در زد.
- صدای قرآن از اینجا بود؟
- آره. اذیت شدی؟
- نه. قشنگ بود. چرا هی عقب جلو می کردی؟
- داشتم حفظ می کردم.
- واقعا؟ می خوای قرآن حفظ کنی؟ اجازه هست اینجا بشینم؟
- آره بشین راحت باش. اگه خدا بخاد.
- وقت می کنی؟ منظورم اینه که چندتا از دوستای من یک سال درس رو بیخیال شدن که حفظ قرآنشون رو کامل کنن. شما وقت می کنی با این همه کاری که داری؟
- توکل به خدا. یک آیه هم یک آیه است.
🔹حسنا که روی میز ضحی نشسته بود، چشمش به دفتر یادداشت سبز کوچک ضحی افتاد. برداشت و ورق زد و پرسید:
- این چیه؟
- نامه به امام زمان
- واقعا؟ برای چی؟
- هیچی. همین طوری. دوست دارم در طول روز چند بار هی باهاشون حرف بزنم. قبلا هم سر شیفت ها این کار رو می کردم. چرا اینقدر تعجب کردی؟
- نمی دونستم!
🔸حسنا از روی میز به زمین پرید.
- دیگه بیمارستان نمی ری؟
- آریا رو نه. بهار می رم
- بهار چطوریه؟ قبلا می گفتی خیلی ازش تعریف نمی کنن.
- هنوزم ازشون تعریف نمی کنن چون کارشون درسته. برای همین بدشون رو می گن. می دونی که!
- آهان. خب. من برم به درسم برسم. خوشحال شدم. بای
- حسنا، خواستگارت رو چه کردی؟
- هیچی.
- بهش فکر کن. ی وقت بزار راجع بهش حرف بزنیم. بنده خدا معطل اجازه مامانه. اینطور که مامان می گفت پسر خوبیه. باهاش حرف بزن قرار خواستین بزارین بعد امتحانت بزار.
- نه می دونی که. حواسم پرت می شه. بهتره کلا بعد کنکور بیاد.
- اومدیم و تا اون موقع ازدواج کرد.
- بسلامتی ان شاالله. من برم ضحی جان. فعلا.
🔹حسنا که برای رفتن این پا آن پا می کرد، بدون لحظه ای درنگ، از اتاق خارج شد. ضحی تلاوت و حفظ اولیه نصف صفحه را انجام داد. کتاب درسی اش را باز کرد و مشغول خواندن شد. چند صفحه ای نخوانده بود که تلفنش، زنگ خورد. سحر بود. حال خوش تلاوت و حفظ قرآن و خواندن کتاب درسی اش، باعث شد قرارش را با خودش فراموش کند که دیگر به سحر کاری نداشته باشد:
- به سلام سحر جان. حالت چطوره؟ آره خوبم خداروشکر. نه کار خاصی ندارم. باشه. یک ساعت دیگه. نه اون کافی شاپ نه. بیا کافی شاپ بهارانه. آدرسش رو پیامک می دم باشه. همبرگر که می خوری؟ خیلی خب. می بینمت.
📣کانال #سلام_فرشته در ایتا، سروش، بله
eitaa.com/salamfereshte
sapp.ir/salamfereshte
ble.ir/salamfereshte
#داستان_بلند
#رمان
#فقط_به_خاطر_تو
#تولیدی
#سیاه_مشق
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
هدایت شده از یاوران امام مهدی(عج الله تعالی فرجه الشریف)
*❤سـاعـت عاشـقے❤*
حضرت آیت الله قرهی(مدظله العالی):
🌹«السَّلامُ عَلَيکَ يا مولای یا بَقيَّةَ اللَّهِ»🌹
💟عزیزان، تا میتوانید یاد آقا باشید، هم آرامش قلوب است، هم لطف است، هم کرم است و همه چیز مرحمت میکند.
💟 بیان کردم که وقتی حدیث شریف کساء هم قرائت میشود، به اشارهی حضرت است که فوج فوج ملائکه میآید و برای ما استغفار میکند. تمام اینها را حضرت باید بخواهد تا انجام شود.
💟پس یاد آقا جان زیاد باشیم، مبارکترین ماه مبارک برای ما، آن زمانی است که بیشتر یاد آقا باشیم. به عنایت حضرت، شما رشد پیدا میکنید.
💟ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب فرمودند: از سلطانالعارفین، آیتالله سلطانآبادی وقتی غریق رحمت الهی شدند، (در عالم مکاشفه یا رؤیا) پرسیدم: کدام سال، ماه مبارک برای شما مبارکترین بود؟ فرمودند: آن سالی که بیشتر یاد آقا جان بودم.
🌼کانال یاوران امام مهدی(عج)
🆔 @emammahdy81
✨به نام خدا
🌺خدای مهربان ماه مبارک رمضان را چه پربرکت قرار دادی!
🍀خواب روزه دار را هم عبادت قرار دادی! یک آیه از قرآن را معادل یک ختم قرار دادی. دعاهای زیبای و قشنگی همچون افتتاح و ابوحمزه ثمالی روزی مان کردی. شیطان لعین را در غُلُ و زنجیر قرار دادی. لحظه شیرین سحر و افطار را روزی مان کردی. درهای رحمت و بخششت را برای مان گشودی. اشک و توبه، آه و ناله را برای نجات از آتش دوزخ روزی مان کردی. شب قدر که برابر هزار ماه ارزش دارد در این ماه عزیز، روزی بندگانت کردی. قرآن کتاب نور و حکمت، درس و زندگی را نازل کردی.
🌸خدای عزیز الحمدلله از برکات ماه مبارک رمضان. ما را از بهره مندی این ماه عزیز محروم نگردان.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
🆔https://ble.ir/Mahdiyar114
🆔sapp.ir/mahdiyar114
#نامه_خاص
#مناجات_با_خدا
#ماهی_قرمز
✨سلام و صلوات خدا بر آخرین ذخیره هستی حضرت حجة ابن الحسن العسکری
🌺آقاجان ماه مبارک رمضان ماهی است که باید بیشتر توجهمان به سویتان باشد. ماهی است که تقدیر یک سال ما به دست نازنین تان امضاء می شود.
🍀آقاجان نور وجودتان سراسر عالم را فرا گرفته است. آقاجان به ما توفیق بده که با قلبمان نورتان را همان نور امامت و ولایت را درک کنیم. آقاجان دوست دارم بی تاب و بی قرارت باشم. دوست دارم زندگیم را نورانی کنم.
🌸ما نیاز روحی داریم به نور نازنینتان. دلمان تنگ می شود برای نورتان. کمکمان کن نورانی زندگی کنیم، نیت های نورانی، رفتارهای خوب، افکارهای خوب، هر فکر غلطی از ذهنمان خارج شود، هر نیت بدی از دلمان خارج شود. زبان و نگاه همه، کارهای خوب باشد. مولای جان این عزم و اراده را به ما عنایت کن.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
🆔https://ble.ir/Mahdiyar114
🆔sapp.ir/mahdiyar114
#صمیمانه_با_امام
#سلام_صبحگاهی
#مناجات_با_امام
#امام_زمان
#ماهی_قرمز
هدایت شده از محجوبه
🔱 وضو و غسل با وجود ناخن بلند
🏵 سؤال: آیا ناخنهای بلند بانوان به وضو و غسل اشکال میرساند؟
💢 جواب: اشکال ندارد، اما اگر بيش از حدّ معمول بلند باشد، باید در مقدارى از زیر ناخن كه از سرانگشت بلندتر است، مانع ـ مانند چرک زیر ناخن ـ وجود نداشته باشد.
#احکام_بانوان #احکام_غسل_و_وضو
#رهبری
∞═┄༻•✾✿❤️✿✾•༺┄═∞
🕊مرکز تخصصی احکام بانوان
🕊eitaa.com/ahkame_banovan
💠 شماره تماس دفتر مراجع عظام تقلید 💠
📞شماره تماس دفتر رهبری:
02537474 و 02537746666
📞شماره تماس دفتر آیت الله مکارم:
02537743110 و 02537473
📞شماره تماس دفتر آیت الله سیستانی:
02537741415 - 9
📞شماره تماس دفتر آیت الله بهجت :
02537476 و 02537740219
📞شماره تماس دفتر آیت الله تبریزی:
02537733419 و 02537744286
📞شماره تماس دفتر آیت الله شبیری زنجانی:
02537740321
📞شماره تماس دفتر آیت الله سبحانی:
02537743151
📞شماره تماس دفتر آیت الله صافی:
02537715511 - 6
📞شماره تماس دفتر آیت الله نوری:
02537741850
📞شماره تماس دفتر آیت الله وحید خراسانی:
02537740611
📞شماره تماس دفتر آیت الله فاضل لنکرانی:
02537720500 - 2
📞شماره تماس دفتر آیت الله جوادی آملی:
025337751199
📞شماره تماس دفتر آیت الله مظاهری:
02537739026
________
🍀زندگی قرآنی
✅برای داشتن سبک زندگی اسلامی چیزی که در ابتدای امر مهم است، انتخاب های ما در شرایط مختلف است. اگر انتخاب صحیح کنیم و طبق آن عمل کنیم، پس بر طبق نظر اسلام است.
❓سؤال پیش می آید چگونه انتخاب صحیح را تشخیص دهیم؟
💯جواب: باید ببینیم قرآن در آن مورد چه می فرماید، طبق آن عمل کنیم.
❓انتخاب درست ما در هنگام واقع شدن در موقعیت گناه چیست؟ چگونه عمل باید کرد؟
🔥 از گناه فرار کنید.
📖ورَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ
(یوسف /٢٣)
✨ترجمه :
و زنى كه يوسف در خانه او بود، از يوسف از طريق مراوده و ملايمت، تمناى كامجویی كرد و درها را محكم بست و گفت: بيا كه براى تو آماده ام.
يوسف گفت: پناه به خدا كه او پروردگار من است و مقام مرا گرامى داشته، قطعاً ستمگران رستگار نمى شوند.
💥حضرت یوسف در شرایطی گیر کرد که تقریبا فرار از گناه امکان نداشت. زیرا:
🌴١_ در آن خانه، غلام بود و سرپیچی از امر خانم خانه، جایز نبود.
🌴٢_ درها محکم بسته شده بود و راه فراری نبود.
🌴٣_ شرایط ارتکاب گناه، فراهم شده بود.
🍁اما با همه اینها، حضرت یوسف اقدام به فرار کرد و خدا نیز نجاتش داد و حتی شاهدی هم برای تبرئه او، قرارداد.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
🆔https://ble.ir/Mahdiyar114
🆔sapp.ir/mahdiyar114
#به_انتخاب_تو
#زندگی_قرآنی
#ماهی_قرمز
✍️امید در گرو انتظار
🌺بیایید در مورد بهترین و بدترین صفت یک انسان سخن بگوئیم. به نظرتان آن چه ویژگی است که اگر در انسان پرورش یابد سایر ویژگی های خوب در او به وجود می آید؟ یا کدام صفت است که اگر در انسان باشد او را خوار و ذلیل می کند تا جایی مانند یک مرده متحرک می شود؟
🍀اگر در آیات و روایات دقت کنیم به این نتیجه خواهید رسید که" امیدواری " انسان را به تلاش و تکاپو وامی دارد. همین پویا بودن او، سبب می شود که در سایر زمینه ها رشد کند. برخلاف آن می توان از " ناامیدی" نام برد که بدترین ویژگی است که انسان را منفعل و غیرفعال می کند. علتی می شود برای سایر گناهان.
🌸دوست داری این صفت زیبا را در خود پرورش دهید و صفت زشت را از خود دور کنید؟ حضرت امیرالمومنین علی(علیه السلام) در این زمینه نسخه ای را برای ما نوشته است که عمل به آن می تواند به ما کمک کند. حضرت فرموده است: (برای از بین بردن ناامیدی)همواره در انتظار فرج باشید.(1)
بنابراین بیایید به این نسخه حضرت عمل کنیم تا امیدواری را در وجودمان پرورش دهیم.
☘️🌸🌸☘️☘️🌸🌸☘️
🔹(1) قال علی بن ابیطالب(علیه السلام): انْتَظَرُوا الْفَرَجَ وَ لَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّه
🌼حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: همواره در انتظار فرج (و ظهور صاحب الزمان علیه السلام) باشید و از رحمت خدا مایوس و نا امید نباشید
📚بحار، ج ١٥، ص ١٢٣
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
🆔https://ble.ir/Mahdiyar114
🆔sapp.ir/mahdiyar114
#حدیث
#مهدویت
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#داستان_بلند
#فقط_به_خاطر_تو
#قسمت_هفتاد_و_سه
🔹گوشی را کنار کتاب درسی اش گذاشت. زیر نکاتی که از کتاب یادداشت کرده بود، تجربه شخصی اش را نوشت. برگه و گوشی به دست، به سمت اتاق حسنا روانه شد.
- تق تق تق. صاب خونه اجازه هس؟
- بفرما خواهر جان. از این ورا!
- می تونم از سیستمت استفاده کنم؟
🔸حسنا از روی صندلی بلند شد و ادامه مطالعه اش را روی تخت انجام داد. ماژیک شبرنگ را روی جملات کتاب می کشید و با خود مرور می کرد و اگر نگاهش به نگاه ضحی گره می خورد، لبخندی تحویل خواهرش می داد. ضحی را خیلی دوست می داشت. نگاهی به هدیه هایی که خواهرش به او داده بود انداخت. همه را در قفسه ای گوشه اتاقش گذاشته بود و هر وقت خسته می شد، با نگاه کردن به آن ها، انرژی می گرفت.
🔹ضحی روی صندلی نشست. سایت بیمارستان را باز کرد. از قسمت آموزشی، وارد پنل پزشکان شد. پیامک خانم وفایی را باز کرد و توضیحاتش را مجدد خواند. نام کاربری و رمز را زد و وارد صفحه شخصی شد. از چیزی که دید تعجب کرد. صفحه سفید سفید بود و به مرور، کناره هایش گل و برگ های اسلیمی پر می شد. کادر نوشته کشیده شد. انگار استادی همان لحظه، این صفحه را طراحی می کند. صفحه به مرور کامل شد و بسم الله الرحمن الرحیم، بالای صفحه با خط نستعلیق نوشته شد. ضحی موشواره را تکان داد تا مکان نما را به محل درج نوشته ببرد. کلیک کرد. شکل مکان نما یک قلم بود و مثل فلاشر ماشین، خاموش روشن می شد. به شعف آمده بود. برگه یادداشت را جلوی رویش گذاشت و مشغول تایپ شد.
💦صدای باران به گوشش خورد. از پنجره نگاهی به بیرون کرد. هوا آفتابی بود. گوشش را نزدیک هدفون برد. صدا از داخل هدفون می آمد. برداشت و به گوشش زد. برایش جالب آمد. روی صفحه دنبال دکمه شروع و توقف صدا گشت. ستون سمت چپ، پشت گیاه رونده ای که طراحی شده بود، لیست کوچکی از موسیقی دید. موشواره را که روی آن برد، لیست باز شد. موزیک دیگری را انتخاب کرد. چه چه پرندگان بود. موزیک دیگری را. صدای بلبل بود. همین را دوست داشت. هدفون را روی گوش هایش تنظیم کرد. صدایش را کمی کمتر کرد و مشغول نوشتن نکته کتاب و تجربه شخصی اش شد. به محض زدن دکمه ارسال، چند مطلب با موضوع، زیر مطلبش دید. روی یکی شان کلیک کرد. آقای دکتری بود که تجربه اش را از علائم شکایت بیمار نوشته بود و نتیجه تشخیصش را. و گفته بود این نکته را در سالهای اولیه از استاد موسوی شنیده بوده. در سایت بیمارستان راجع به استاد موسوی جستجو کرد. چند دقیقه ای راجع به فعالیت ها و مقاله های استاد مطلب خواند و با کمال تعجب دید ده هزار و سیصد یادداشت از استاد موسوی در سایت بیمارستان موجود است.
🔹ضحی فکر کرد من اگر همه این تجربه ها را بخوانم، خودش یک کلاس درس است. با این فکر، به پنل اساتید بیمارستان رفت. لیست سی نفره اساتید را دید. روی تک تک آن ها کلیک کرد. همه شان بالای پنج هزار مطلب، یادداشت نوشته بودند. همه یادداشت ها دسته بندی شده و نمایه گذاری شده بود. فکر کرد باید همه را بخواند. دنبال دکمه دانلود گشت. با کادری "دریافت کامل فایل مطالب استاد" مواجه شد. روی اسم استاد موسوی رفت و گزینه دریافت را زد. فایل دانلود شد. آن را باز کرد. به ترتیب تمامی نوشته های استاد، شماره گذاری شده به همراه لینک مطلب، فهرست بندی شده بود. چند صفحه پایین آمد. یک مطلب را خواند. از جا بلند شد. چرخی زد. متوجه نگاه حسنا که متعجبانه به او زل زده بود نشد. مجدد نشست. مطلب بعدی را خواند. دوباره بلند شد. سریع از اتاق بیرون رفت و چند ثانیه بعد، برگشت. کابل انتقال را وصل به سیستم و گوشی، وصل کرد. صدای پیامک گوشی بلند شد:
- خانم دکتر سهندی، شما فایل مطالب استاد موسوی را دریافت کرده اید. امیدواریم لحظات نابی را تجربه کنید.
🔸گوشی را روی میز گذاشت و مجدد نشست. فایل استاد را به گوشی منتقل کرد. کابل را در آورد و مطلب سوم را خواند. دیگر نتوانست ادامه دهد. مدت ها بود دنبال چنین تجاربی بود. از اینکه بعد از سالها، می دید استادی، حرفهایی که او به همکارانش می زد و جدی گرفته نمی شد را گفته بود، به وجد آمده بود. دکمه خروج را زد و مرورگر را بست. از حسنا تشکر کرد. کابل و گوشی به دست، از اتاق خارج شد.
📣کانال #سلام_فرشته در ایتا، سروش، بله
eitaa.com/salamfereshte
sapp.ir/salamfereshte
ble.ir/salamfereshte
#داستان_بلند
#رمان
#فقط_به_خاطر_تو
#تولیدی
#سیاه_مشق
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
✨سلام، درود و صلوات خدا بر حجت حق بر روی زمین ✨
🌺آقاجان ماه رمضان ماه ولایت و امامت است.
🍀ماه آمادگی برای ظهور است . ماه پاکی از پلیدی ها برای لایق بودن در کنارتان است. ماه نجات از جهنم و رسیدن به نور ولایت است. ماه رسیدن است، رسیدن از بدی ها به خوبی ها تا لایق سربازی تان گردیم.
🌸آقاجان همه این ها در سایه عنایتتان شدنی است. ای پدر مهربان بر فرزندان خود منّت گذارید و از خطاهایشان درگذرید، با نگاه خاصه تان برایمان رسیدن به برکات ماه مبارک رمضان را آسان گردانید.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
🆔https://ble.ir/Mahdiyar114
🆔sapp.ir/mahdiyar114
#صمیمانه_با_امام
#سلام_صبحگاهی
#مناجات_با_امام
#امام_زمان
#ماهی_قرمز