eitaa logo
دهڪده ‌مثبت
2.6هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
13 فایل
یه دهڪده مثبت، تا توے اون یه زندگی آروم‌ و بدور از افڪار منفی رو تجربه ڪنی♥️ پیشنهادات وارسالی‌هاے زیباتون رو اینجا می‌خونم🌱 @Goolnarjes313 https://harfeto.timefriend.net/16851976543119 لطفامعرفی‌مون کن @Dehkade_mosbat
مشاهده در ایتا
دانلود
5.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام ،آقا -غیر تو کدوم رفیق ،سنگ تموم گذاشت برام من گدای مشهدم..... 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114 علیه السلام
💔ضمانت دلم را می کنی آقا؟ 🕊یا شمس الشموس، آقایِ من! دوباره دلم بهانه حرم گرفته است. کبوتر دلم به آشیانه پَر گرفته است. 🌅 سلطان طوس، یا غریب الغرباء! دوباره دلم برای رسیدن به باب الجواد گرفته است. برای نشستن دو زانو روبروی گنبد طلا گرفته است. 🌺امام رئوف، مولایِ من! دوباره برای آغوش گرفتن ضریح مطهرت، هوایی شده ام که سینه ام اینچنین برای رسیدن به صحن و سرایت دَم گرفته است. 🌼ضامن آهو، ضمانت دلم را می کنی آقا؟🌼 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔@Mahdiyar114 علیه السلام
🗝گره های دلم واشده 🌺 مولاجان از راه دور می گویم " السلام علیک یا علی بن موسی الرضا " 💦آقاجان اشکهای مرا ببین چگونه پُلی زده است به روبروی حرمت. چرا که به پیش چشمهایم ضریح مطهرت آمده است. 🔗مولای من! از همین جا دست هایم را درون شبکه های ضریح مطهرت، قفل کرده ام، که گره های دلم یکی یکی وا شده است. ببین دلم نگاه مهربان تو را خواسته است، آقا 🌼زیارت ز راه دور ، به لطف خودت، قبول کن آقا به زودی زود، زیارتِ نزدیک، نصیب کن آقا🌼 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔@Mahdiyar114 علیه السلام
هدایت شده از سلام فرشته
🔹مشغول خواندن زیارت نامه شد: - گواهى مى‏دهم كه معبودى جز خدا نيست، يگانه است و شريكى برايش نمى‏باشد. أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ . و گواهى مى‏دهم كه محمّد بنده و رسول اوست، و اينكه او آقاى پيشينيان و پسينيان، و آقاى پيامبران و رسولان است. وَ أَشْهَدُ أَنْ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّهُ سَيِّدُ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ أَنَّهُ سَيِّدُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ. 🍀 تعمد داشت در خواندن، مکث کند. ابتدا ترجمه بخواند و بعد، عربی همان قسمت را. تک تک عباراتی که حتی فکر می کرد معنایش را می داند، ترجمه می خواند و بعد عربی اش را. انگار که دوبار زیارت نامه می خواند. پر خادم، شانه هایش را نوازش داد که زائررضوی، اینجا جای ایستادن و زیارت نامه خواندن نیست. سر تسلیم فرود آورد. انگشت لای کتاب دعا گذاشت و بست. عقب عقب در مسیر خروج زائرین حرکت کرد و گوشه ای، لابلای جمعیتِ ایستاده‌ی رو به حرم، جای تنگی پیدا کرد. کتاب دعا را موازی صورتش گرفت تا بتواند بازش کند. به امام علیه السلام ببخشید گفت و ادامه داد. - خدايا درود فرست بر محمّد بنده و رسول و پيامبر و آقاى تمام آفريدگانت،درودى كه نيروى شمردن آن را كسى جز تو نداشته باشد. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ سَيِّدِ خَلْقِكَ أَجْمَعِينَ صَلاةً لا يَقْوَى عَلَى إِحْصَائِهَا غَيْرُكَ. 🍀لبخند روی لبانش نشست و چشمش به اشک، خیس‌تر شد. فکر کرد صلوات و درودی که هیچ کسی را یارای شمارشش نیست. فکر کرد باید صلوات هایم را اینگونه بفرستم که بی حد و حصر شود. مجدد عبارت را خواند: - . اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ سَيِّدِ خَلْقِكَ أَجْمَعِينَ صَلاةً لا يَقْوَى عَلَى إِحْصَائِهَا غَيْرُكَ. 🔹و آن قسمت آخر را چند بار تکرار کرد: صَلاةً لا يَقْوَى عَلَى إِحْصَائِهَا غَيْرُكَ. به نشانه تشکر از یادگرفتن این نکته، کمی سر خم کرد. لذت یادگرفتن از امام علیه السلام آن هم هنگام خواندن زیارت نامه و سلام دادن، نشاط خاصی در وجودش انداخت. راست خامت تر ایستاد و خضوعی خاص، در این راست قامتی در خود احساس کرد. حس شاگردی امام، نگاهش را از فرازهای دعا، به ضریح برگرداند و اشک را چون آبشار، از چشمانش جاری کرد. چند ثانیه ای در این حال بود و فقط اشک می ریخت. نگاهش به ضریح بود. در ذهنش گذشت امام حیّ و حاضرند و او را می بینند. این فکر باعث شد نگاه از ضریح بدزدد و سرپایین بیاندازد. خواست درد و دل کند اما ترجیح داد همان کلامی را بگوید که معصومین علیهم السلام برای زیارت ایشان گفته اند. پس ادامه داد: - خدايا درود فرست بر امير مؤمنان على بن ابيطالب بنده‏ات و برادر رسولت.. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَبْدِكَ وَ أَخِي رَسُولِكَ.. 🍀فرازها را خواند و اشک ریخت. توجهی به اطرافیان نداشت. خواندش که تمام شد؛ زائر کناری رفت و توانست راحت تر بایستد و نفس بکشد. نگاهش به مادری افتاد که نوزادش را در آغوش گرفته و چشمان جستجوگرش را به هر گوشه و کناری می اندازد. دست بلند کرد و چند بار حرکت داد تا در چشم او، غیرعادی بیاید و به ضحی نگاه کند. نگاه متعجب مادر روی ضحی قفل شد. ناباورانه خود را به ضحی رساند و تشکر کرد. ضحی التماس دعا گفت. کتاب دعا را برای مادر گرفت تا زیارت نامه بخواند. نگاهش به مژه های مشکی و بلند نوزاد افتاد. ماشاالله گفت و دلش برای هم آغوشی نوزاد، پر کشید. به صدای مادر، زیارت نامه را ورق زد و نگاهش را به ضریح دوخت. زبان قلبش را گشود و با حضرت حرف زد. اشک باز هم راه باز کرد. از کارش گفت و از هر چه که ناخشنودش کرده بود. به صدای تشکر مادر، کتاب دعا را بست. لابلای اشک، لبخند زد و التماس دعا گفت. قلبش به سمت ضریح کشیده شد. کتاب دعا را دست زائری که دنبال می گشت داد و خود را با هزاران حاجت، میان جمعیت طواف کننده رها کرد. 🔹کتاب کلفت مفاتیح را از قفسه برداشت و گوشه ای نشست. مفاتیح را جلوی روی خود گرفت و نیت کرد: - آقاجان. هر دعایی که شما دوست دارین بخونمو برام بیارین. نیم ساعت وقت دارم فقط. 🔸انگشت لای صفحات مفاتیح انداخت. بسم الله گفت و باز کرد. به سربرگ دعا نگاه کرد. اعمال مسجد کوفه بود. لبخند زد و دعای پیشنهادی حضرت را خواند: - خدایا گناهانم زیاد شده و برای آن‌ها جز امید گذشتت نمانده. اللّهُمَّ إِنَّ ذُنُوبِي قَدْ كَثُرَتْ وَلَمْ يَبْقَ لَها إِلّا رَجاءُ عَفْوِكَ... 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
🌺سلام و صلوات بر تو ای اَنِیسُ الرَّفِیقُ آقاجان فدایتان شوم . داشتم القاب زیبایتان را مرور می کردم که به این لقب شایسته تان رسیدم " نورالله " تو نور خدایی. 🔆یا نورالله ! چقدر این لقب برازندۀ شماست. به‌راستی که «اَلاِمامُ کَالشَّمسُ‌الطالِعَه...»، نورِ شماست که گرما می‌بخشد و روشن می‌کند. کلام شماست که راه را نشان می‌دهد: ➖ خسته و تنهایی؟ رفیق می‌خواهی؟ «اَلْاِمَامُ اَلْاَنِیسُ الرَّفِیقُ» ➖ یتیم مانده‌ای؟ پناه می‌خواهی؟ « اَلاِمامُ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ» 🌅 آری، شما همیشه حضور دارید، همیشه می‌تابید، حتی در تاریکی شب، حتی از پشت ابر، حتّی از پس پردۀ ‌غیبت. ❄️ و این منم که سالیان سال در ظلمت و تاریکی جهل مانده ام، به هر که بگویم مرا ملامت خواهد کرد، که مولایی داشته باشی و نور باشد و تو اینچنین کدر و مات مانده ای حقا عجبا! مولاجان کمکم کن.😭 ☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️ 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔@Mahdiyar114 عجل الله فرجه عجل الله فرجه
✨﷽✨ 🌼راهکارهایی برای غافل نشدن از نماز اول وقت 💠 دائم الوضو بودن خیلی وقت‌ها یکی از عوامل پنهان تأخیر در نماز نداشتن وضو هست، مخصوصاً برای وقت‌هایی که خونه نیستیم. 💠الگوگیری از خانواده اگه می‌خوایم بچه‌هامون اهل نماز اول وقت باشند،باید اول سجاده خودمون رو پهن کنیم وبرنامه‌هایی مثل خرید، مطالعه،بازی،مهمونی وغذا رو باوقت اذان هماهنگ کنیم. 💠بلند اذان گفتن و نماز جماعت خوندن در خونه این روش هم ما رو و هم باقی اهل خونه رو تشویق به نمازاول وقت می‌کنه.اذان گفتن رو هم می‌شه بعنوان یک مسئولیت بین افراد خانواده تقسیم کرد. 💠رفیقِ نماز اول وقت‌خوان رفیق خوب حال آدم روخوب می‌کنه و عادت‌های خوب یادمون میده.می‌شه با جمعی ازدوستان قرار بذاریم و وقت نماز همدیگر روخبر کنیم. 💠خوندن کتاب درباره اهمیت نماز اول وقت کتاب«چگونه یک نماز خوب بخوانیم»از آقای پناهیان،به خیلی از دوستان کمک کرده تا با نمازاول وقت رفیق باشند. 💠دنبال کردن سخن بزرگان آیت‌الله بهجت درباره نماز اول وقت می‌گفتن«نماز مثل لیموشیرینه. اگه از اول وقتش بگذره، تلخ می‌شه» همین یک تلنگر هست که شیرینی عبادت‌ رو با تلخی نماز دیروقت عوض نکنیم. ✅ نشر آثار استاد قرائتی 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔@Mahdiyar114
هدایت شده از سلام فرشته
🍀مفاتیح را بست. نفس عمیقی کشید و به ضریح که روبرویش چون سرو قدافراشته بود، زُل زد. مهربان و دوست داشتنی. فکر کرد چقدر دلم می خواد خودتون رو زیارت کنم. ببینمتون. به جای این همه مردمان، چشمم به همه بسته بشه و شما رو ببینم. به جای این همه زائر و شلوغی، عالم معنا رو ببینم. ملائکی که به زیارتتون اومدن. شاید امام حسین علیه السلام هم اینجا باشن. چقدر دلم کربلا می خواد. مولاجان، اجازه می دین به نیابت شما از همین جا، سلامی بدهم؟ 🔹از جا بلند شد. چشمانش را بست. حرم و ضریح و زیر قبه سالارشهیدان را تصور کرد. همان طور که در عکس و فیلم ها دیده بود. نگاه پر نور امام را که حس کرد، اشک از چشمش سرازیر شد و سلام داد: السلام علیک یا اباعبدالله. السلام علیک و رحمه الله و برکاته. 🔻نفهمید کی چشمانش را باز کرده و نگاه به ضریح دوخته بود. دلش نمی آمد از حضرت جدا شود. می خواست بماند اما باید می رفت تا به عباس برسد. خواست پیامک بدهد اما فکر کرد عباس خسته است و درست نیست به خاطر من، معطل شود. پا بلند کرد و از لای زائرین نشسته، به آرامی رد شد. مواظب بود کسی را به زحمت نیاندازد. وارد صحن شد. برایش سخت بود مخالف گنبد طلایی حضرت حرکت کند اما چاره ای نبود. رو به گنبد، از حضرت خواست زیارت آخرش نباشد. سلام داد و به سمت محل قرار حرکت کرد. 🔹عباس را از دور دید. حس دوگانه ای وجودش را چنگ زد: پا تند کند به عباس برسد یا آرام حرکت کند تا کمی دیرتر از حضرت دور شود. نگاه قلبش را به سمت گنبد برد و چشمش مسیر تا عباس رفتن را پایید. دل نبریده از حضرت، نزدیک عباس رسید و صدایش را شنید که با گوشی صحبت می کرد: - نایب الزیاره هستیم... 🔸قدم های کوتاه و سنگین عباس، ضحی را متوجه خستگی زیاد عباس کرد. سوار ماشین شدند و به سمت هتلی که در طول مسیر، اتاق رزرو کرده بودند رفتند. اتاق گرمی بود. تخت دو نفره با پرده های قهوه ای تیره که جلوی نور را خوب می‌گرفت. عباس ساک ها را روی زمین گذاشت و به روشویی رفت. جوراب هایش را برای تجدید وضو در آورد. شست و به جالباسی گوشه حمام، آویزان کرد. ضحی لباس راحتی عباس را روی تخت گذاشته و مشغول باز کردن موهای بافته اش بود. یاد پیامک های آن فرد ناشناس افتاد. خواست برود و چک کند آیا باز هم چیزی نوشته یا نه. کنجکاوی اش را نادیده گرفت و موهای باز شده اش را شانه زد. آرام آرام. با هر بار کشیدن بُرس روی موها، سهمی از خستگی از تنش خارج می شد. صدای عباس را از لای موها شنید: - اجازه هست دراز بکشم خانومی؟ 🔹این اجازه گرفتن عباس، حس غریبی را در او بر انگیخت. اولین بار بود با چنین چیزی مواجه شده بود. اجازه گرفتن برای دراز کشیدن. هر چه بود محترمانه بود و خوشش آمد. شانه کردن موها را تمام کرد. عباس خوابش برده بود. پتوی پایین تخت را برداشت و آرام تا زیر چانه اش کشید. موهای نرم سرش را با نوک شانه اش کمی نوازش داد. گوشی را در آورد تا از صورت مظلوم عباس عکس بگیرد. هشت پیامک جدید داشت. خواست اول پیام ها را بخواند اما جلوی خودش را گرفت و زیر لب، به خود گفت: - تا نیم ساعت دیگه حق نداری گوشی رو ببینی. 🔻دوربین را آورد. از عباس عکس گرفت. روی تخت نشست. آرام و زیر لب گفت: - اجازه هست دراز بکشم عباس جان؟ 🔹خواست تمرینی کرده باشد. خندید و دراز کشید. برای دیدن پیامک ها وسوسه شد. به سمت عباس برگشت تا صورت او را ببیند. به ذهنش خورد شاید طهورا باشه. شاید بابا پیام فوری داده باشه. به ساعت نگاه کرد. چند دقیقه بیشتر نگذشته بود. به ذهنش خورد فقط پیامک ها را مرور کند. اما فکر کرد بالاخره که چشمش به دو سه کلمه اش می افتد. باشد همان نیم ساعت دیگر. دوباره به ذهنش خورد که شاید اتفاقی افتاده و بهتره گوشی رو چک کنم. جواب خود را این طور داد: - اگر مسئله فوری باشه حتما با گوشی عباس تماس می گرفتن. 🔸دوباره چیزی در ذهنش آمد که رفتن او را به سمت گوشی وسوسه می کرد. اخم هایش را در هم کرد و با صدای آرام، به خود تشر زد: - حالا که نیم ساعت طاقت نداری، می کنمش یک ساعت. تا چشمت در آد. حالا هی بگو تا بازم زمان رو بیشتر کنم. سیم کارت می سوزونم ها زیادی بری رو مخم. 🔹تسبیحی از جیب کیفش در آورد. مشغول گفتن ذکر روزانه صلواتش شد و به وسط قبضه اول نرسیده، خوابش برد. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte
🌺سلام و صلوات بر تو ای وَالِدُ الشَّفِیقُ آقا جان چه زیبا با شما نجوا کرده است عارف کبیر، عالم عزیز جناب میرزا جواد آقا ملک تبریزی(ره). مولاجان می خواهم همان مناجات را تکرار کنم باشد که من عاصی مورد عنایت خاصه تان گردم. 🍀موالى من! آقاى من! كى می رسد كه تو ما را ببينى و ما تو را ... موالى من! كى می شود كه تو ما را ببينى و ما تو را؟ و چشممان به ديدار تو روشن گردد و به راهنمايى تو راه پيدا كنيم و تو ما را از هر آنچه حقيقت امور بر ما مشكل شده آگاهى بخشی. 🌼سرور من! دورى و جدايى از تو از همه اينها سخت تر است. سرور من! فدايت شوم اگر من با شما باشم كارم درست می شود و راست می آيد پس شتاب كن و بيا و بگو دلت چه می خواهد تا من آن را که خشنودى تو در آنست برگزينم و در پيش گيرم. 🌸موالى من!... اين بنده بيچاره بندگى نپذيرفته است تا روزى آزاد شود و اگر او را آزاد كنى نخواهد گريخت... سرور من! موالى من! رهبر من! تو را به شكستگى من، تو را به درماندگی ام، تو را به فروتنی ام، تو را به ناتوانى من، تو را به بيچارگی ام، تو را به بی نيازی ات، قسم مبادا مرا بدست خيانتكار قوى هيكلى بسپارى كه از سست رأيان به تو گردم. 📚کتاب زبور نور، ص198 و 199 (هزار و یک نکته از زندگانی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه) ✍️ادامه دارد.. ☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️ 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔@Mahdiyar114 عجل الله فرجه عجل الله فرجه
دهڪده ‌مثبت
✍️صفای زندگی اینجاست، اینجا 💠مهارت مدارا کردن قسمت دوم: ✅۳- شرایط همسر خود را درک کنیم. 🔘توانای
✍️صفای زندگی اینجاست، اینجا 💠مهارت مدارا کردن قسمت سوم: ✅۵- هر یک از همسران تلاش کند، گاهی نیازها و سلیقه‌های همسر خود را بر تمایل و سلیقه خود ترجیح دهد. 🔘باور داشته باشیم اگر این کار را نکنیم زندگی و پیوند ما شکسته خواهد شد. 🔘بر فرض هم طلاق ظاهری صورت نگیرد، طلاق عاطفی مورد انتظار چنین رفتاری است. ✅ ۶- تلاش کنیم رفتار ناشایست همسر را با رفتار نیکو دفع کنیم. 🔘همه بدانیم که سخن و رفتار نیکو یکی از بهترین راه‌های دفع کج‌خلقی‌های همسر است. 🔘این نوع از رفتار مُداراگونه شاه کلید آرامشگری در زندگی زناشویی است. 🔘بدانیم هدف از این کار جذب همسر و افزایش صمیمیت بین زوجین است و هرگز معنای کوتاه آمدن و ذلت نیست. 🔘دفع بدی با خوبی و مدارا کردن با کج‌خلقی همسر کینه‌ها و بدی‌ها را از بین می‌رود. ✅بدانید که دفع کج‌خلقی‌های همسر با رفتار نیک، باعث جذب همسر کج‌خلق و زمینه تغییر و رشد وی به نقطه مطلوب خواهد شد. ☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️ 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114
می خواهی در همه کارات اخلاص داشته باشی؟
🌺در حرف زدنت، در محبت کردنت، در کارهای روزمره ت، در دعا خوندنت، در نماز خوندنت، در قرآن خوندنت، حتّی در لبخند زدنت و ... 🌸در همه کارهایی که در طول روز انجام می دی فقط واسه خدا انجام بدی، به دنبال به به و چه چه و تعریف کردن دیگران نباشی. برای باج دادن و جبرانش در آینده نباشی. برای تو چشم دیگران بودن نباشی. 🌱اخلاص یعنے؛ یاد بگیرے روے غیرِ خُدا حساب نڪنے! ..🌱 🌼خب بیا از همین الان تصمیم بگیریم فقط از خدا کمک بخواهیم و دستمون رو فقط جلوی او دراز کنیم که با تلقین و تکرار این شدنیه. میشه این صفت رو در خودمون نهادینه کنیم. 🍀به برکت صلوات بر محمّد و آل محمّد از اهل بیت(علیهم السلام) در این زمینه کمک می گیریم. 🌹اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجّهم🌹 ☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️ 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔@Mahdiyar114
🥀 🕯به یاد همه مسافران بهشتی 🥀آنان که روزی عزیز دل کسی بودند 🕯و امروز عکسی هستند 🥀در قاب. خاطره‌ ای در ذهن 🕯و حسرتی بر دل ... 🥀برای شادی روح و علو درجات و رفع حق الناس و حق الله برا اموات گروه ،اموات بد وارث ،بی وارث ، شهدا ، امام راحل و ..‌ 🥀ختم میکنیم: 🕯فاتحه (1 سوره حمد ، 3 سوره توحید و 1 سوره قدر) 🥀🕯الّلهُمَّ 🥀🕯صـل علْی 🥀🕯مـحَمَّـدٍ 🥀🕯و آلَ محَمَّدٍ 🥀🕯و عَجِّل فرَجَهُم ☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️ 📣کانال در ایتا، سروش، بله @Mahdiyar114