1_14269931811.mp3
11.76M
🎙 حدیث شریف کساء 🌺
🔅به نیت سلامتی و فرج
امام زمان علیه السلام و
نابودی اسرائیل خبیث
روز بیست و چهارم🌱
تقبل الله 🍃🌺
❥❥❥ @delbarkade
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍پگاهان بشادی 😍
#صبح_بخیر
❥❥❥ @delbarkade
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنکیک راحت برای افراد کم تجربه 😋🥞
صبحتو با یک پنکیک خوشمزه شروع کن 😊
تخم مرغ سه عدد
آرد يك پيمانه
روغن چهار ق غ
شير ٢/٣پيمانه
نشاسته ذرت یک ق غ
وانيل مقداري
بكينگ پودر دو ق م
شكر چهار ق غ
#کدبانوی_هنرمند
❥❥❥ @delbarkade
.
🟡 هنر زنانه، آرامشدادن در لحظات سخت زندگی است.
🔸تکیه گاه باشید 🔸
«وقتی همسرتون یا بچه ها اضطراب دارن،😥 با نگاه و برخورد مهربون و مطمئن
خودتون،🙂☺️
بهشون قوت قلب بدید. 💓
در کنارشون بشینید، به حرف هاشون گوش بدید👂و بهشون بفهمونید که تنها نیستن.
گاهی فقط شنیدن جمله ی"همه چی درست میشه" از زبان شما، میتونه دنیا رو
براشون روشن کنه☺️»
🔅زنها میتونن قویترین ستون خونه باشن، مخصوصاً زمانیکه زندگی با بحرانهای ریز و درشت روبرو میشه. 🌪
❥❥❥ @delbarkade
.
#دلبری #چالش😍
💙مثلا یکمی مونده ب اومدنش ب خونه براش بفرست👇
مشتركگرامی ♥️ از اعتبار بغل های شما 80٪ مصرف شده است ؛ ـ
لطفا برای تمدید آنها زودتر به خانه برگردید و همسر خود را بغل کنید . . .👫
با تشکرهمراه اول و آخر شما خانوم خوشگل شما♥️
@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
خورشت آلو اسفناج خیلی لذیذه 🥺🥬
#آشپزی
#کدبانوی_هنرمند
❥❥❥ @delbarkade
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟡 زندگیهایی که دیگر نیستند
🔸زیر آسمان غروب لبنان، خانهای ایستاده بود. عطر غذای تازه با نسیم درهم میآمیخت و صدای خنده کودکانه فضا را پر میکرد. کودکی با چشمان درخشان، عروسک محبوبش را محکم در آغوش گرفته بود.او با پاهای برهنه از روی فرشهای رنگارنگ میدوید، به سوی مادرش که در گوشهای از اتاق نشیمن نشسته بود.
🔸مادر، با انگشتانی ماهر، نخهای رنگی را به هم میبافت؛ ژاکتی کوچک برای نوزاد تازهواردش. صدای آرام سوزنها در میان زمزمه ملودی قدیمی که زیر لب میخواند، موسیقی دلنشینی را میساخت. لبخندی ملایم روی لبانش بود و نگاهش به پر از امید، به آیندهای که برای فرزندانش میدید.
🔸ناگهان، زمین زیر پا لرزید. صدای مهیبی همهچیز را در خود فرو برد. دیوارها ترک خوردند و خانه به آغوش زمین فرو ریخت. گرد و غبار هوا را پر کرد، عطر نان و صدای خنده جای خود را به سکوت ویرانگر داد. لمس گرمای عروسک، صدای زمزمه مادر، همه در یک لحظه ناپدید شدند.
🔸هر کدام از آنها داستانی بودند؛ رویاها و امیدهایی که در تپش قلبهایشان میتپید. اکنون، آن زندگیها در خاطرات محو شدهاند؛ زندگیهایی که دیگر نیستند.
#لبنان
#غره
@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍رقیه و نجمه :
به مامانشون گفتند که میخوان یکی از عروسکهاشون رو بفروشند برای کمک به بچههای لبنانی 🥺☺️
آفرین به پدر و مادر این فرشته های کوچولو با این تربیت زیبا 👌
#لبنان
#فرزند_آوری
❥❥❥ @delbarkade
.
دلبرکده
#داستان #زادهی_مهر2 #خروس تمام چیزی که از او دیدم، وقار و ادب و متانت بود. فهمیدم در این چند هفته
#داستان
#زادهی_مهر3
#گِره
به طور عجیبی تمام حسابهای مشترک و شخصی من و اجلال بسته شد. صبح پیش رییس بانک و کارشناس دادگستری رفتم:
_این مسئله از طرف اداره مالیات اتفاق افتاده و از اختیار ما خارجه.
پیش هر کسی رفتیم همین جواب را شنیدیم. در اداره مالیات هیچکس جوابگوی ما نبود. با وجود پرداختهای مالیاتی سر وقت و ارائهی اسناد، نفهمیدیم مشکل کار از کجاست! با قیافههای آویزان به شرکت برگشتیم.
_مزایده شیخ ارحام رو چی کار کنیم؟!
ابروهایم درهم رفت. برای برنده شدن در مزایده خیلی تلاش کرده بودیم. تنها رقیب ما اَبِلدانو بود. با تحقیقات اجلال، فهمیدیم مشغول یک معامله بزرگ است.
چند تا وام و کلی نقدینگی برای برنده شدن در مزایده آماده کردیم. فقط چند روز مانده به مزایده همه چیز روی هوا رفت.
دو ماه تمام درگیر این موضوع شدیم. تمام برنامههای شرکت به هم ریخت. تلاشهایمان بیفایده بود. جمعه شب اجلال بیحال و وارفته به اتاقم آمد:
_بابای رؤیا دعوتم کرده شام. اصلاً حوصله ندارم اما نمیشه نرم.
_حتماً برو. اتفاقاً برا روحیهات خوبه.
هیچ نگفت. از اتاق بیرون رفت. دلم هوای فیروزه را کرد. زیر لب گفتم:
_یکی هم نیست هوای دل ما رو داشته باشه...
نفس عمیقی کشیدم. فکر کردم:
«اوضاع شرکت که معلوم نیست. کاش به فکر سر و سامون دادن خودم باشم! آخه تو این وضعیت یه فکر مشغولی دیگه میخوای اضاف کنی؟! که چی بشه؟! حالا اگر بود لااقل یه دلگرمی داشتم. هو دلت خوشه ایندفعه باید خرده فرمایشات اونو... نه. فیروزه خانم خیلی باشخصیت و...»
از فکر او لبخند روی لبم نشست:
«خانمی و نجابت ازش میباره. یعنی حتی اگه باخودم بیارمش اینجا خیالم ازش راحته. اما هر چی که خودش بخواد. اگه خواست پیش خانوادهاش باشه من مشکلی ندارم. همونجا تهران خونه میگیرم. اصلاً یه دفتر میزنم تهران. اجلال هم که داره سروسامون میگیره. من اونجا اینم اینجا...»
آن شب آنقدر به فیروزه و زندگی آینده و بچههایمان فکر کردم تا خوابم برد...
_مهرزاد... مهرزاد پاشو دیگه.
چشم باز کردم:
_مگه مرض داری؟! داشتم خواب خوب میدیدم.
هر چه فکر کردم یادم نیامد اما میدانستم که خواب فیروزه را میدیدم.
_ نماز نمیخونی؟!
با این سؤال اجلال از جا پریدم. بعد از نماز اجلال کنارم نشسته بود. به لبهای قلوهایاش نگاه کردم. تسبیح در دستش میچرخید اما لبهایش تکان نمیخورد. خواستم حال و هوایش را عوض کنم. به فارسی پرسیدم:
_قبول باشه شاه دوماد... دیشب خونه رؤیا خانم خوش گذشت؟!
از جایش بلند شد. یه کلمه گفت:
_نَعَم.
به تختخوابش رفت و پتو را روی سرش کشید. دلم دنبال خلوتی برای فکر کردن بود. فکر کردم حالش را میفهمم. پاپیچش نشدم. به تختم رفتم. تصمیم گرفتم شماره فیروزه را از مهری بگیرم.
_شماره فیروزه رو برای چی میخوای؟!
لبهایم را به داخل فشار دادم. خود مهری جواب داد:
_هان نکنه میخوای حالشو بپرسی؟
من و من کردم:
_خب... بالاخره...
_بالاخره دختر خوبیه حیفه از دستمون بره. پس تو دیگه کی قراره سرو سامون بگیری؟! مگه ما دوقلو نیستیم؟! الان من بچهام چهار سالشه تو هنوز داری عزب میگردی. دیگه چقدر باید جور این زندگی رو تنهایی به دوش...
_خیلی خب باز تو موتورت روشن شد؟! کم حرف بزن شماره رو بفرست.
قبل از اینکه قطع کنم، اجلال داخل شد. نگاهش کردم. با چشمان درشت و مشکیاش به من زل زد. با مهری خداحافظی کردم.
_میدونی مزایده شیخ ارحام رو کی برنده شد؟
تلفنم را روی میز انداختم:
_خوب معلومه ابلدانو.
_میدونی وقتی قرارداد رو نوشتن چی گفته؟!
سرم را به طرفش چرخاندم و نگاهش کردم:
_حرفتو بزن.
_گفته بعضیا فکر میکنن با نماز خوندن میتونن تاجر بشن...
کامل به طرفش چرخیدم:
_تو اینا رو از کجا فهمیدی؟!
آب دهانش را قورت داد:
_پدر رؤیا خانم بهم گفت...
وقتی انتظار من را دید،ادامه داد:
_گویا دیروز پیش شیخ ارحام بوده خواسته بدونه نتیجه مزایده چی شد؟ شیخ هم اینا رو بهش گفته. بعد جویای ما شده که چرا پیگیر مزایده نشدیم...
با حرفهای اجلال به فکر فرو رفتم. اجلال با دست روی میز کوبید:
_کار خود کثیفشه.
با اخم گفتم:
_تهمت الکی نزن.
به مردمک چشمانم خیره شد:
_الکی نیست. با حرفهای پدر رؤیا رفتم تو فکر... گفتم شاید یه درصد این قضیه غلط باشه و شیخ ارحام برداشت شخصی خودش رو گفته باشه... به خاطر همین امروز رفتم اداره مالیات، از یکی از کارمندها خواستم کمکم کنه...
پریدم وسط حرفش:
_در راه رضای خدا؟!
منظورم را گرفت:
_مهرزاد الان وقت این حرفاس؟!
پیوند ابروهایم چروک خورد:
_پس اون ابلدانو خوب ما رو شناخته که گفته با این نمازهامون هیچ وقت تاجر نمیشیم...
صورتم را برگرداندم. دستانش را به شدت بالا و پایین کرد:
_وُلِک فُوکْنِه... ول کن!
از اتاق بیرون رفت.
@delbarkade
1_14269931811.mp3
11.76M
🎙 حدیث شریف کساء 🌺
🔅به نیت سلامتی و فرج
امام زمان علیه السلام و
نابودی اسرائیل خبیث
روز بیست و پنجم🌱
تقبل الله 🍃🌺
❥❥❥ @delbarkade
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
مولا امیرالمومنین میفرمایند:
همان گونه که رحم کنی به تو رحم کنند...
#کلام_مولا
#غرر_الحکم
❥❥❥ @delbarkade
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
ازین دخترای بامزه و نمازخون لطفا😍
#فرزند_آوری
❥❥❥ @delbarkade
.
▪️ گوش مردها كلمات را مثل شما نمیشنود.
🔚برای مردها یک جمله فقط یک جمله نیست! بلکه تفسیری است برای کل روزهایی که با هم بودهاید. 🤷♀
با ذکر مثال اینجوری میشه 👇
🙎🏻♀: اِ واه اینا چیه خریدی؟! ❌
🙍🏻♂: منظورش اینه من همیشه بد خرید میکنم!
🙎🏻♀: نمیشه جلوی بچهها اینجوری حرف نزنی؟! ❌
🙍🏻♂: منظورش اینه من همیشه جلوی بچهها بد حرف میزنم!
🙎🏻♀: چرا از یه نفر آدرس رو نمیپرسی؟! ❌
🙍🏻♂: منظورش اینه من هیچ وقت نمیتونم یه آدرس رو پیدا کنم.
حالا یکمی تغییر گفتار و لحن ببین چی کار میکنه 👇
👩🏻🦱: ممنونم به خاطر خریدهات. ✅
👨🏻🦱: چقدر قدرشناسه این زن!
💬 (وقتی میوه له و خراب رو ببینه خودش متوجه میشه که خریدش زیاد هم خوب نبوده و اتفاقا شُکر نعمت، نعمت افزونت کند...😉)
👩🏻: میشه بریم تو اتاق حرف بزنیم؟✅
👱🏻♀: میخوای از ایشون آدرس رو بپرسم؟✅
و
هزاران کلمه مناسب دیگه که شما خانم هنرمند میتونی با فکر و خلاقیت خودت و تمرین، متناسب با شرایط استفاده کنی و اتفاقاً همسرت رو بیشتر به خودت جذب کنی. 🧲
#همسرداری
#مهارتهای_کلامی
❥❥❥ @delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر تو هم مثل یک دهه شصتی هستی، اینو گوش کن
و ببین چرا ماها خوشبخت ترین نسل هستیم☺️
❥❥❥ @delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حلوا بوتیکی با عطر هل و زنجبیل 🤩🍘
آرد سفید ۱۵۰ گرم
آرد نخودچی ۸۰ گرم
پودر دارچین ۱ ق چ
پودر زنجبیل ۱ ق چ
پودر هل ۱ ق م
پودر قند ۴۰ گرم
شکلات سکه ای سفید ۱۰۰ گرم
شکلات سکه ای تلخ یا شیری ۱۰۰ گرم
کره ۱۰۰ گرم
پ.ن: میتونید بجای پودر قند سفید از پودر قند قهوه ای استفاده کنید
در ضمن میتونید شکلات ارگانیک تهیه کنید بجای صنعتی
#کدبانوی_هنرمند
❥❥❥ @delbarkade
.
کارت عروسی این جوری دیده بودید ؟😍👆
ان شاءالله خوشبخت بشن❤️🙏
❥❥❥ @delbarkade
.