و از تو میخواهم مرا خالی کنی، از تمام محبت هایی که مرا از تو دور میکند و حسین ′ع′ را از من محروم..
بزرگترین گناهِ ما ندیدن اشکهای اوست، اشکهایی که او برای دیدنِ گناهانِ ما میریزد.
هدایت شده از موقعیتمَهدی|GΛZΛ🇵🇸
من دلم بوی خاک میدهد
دیرگاهیست که در شلمچه خاکش کرده ام..
امروز جادههای بیحاشیه آسمان، مردی را به زمین بدرقه میکند که در کوچههای جوانی، فانوسی از انوار دانش را به دست میگیرد تا جهانی را روشنایی بخشد.
سعید، دربان حاکم، مأمور شده بود که شبانه خانهات را غارت کند؛ به خانهات که رسید، نردبان گذاشت، روی بام خانه رفت.
توی تاریکی دنبال جایِ پا میگشت که از بام پایین بیاید.
کسی به اسم صدایش زد..
صدایِ مهربانِ تو بود.
گفتی: سعید، تاریک است؛
صبر کن برایت چراغ بیاورم.
حاج قاسمِ عزیز:
هرکس به مدارِ مغناطیسیِ علیبنابیطالب نزدیکتر شد، این مدار بر او اثر میگذارد.
او کمیل بنزیاد میشود.
او ابوذرغفاری میشود.
او سلمان میشود.