غصهی دل یك سهساله را مثل همهی چیزهایی که نفهمیدیم، آخرش هم عقل دلِ ما نخواهد رسید به فهمیدنش..
در گوشه خرابه،
کنار فرشتهها،
با ناخنی شکسته،
زِ پا خار میکشد.
دارد به یاد مجلس نامحرمانِ صبح،
بر روی خاک،
عکس علمدار میکشد..
برخورد حسین ′ع′ با حُر، برخورد خداست با ما؛ گناه را که ندید میگیرد هیچ، تحویلمان هم میگیرد عجیب..
بین آغوش عمو بود، ولی مبهم شد.
یک حسینیه همانجا، حسنیه هم شد.
این حسینیه اگر شد حسنیه یعنی،
این حسین است ولی..
با حسنش در هم شد..