یک عدد بغض
می اندازم توی حیاطتان !
اگر سراغش هم آمدم
پس ندهید!
بترکانیدش .
- آینه آفتاب ؛
رک بگویم از همه رنجیدھام! از غریب و آشنا ترسیدھام! بیخیالِ سردۍ آغـوشها ، من بہ آغوش ِ خودم چسبی
مرا در اشکهایت مثل ماهی تلخ ؛ حل کردی مرا چاقو زدی و لحظهی آخر بغل کردی.
یقین دارم کسی ظرف دعا را جا به جا کرده؛
" تو" را من آرزو کردم، کسی دیگر " تو" را دارد .
- آینه آفتاب ؛
- لکنّ قلبي والفؤادَ ومُهجَتي أسرى لديكِ، فأكرمي أسرَاكِ. قلب و خِرَد و روح و روانم نزد تو اسیرند،
"وكلُّ الذي دونَ الفراقِ قليلُ" و هرچیزی به جز فراق ناچیز است.
- لانگ دیستنس -
«دوستت داشتم با وجود اینکه تو را به آغوش نکشیدهام و تو را همیشه نمیبینم، دوستت داشتم چون برایت نوشتم و برایت خواندم و بخاطرت خندیدم و بخاطر تو تغییر کردم و تو را دوست داشتم در حالی که دور بودی..!