eitaa logo
مرکز اسناد دفاع مقدس
1.8هزار دنبال‌کننده
569 عکس
472 ویدیو
42 فایل
📬 ارتباط مستقیم جهت پاسخگویی به سوالات و تبلیغات موضوعات خاص: 👇 📱 @doc_admin 🔄 لینک عضویت در کانال: 👇 📱 eitaa.com/Doc_d_moghadas 📱http://t.me/Doc_d_moghadas .
مشاهده در ایتا
دانلود
. 📝 یادداشت | فرمانده آرام روز‌های نا آرام کردستان؛ () 🔹 ناجی کردستان، او که در کمتر از هشت سال به صورت شبانه‌روز برای خدا جنگیده و سلسله جبال زاگرس و بیش از ۳۰۰۰ پارچه آبادی و روستا را پاکسازی کرده و طلسم شب‌های نا آرام کردستان را برای همیشه به لطف خدا و همت رزمندگان اسلام و رشادت و تدبیر الهی که به وی عطا گشته شکسته و امن کرده بود دیگر جز لبیک به شهادت، که حق اینهمه مجاهدت او بود، کاری نداشت. 👤 مدیر دانشنامه و مرکز اسناد اداره کل حفظ آثار دفاع مقدس خراسان رضوی. 🔄 برای مطالعه ادامه این یادداشت به لینک زیر مراجعه فرمائید: ● https://dnws.ir/002t1l 🌷 اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خراسان رضوی / دانشنامه و مرکز اسناد: 📱 http://eitaa.com/Doc_d_moghadas .
. 📚 کتاب حِماسه کاوه 👤 پدید آور: 🔹 حمیدرضا صدوقی 📝 معرفی: ❁ کتاب حماسه کاوه، خاطراتی درباره زندگی سردار شهید محمود کاوه‌ و خصوصیات اخلاقی ایشان است. در این نوشتار خاطراتی از شجاعت‌ها و دلاوری‌های این شهید بزرگوار نیز وجود دارد. ❁ شهید محمود کاوه (۱۳۶۵ - ۱۳۴۰) در مشهد زاده شد. وی در بدو تشکیل سپاه به عضویت سپاه مشهد درآمد و در ۲۲ سالگی به فرماندهی در غرب کشور که بعدها به لشکر ارتقا یافت منصوب شد. این سردار بزرگ در شهریور ماه ۱۳۶۵ و در عملیات کربلای ۲ به شهادت رسید. 📡 اطلاعات: 🔹 انتشارات ستاره‌ها | سال ۱۳۹۶ | صفحه شمار: ۳۵۰ صفحه. 🌷 اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خراسان رضوی / دانشنامه و مرکز اسناد: 📱 http://eitaa.com/Doc_d_moghadas .
. ☫ بسمه تعالی ● به: اتحادیه صنف معماران مشهد ● از: تیپ ویژه شهداء - تداركات ● تاریخ: ۱۳۶۵/۰۴/۱۶ ● موضوع: تقدير و تشكر 📝 سلام علیکم ❁ بدینوسیله از زحمات بی‌شائبه برادران آن اتحادیه نسبت به ساخت ... (۲) دستگاه آسایشگاه قدردانی و تشکر میشود. ❁ امید است همکاری‌های شما در آینده نیز ادامه یابد. | فرمانده | محمود کاوه 🌷 اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خراسان رضوی / دانشنامه و مرکز اسناد: 📱 http://eitaa.com/Doc_d_moghadas .
. ☫ جمهوری اسلامی ایران ● از: عملیات سقز ● به: عملیات کردستان ● تاریخ: ۱۳۶۰/۰۸/۰۵ ● مسئول کشف خبر: واحدیان ❁ ضد انقلابیون دمکرات و کومله در ۴۵ کیلومتری سقز به دیواندره که حدود ۴۰ نفر بودند ساعت ۲ بعد از ظهر به کمین نشسته بودند این کمین بعلت فرصت زیاد و با هشیاری به ضد کمین تبدیل شد و بیش از ۱۵ تن کشته و زخمی و بقیه متواری شدند، جنازه پنج تن از ضد انقلابیون با اسلحه‌های نارنجک انداز و پنج قبضه اسلحه دیگر از جنازه‌ها بدست آمد و جنازه‌ها به سردخانه بهداری سقز منتقل شد در ضمن چهار تن از برادران بسیج بطور سطحی زخمی شدند. | امضا کاوه 🌷 اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خراسان رضوی / دانشنامه و مرکز اسناد: 📱 @Doc_d_moghadas .
25.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🎬 سکانسی از مینی سریال «شور شیرین» 🔹 نحوه صحیح مذاکرهِ شهید «محمود کاوه» و مبادله اسرا ... 📱 @Doc_d_moghadas .
. [ ۰۱ ] ● یک روز یک زن و مرد آمریکایی با سگشان آمدند داخل مغازه تا سیگار بخرند. سر و وضع ناجوری داشتند. محمود نگاه پُر تنفرش را دوخت به چهره‌ی کریه آن مرد؛ شکسته بسته حالیش کرد ما سیگار نداریم، بعد هم با عصبانیت آنها را از مغازه بیرون کرد. زن و مرد آمریکایی نگاهی به همدیگر کردند و حیرت زده از مغازه بیرون رفتند. آخر آن روزها کسی جرأت نداشت به آنها بگوید بالای چشمشان ابروست. ● محمود رو کرد به من و گفت: « برو شلنگ بیار، باید اینجا رو آب بکشیم.» گفتم: «برای چی؟» گفت: «چون اینا مثل سگشون نجس‌اند.» 📚 ستاره‌های دنباله‌دار ۱؛ کتاب محمود کاوه نوشته: حمیدرضا صدوقی صفحه ۱۴. راوی: طاهره کاوه 📱 @Doc_d_moghadas .
. [ ۰۲ ] ● گفتم: اصلا چرا باید این قدر خودمون رو زجر بدیم و پسته بشکنیم، پاشین بریم بخوابیم با وجود اینکه او هم مثل من تا نیمه شب کار میکرد و خسته بود گفت: «نه، اول اینا رو تموم میکنیم بعد میریم میخوابیم هرچی باشه ما هم باید به اندازه خودمون به بابا کمک بدیم.» ● یادم هست محمود مدام یادآوری میکرد: «نکنه از این پسته‌ها بخوری اگه صاحبش راضی نباشه جواب دادنش توی اون دنیا خیلی سخته.» گاهی پسته‌ای اگر از زیر چکش در میرفت و این طرف و آن طرف می‌افتاد تا پیداش نمیکرد و نمیریخت روی بقیه‌ی پسته‌ها خاطرش جمع نمیشد. ● موقع حساب کتاب که میشد صاحب پسته‌ها پول کمتری به ما میداد. محمود هم مثل من دل خوشی از او نداشت، ولی هر بار، ازش رضایت میگرفت و میگفت آقا راضی باشین اگه کم و زیادی شده. 📚 ستاره‌های دنباله‌دار ۱؛ کتاب محمود کاوه نوشته: حمیدرضا صدوقی صفحه ۱۳. راوی: طاهره کاوه 📱 @Doc_d_moghadas .
. [ ۰۳ ] ● علاوه بر مربی گری، مسئول کمیته تاکتیک هم بود. از آموزش ایست و بازرسی گرفته تا آموزش جنگ شهری و کوهستان را باید درس میداد. همه هم به صورت عملی. یک روز بهش گفتم: «تو که این قدر زحمت میکشی، کی وقت میکنی به خودت و خانواده‌ات برسی؟» گفت: «حالا وقت رسیدن به خانه و خانواده نیست.» مکثی کرد و ادامه داد: «مگه نمیبینی دشمن تو کردستان و جاهای دیگه دارن چیکار میکنن؟» ● گفتم: «این که میگی درسته، اما بالاخره خانواده هم حقى داره؛ حداقل هر از گاهی باید یک خبر از خانواده‌ات هم بگیری.» گفت: «به نظر من تو این دوره و زمونه، انسان همه.ی هست و نیستش رو هم فدای اسلام و انقلاب بکنه، باز هم کمه. الآن اگه لحظه‌ای غفلت کنیم؛ فردا، مشکل بتونیم جواب بدیم. نه محمد، فعلاً وقت استراحت کردن و سر زدن به خانواده‌ات نیست.» بدجور به او غبطه میخوردم. 📚 ستاره‌های دنباله‌دار ۱؛ کتاب محمود کاوه نوشته: حمیدرضا صدوقی صفحه ۱۶. راوی: محمد یزدی 📱 @Doc_d_moghadas .
. [ ۰۴ ] ● یکی از پاسدارها که اسلحه یوزی داشت، سرکوچه ایستاده بود و داد میزد: «اگه مردی بیا بیرون، چرا رفتی قایم شدی بیا بیرون دیگه.» او که قصد بیرون آمدن نداشت، ضامن نارنجک را کشیده بود و مدام تهدید میکرد که اگر به سمتش برود، نارنجک را پرت میکند بین مردم! ● چند دقیقه‌ای به همین نحو گذشت، ناگهان آن منافق از پشت پله‌ها پرید بیرون تا آمد نارنجک را پرتاب کند همان پاسدار پاهایش را به رگبار بست؛ آن قدر با مهارت این کار را کرد که انگار عمری تیرانداز بوده است. ● دو سه سال بعد رفتم تیپ ویژه شهدا یک شب همین خاطره را برای کاوه تعریف میکردم، گفت: «این قدرها هم که میگوئی کارش تعریفی نبود.» پرسیدم مگر شما هم آنجا بودی؟ خندید و گفت: «اون کسی که تو میگی خود من بودم.» 📚 ستاره‌های دنباله‌دار ۱؛ کتاب محمود کاوه نوشته: حمیدرضا صدوقی صفحه ۱۷. راوی: علی آل سیدان 📱@Doc_d_moghadas .
. [ ۰۵ ] ● از سر شب حالتی داشت که احساس میکردم میخواهد چیزی به من بگوید، بالاخره سر صحبت را باز کرد و گفت: «بابا! خبرداری که ضد انقلاب تو کردستان خیلی شلوغ کرده؟ اگه بخوام برم اونجا، شما اجازه میدی؟» گفتم: «بله. اجازه میدم، چرا که نه، فرمان امامه همه باید بریم دفاع کنیم.» ● پرسید: «میدونین اونجا چه وضعیتی داره؟ جنگ، جنگ نامردیه؛ احتمال برگشت خیلی ضعیفه.» با خنده گفتم: «میدونم»، برای اینکه خیالش را راحت کنم، ادامه دادم: «از همان روز اولی که به دنیا آمدی، با خدا عهد کردم که تو را وقف راه دین و حق کنم. اصلا آرزوی من این بود که تو توی این راه باشی؛ برو به امان خدا پسرم.» گل از گلش شگفت، خندید و صورتم را بوسید. بعدها به یکی از خواهرانش گفته بود: «آن شب آقاجان، امتحان الهی‌اش را خوب پس داد.» 📚 ستاره‌های دنباله‌دار ۱؛ کتاب محمود کاوه نوشته: حمیدرضا صدوقی صفحه ۲۰. راوی: پدر شهید. 📱@Doc_d_moghadas .
. ☫ بسمه تعالی ● به: قرارگاه حمزه سيدالشهدا (ع) - طرح و برنامه ● از: تيپ ويژه شهدا - طرح و برنامه ● تاریخ: ۱۳۶۲/۰۳/۲۹ ● موضوع: گزارش عملیاتی 📝 سلام عليكم ❁ بدینوسیله به اطلاع که بدنبال عملیات گذشته، یکسری عملیات در محور مهاباد - سردشت از تاریخ ۶۲/۳/٢٦ لغایت ۶۲/۳/۲۹ توسط نیروهای تیپ ویژه شهدا با هماهنگی ارتش جمهوری اسلامی صورت گرفت. در این عملیات روستاهای گل تپه، قوزلوی پائین، قوزلوی بالا، شوگانی و کله کاوی کاولان پائین، کاولان بالا از لوث وجود عناصر وابسته به شرق و غرب پاکسازی گردید. که ضمن پاکسازی سلاح‌های زیر بدست نیروهای اسلام افتاد: ۱. اسلحه ژ۳ سه قبضه ۲. اسلحه برنو ۲ قبضه ۳. اسلحه ام یک ۱ قبضه ۴. کلت وزور ۱ قبضه ❁ همچنین در این عملیات سه پایگاه توسط مهندسی رزمی تیپ ویژه بر ارتفاعات منطقه زده شد و پس از اتمام کار برادران جمهوری اسلامی در آن پایگاه‌ها استقرار یافتند. از تعداد کشته و یا زخمی‌های دشمن اطلاعی در دست نیست. 📋 گیرندگان: ف تی ۳ مهاباد - ق م ح سیدالشهدا (ع) ، اطلاعات عملیات | فرماندهی تیپ ویژه شهدا | محمود کاوه 📱 @Doc_d_moghadas .
. [ ۰۶ ] ● بلندی‌های «سرا» دست ضد انقلاب بود، از آنجا دید خوبی روی ما داشتند. آتش سنگینی طرفمان میریختند، طوری که سرت را نمیتوانستی بالا بگیری. همه خوابیده بودن روی زمین. برای اینکه نیروها را تحت کنترل داشته باشم به حالت نیم خیز بودم، ناگهان از پشت، دست سنگینی را بر شانه‌ام احساس کردم؛ برگشتم دیدم محمود است. جلوی آن همه تیر و گلوله، صاف ایستاده بود. ● آمدم بگویم سرت را خم کن، دیدم دارد بدجوری نگاهم میکند. گفت: «داوودی این چه وضعیه؟ خجالت بکش.» چشمانش از خشم میدرخشید. با صدایی که به فریاد میماند، گفت: «فکر نکردی اگه سرت رو پایین بیاری، نیروهات منطقه را خالی میکنن؟» بعد هم، بدون توجه به آن همه تیر و گلوله که به طرفش می‌آمد، به سمت جلو حرکت کرد. ● عملیات تمام شده بود که دیدمش، دستی به شانه‌ام زد و گفت: «ضد انقلاب ارزش این رو نداره که جلویش سرتو خم کنی.» 📚 ستاره‌های دنباله‌دار ۱؛ کتاب محمود کاوه نوشته: حمیدرضا صدوقی صفحه ۲۳. راوی: علی محمود داوودی. 📆 ۱۱ شهریور؛ سالروز شهادتِ شهید «محمود کاوه» گرامی باد. 📱@Doc_d_moghadas .