✧┅═✧🏴✧═┅✧
🗯راوی: حاج حسین اللهکرم
🔸در عملیات والفجر مقدماتی مسئولیت داشتم و قرار بود سه تا یگان شامل تیپ سیدالشهداء (ع)، لشکر۲۷ و لشکر نصر از یک جناح به دشمن حمله کنند اما به علت تنگی مکان، منطقه خیلی شلوغ شده بود قرار بود ما هم از جناح راست عملیات با تعداد زیادی دستگاه مهندسی خاکریزی را بعد از رفتن گردانها شروع کنیم.
🌀وقت رفتن رزمندهها دیدم «شهید آقا ابراهیم هادی» هم همراهشان هست، با دیدن او خوشحال شدم، گفتم: آقا ابراهیم بیا امشب با ما همراه شو و به ما کمک کن. گفت: «حاج حسین من با تو بیام نمیگذاری توی عملیات جلو برم.» هرچه اصرار کردم نپذیرفت.
⌚️در آخرین دیدار ساعتش را که شاید آخرین تعلق دنیاییاش بود از دستش باز کرد و به من داد، بعد هم گفت: «حاج حسین! خیلی دوست دارم شهید بشم و یا اگر شهادت قسمتم نشد لااقل اسیر بشم و در اسارت ذرهای از آن چه حضرت زینب سلامالله علیها کشید من هم احساس کنم.» #ابراهیم این رو گفت، رفت و دیگر برنگشت. او حتی به اندازه محل دفنش جایی رو روی زمین اشغال نکرد.
#روحش_شاد.
❁═══┅┄
💠 @Ebrahimedelha_ir💠
❁═══┅┄