eitaa logo
سـلام بر ابراهیــم
1.5هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
8 فایل
یـه روزی می فهـمی دعوتـت بـه این کـانـال اتفاقـی نبوده و شهــ🌹ـدا دعوتـت کـردن. کانال ما در سـروش: https://splus.ir/Ebrahim__hadi کانال ما در روبیکا: https://rubika.ir/Ebrahimedelha__ir مسئول تبـادل: @sadatm57 انتقاد و پیشنهاد: @Bahareomid
مشاهده در ایتا
دانلود
سـلام بر ابراهیــم
‌࿐🏆࿐‌🏆࿐ 🤼هر شب که با بچه‌ها ورزش مي‌کردیم یک بار ديدم حاج حسن خیره خیره تو صورت ابراهیم نگاه می‌کند. ابراهیم آمد جلو و گفت: "چی شده حاجی !؟"  حاج حسن هم بعد از چند لحظه سکوت گفت: "اون قدیم‌ها تو تهرون، دو تا پهلوون بودن به نام‌های «حاج سید حسن رزاّز» و «حاج محمد صادق بلور فروش» اونا خیلی با هم دوست و رفیق بودن. توی کشتی هم هیچ کس حریف اونا نبود. 💧اما مهم تر از همه این بود که بنده‌های خالصی برای خدا بودن، اونا قبل از شروع ورزش کار خودشون رو با چند آیه قرآن ‌و یه روضه مختصر و با چشمان اشک‌آلود برای آقا اباعبدالله (ع) شروع می‌کردن.  نَفَس گرم حاج محمد صادق و حاج سید حسن، مریض شفا می‌داد". 🌴بعد ادامه داد:"ابراهیم، من تو رو یه می دونم مثل اونا".  ابراهیم هم لبخندی زد و گفت: "نه حاجی، ما کجا و اونها کجا"، بعضی از بچه‌ها هم از اینکه حاج حسن این طوری از ابراهیم تعریف می‌کرد، ناراحت شدند. فردای آن روز 5 تا پهلوان از یکی از زورخانه‌های تهران به آنجا آمدند و قرار شد بعد از ورزش با بچه‌های ما کشتی بگیرند . همه هم قبول کردند که حاج حسن داور باشه و بعد از ورزش کشتی‌ها شروع شد.   ✨چهار مسابقه برگزار شد، دو تا از کشتی‌ها را بچه‌های ما بردند ، دو تا هم آنها. اما در کشتی آخر كمی شلوغ کاری شد. اونها سر حاج حسن داد می‌زدند و حاج حسن هم خیلی ناراحت شده بود.   من دقت کردم و دیدم کشتی بعدی بین ابراهیم و یکی از بچه‌های آنهاست، اونها هم که ابراهیم را خوب می‌شناختند مطمئن بودند که می‌بازند برای همین شلوغ کاری کردند که اگر باختند تقصیر را بیندازند گردن داور.   🔻همه عصبانی بودند. چند لحظه‌ای نگذشت که ابراهیم داخل گود آمد و با لبخندی که بر لب داشت با همه بچه‌های مهمان دست داد و گفت: "من کشتی نمی‌گیرم ! "همه با تعجب پرسيديم :چرا ؟ كمي مكث كرد و با آرامش گفت:"دوستی و رفاقت ما خیلی بیشتر از این حرفا ارزش داره" بعد هم دست حاج حسن رو بوسید و با يه صلوات پایان کشتی‌ها رو اعلام کرد.  🌀شاید در آن روز برنده و بازنده نداشتیم اما واقعی فقط بود وقتی هم که می‌خواستیم لباس بپوشیم و برویم حاج حسن ما رو صدا کرد و گفت: "فهمیدید چرا من می‌گفتم ابراهیم پهلوونه ؟"ما همه ساکت بودیم، حاج حسن ادامه داد: "ببینید بچه‌ها، پهلوانی یعنی همین کاری که امروز دیدید. ابراهیم امروز با خودش کشتی گرفت و پیروز شد. ابراهیم به خاطر خدا با اونا کشتی نگرفت و با این کار جلوی یه کینه و دعوا رو گرفت. آره بچه‌ها پهلوانی یعنی همین کاری که امروز دیدید. ................................ کانال ما ⬇ 🔷sapp.ir/Ebrahim__hadi eitaa.com/Ebrahimedelha_ir🔷 https://rubika.ir/Ebrahimedelha_ir🔹