eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.5هزار عکس
17.7هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
23.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💗 نماهنگ | برای طلوع خورشید 🎥 قرائت کامل زیارت آل‌یاسین به همراه بیانات و ذکر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از فرازهای آن ✏️ رهبر انقلاب: یاد نشان‌دهنده‌ی این است که خورشید طلوع خواهد کرد، روز خواهد آمد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌹اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ‌_لِوَلیِّکَ_الفَرَج 🇮🇷 @Emam_kh
❗️میدونید کجا فهمیدم شهید رئیسی تمام وجودش خدمت و اخلاص و فدا شدن برای مردمه؟ با شهید سلیمانی داخل ضریح مطهر امام رضا بودند شهید رئیسی گفت ک بریم ،شهید سلیمانی گفت من دو رکعت نماز بخونم،شهید رئیسی بدونه هیچ تأملی گفت نه مردم منتظرند شهید سلیمانی بدونه هیج تعجبی ،پاسخ داد چشم بریم ❗️شاید خیلی ها بگن خب چی شد کجاش عجیب بود اما این مکالمه ی کوتاه در اوج و انتهای اخلاص فداکاری مسئولیت پذیری و مردم داری بود شهید رئیسی نگفت باشه چون شما سردار سلیمانی هستید بمونید بلکه گفت مردم منتظرند مردم مهم هستند شهید سلیمانی نگاه چپ نکرد نگفت من سردار مقاومت هستم اندازه دو رکعت نماز حقمه وقت داشته باشم بلکه گفت چشم،این چشم یعنی مردم مهم هستند اصلا ما فدای مردم هستیم مردم سلیمانی و رئیسی انتخاب کنید اهای پدر مادرها سلیمانی و رئیسی تربیت کنید اهاای ملت ها رئیسی و سلیمانی رو عزیز بدارید ✍مجتبی قدیمی @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کنایه نماینده مجلس به پزشکیان و کارشناسان: آقای رئیس جمهور زیاد میگوید نمیتوانیم، نداریم و نمیشه؛ این حرف خنده دار است! کارشناس هایی که حرف به دهن آقای رئیس جمهور میزارن دلسوز نیستند! علیرضا سلیمی عضو هیأت رئیسه مجلس: 🔹وقتی دولتی میگه (بودجه) ندارم یعنی من کم‌کارم، این حرفی که مشاورین به دهن آقای رئیس جمهور میزارن ظلمه به آقای پزشکیان؛ چرا این حرف‌هارو به آقای رئیس جمهور میزنید؟ چون گفته من خودم متوجه نمیشم و به کارشناس ها مراجعه میکنم. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
20.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 هیچ فسادی بزرگ‌تر از کوچک‌کردن سفره مردم نیست، هیچ‌وقت گران‌سازی راه‌حل کنترل قاچاق نبوده و نیست علت قاچاق ارزانی کالاها نیست، علت قاچاق گرانی دلار است... 👤دکتر سید یاسر جبرائیلی @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 نمازهای نافله یومیه 💬 لطفاً نافله‌های نمازهای یومیه را بیان فرمایید؟ ✅ نافله‌های یومیه عبارت اند از: ۱. نافله ظهر، هشت رکعت (چهار نماز دو رکعتی) قبل از نماز ظهر؛ ۲. نافله عصر، هشت رکعت (چهار نماز دو رکعتی) قبل از نماز عصر؛ ۳. نافله مغرب، چهار رکعت (دو نماز دو رکعتی) بعد از نماز مغرب؛ ۴. نافله عشا، دو رکعت (به صورت نشسته) بعد از نماز عشا؛ ۵. نافله صبح، دو رکعت قبل از نماز صبح؛ ۶. نافله شب، یازده رکعت از نصف شب تا اذان صبح؛ (بهتر است در ثلث آخر شب خوانده شود و هر چه به فجر نزدیک تر باشد، فضیلت آن بیشتر است.) @Emam_kh
قرائت کامل نماز.mp3
2.77M
؛ قرائت کامل نماز🎤 🎙 استاد حمید رضا صوت کامل قرائت نماز چهار رکعتی مناسب جهت آموزش تصحیح_قرائت @Emam_kh
💠 نماز و بزرگى خداوند 💠 ✍حاج آقا قرائتی: اوّلین كلمه واجب در نماز «الله اكبر» است و كسى كه خداوند نزدش بزرگ شد، همه چیز را كوچك خواهد دید. 🛬كسانى كه سوار هواپیما مى ‏شوند، همین طور كه بالا مى ‏روند خانه‏ هاى بزرگ ومحلّه‏ ها و شهرها نزد آنان كوچك مى ‏شود و هر چه پرواز بالاتر باشد، زمین كوچك ‏تر جلوه خواهد كرد. ✅ كسى هم كه خداوند نزد او بزرگ شود، دیگر طاغوت ‏ها و قدرت ‏ها و مال و مقام‏ ها نزد او ارزش نخواهد داشت. 👈 حضرت امیرعلیه السلام در بیان صفات متّقین مى ‏فرماید: «عظم الخالق فى‏اعینهم فصغر مادون ذلك فى انفسهم» (نهج‏ البلاغه، خطبه 193) ❤️ چون خداوند در چشم مؤمنین بزرگ شد، غیر او هر چه و هركس باشد كوچك جلوه خواهد كرد. اگر دنیا نزد ما كم ارزش شد وابستگى ما به آن كم مى‏ شود و قهراً براى مال و مقام آن این همه جنایت و خلاف مرتكب نمى‏ شویم. 👈 از سخنان امام خمینى‏ قدس سره این بود كه «آمریكا هیچ غلطى نمى‏ تواند بكند.» این یك تهدید تو خالى و شعار نیست، كسى كه یك عمر باور داشته كه خدا بزرگ است، آمریكا نزدش كوچك جلوه مى‏ كند و هر حادثه‏ اى پیش او ساده است. 👈 حضرت زینب كبرى‏ علیها السلام عصر عاشورا گفت: «ربّنا تقبّل منّا هذا القلیل» خداوندا! این اندك را از ما بپذیر. حادثه كربلا و شهادت امام حسین علیه السلام بسیار بزرگ بود، ولى كسى كه خدا را بزرگ ببیند آن حادثه را هم كوچك مى ‏بیند. 👈و در پاسخ حاكم ستمگر بنى_امیّه كه پرسید در كربلا چه دیدید؟ فرمود: «ما رأیت الاّ جمیلا» من جز زیبائى چیزى ندیدم. آرى در دید عارفان، تمام كارهاى خداوند حكیمانه و زیباست. 📚 کتاب 114 نکته درباره‌ی نماز @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‌ ✹﷽✹ نـاحــله قسمت‌چهل‌و‌هفت نوشته‌فاطمه‌زهرادرزی‌وغزاله‌میرزاپور با تمام‌وجودم ازش خواستم‌کمکم کنه من واقعا نمیتونستم کاری کنم فقط میتونستم از خودش کمک بخوام اونقدر گریه کردم ک سردرد گرفتم از دیدن چشمام توآینه وحشت کردم دور مردمک چشام و هاله قرمز رنگی پوشونده بود دست گذاشتم زنجیر و از گردنم در اوردم. دوباره دراز کشیدم و انقدر تو اون حالت موندم ک خوابم برد ____ محمد: تازه رسیده بودم تهران بی حوصله سوییچو پرت کردم گوشه اتاق موبایلمم از تو جیبم در اوردمو انداختمش کنار سوییچ. بدون اینکه لباس عوض کنم رو تخت دراز کشیدم . از صدای جیرجیرش کلافه پاشدم بالش و پتو و انداختم کف اتاق و دوباره دراز کشیدم. انقدر از کارم عصبی بودم دلم میخواست خودمو خفه کنم. آخه چرا مث گاو سرمو انداختم وارد اتاقش شدم ؟ اصلا دوستش نه! اگه خودش داش لباس عوض میکرد چی!؟ چرا انقدر من خنگم . این چ کاریه مگه آدم عاقلم اینجوری وارد اتاق خواهرش میشه! خدا رو شکر که چشام بهش نخورد. اگه جیغ نمیکشید شاید هیچ وقت نه خودمو میبخشیدم نه ریحانه رو که به حرفم گوش نکرد و دوستش و دعوت کرد خونه. از عصبانیت صورتم سرخ شده بود. به هر حال منم عجله داشتم باید مدارکمو فورا میرسوندم سپاه. ولی هیچی قابل قبول نبود واسِ توجیه این کارِ مفتضحانه. خیلی بد بود .خیلی!!! تو سرزنشِ خودم غرق بودم که خوابم برد. _ با صدای اذان گوشیم از خواب پاشدم. رفتم تو آشپزخونه و وضو گرفتم. بعدش نشستم واسه نماز. با صدای زنگ گوشیم از خواب پریدم. به خودم که اومدم دیدم زیارت عاشورا دستمه و من تو حالت نشسته تکیه به دیوار خوابم برده بود. تا برم سمت گوشیم زنگش قطع شد . ناشناس بود منتظر شدم دوباره زنگ بزنه. ‌ تو این فاصله رفتم تو آشپزخونه و کتری و گذاشتم رو گاز و با کبریت روشنش کردم. درد گردن کم بود دستمم بهش اضافه شد . انقدر خسته بودم که توانایی اینو داشتم تا خودِ سیزده بدر بخوابم. به ساعت نگاه کردم که خشکم زد. چه زود ۹ شده بود . زیر گازو خاموش کردم و رفتم تو اتاق و سوییچ ماشینمو برداشتم. تو آینه به خودم نگاه کردم و یه دست به موهام کشیدم و از خونه رفتم‌بیرون . _ از گرسنگی شکمم قارو قور میکرد حس بدی بود. ماشین و تو حیاطِ سپاه پارک کردمُ صندوقُ زدم. کوله ی مدارکمو گرفتمو در صندوق و بستم و رفتم بالا. بعد مدتها زنگ زده بودن که برم پیششون. خیلی اذیت کردن . هی ب بچه ها ماموریت میدادن ولی واسه فرستادن من تعلل میکردن. رفتم سمت اتاق سردار کاظمی. بعدِ چندتا ضربه به در وارد شدم سلام علیک کردیم و رو صندلی دقیقا رو به روش نشستم. واسه اینکه ببینمش خیلی سختی کشیده بودم. همه ی اعصاب و روانم به هم ریخته بود . مردِ جدی ولی خوش اخلاقی بود که با پرسُ جویی که کردم و تلفنای مکرری که زده بودیم قرار شد یه جلسه باهاش بزارم. مدارکمو در آوردم و گذاشتمش رو میز و شروع کردم به حرف زدن و گله کردن. بعد چند دقیقه نگاه کردن و دقیق گوش کردن به حرفام گفت +رفتی بسیجِ ناحیه؟ _بله ولی گفتن بیام پیشِ شما. با جدیت بیشتری به مدارک نگاه کرد . چندتا امضا و مهر پای هر کدوم از ورقا زد و گف برم پیشِ سردار رمضانی. این و گفت و از جاش پا شد . منم از جام بلند شدم و بهش دست دادم. دوباره همه چیو ریختم تو کوله. _دست شما درد نکنه.خیلی لطف کردید. سرشو تکون داد +خواهش میکنم. رفتم سمت دَر و +خدا به همرات. _خدانگهدار حاج اقا. در و که بستم یه نفس عمیق کشیدم و یه لبخند از ته دل زدم. با عجله رفتم سمت اسانسور دیدم خیلی مونده تا برسه به طبقه ای ک من بودم توش. فوری رفتم سمت پله ها و تند تند ازشون بالا رفتم. به طبقه پنجم که رسیدم ایستادم و دنبال اتاق سردار رمضانی گشتم. بعد اینکه چِشمم ب اسمش که به در اتاق بود خورد رفتم سمت در و دوباره بعد چندتا ضربه وارد شدم. کسی تو اتاق نبود ‌ پکر به میزش که نگاه کردم دیدم فرما و پرونده ها روشه. منم مدارکمو از تو کیف در اوردم مرتب گذاشتم رو میزش که دیدم یهو اومده تو . برگشتم بهش سلام کردم. اونم سلام کردو بم دست داد. مدارکو از رو میز گرفتم و دادم دستش و گفتم که سردار کاظمی گفته بیام اینجا. اونم سرش و به معنی تایید بالا پایین کرد و گفت + بررسی که شد باهاتون تماس میگیریم. _چشم اینو گفتم و از اتاق رفتم بیرون. دم یه ساندویچی نگه داشتم و دوتا ساندویچ همبرگر خریدم. پولشو حساب کردم و نشستم تو ماشین و مشغول خوردن شدم. ساندویچم که تموم شد گاز ماشینو گرفتم و یه راست روندم سمت خونه. نماز ظهر و عصرمو خوندم خواستم گوشیمو چک کنم که از خستگی بیهوش شدم. فاطمه: مامان اینا از صبح رفته بودن خونه مادرجون مهمونی. امشب همه اونجا جمع شده... ادامه‌دارد...