🔰انجام تکلیف الهی، عظمت آفرین است
🌹حضرت #امام_خامنه_ای
(مدظلهالعالی)
🌟 همهی ائمهی ما، دختران و مادران و خواهرانی داشتند؛ اما کو یک نفر مثل زینب کبری؟ نسبتها هرگز نمیتوانند چنین عظمتی را خلق کنند. ارزش زینب کبری، به خاطر حرکت عظیم او بر اساس تکلیف الهی است.
➡️۱۳۷۰/۰۸/۲۲
@Emam_kh
پـروردگارا
یاریم کن در هر عبـور
گذشتن را بیامـوزم
و در هر تأمل چگونه رشد کردن را
سپاسگزارم که مـرا
بہ حال خود وا نمیگذاری
تا در هر آزمون ایستادگی و شکست
و رها کردن و دفاع کردن را بیاموزم
✨پـروردگارا
بیاموزم که چه هنگام از دویدن بایستم
و چه هنگام دویدن را آغـاز کنم
تـو را سپـاس آمـوزگار بی همتایم
✨پـروردگارا
سایه رحمتت را بر سرمان مستمر کن
الهی_آمین_یارب_العالمین
🌙شبتون درپناه خدا🍃
@Emam_kh
🍃🌼🍃
🌼 حضرت_مولا_سلام
شنبه شد پنجره از
آمدنت وا مانده
دوسه تا دلهره از
جُمعه زِ توجامانده
جُمعه وشنبه دگر
فرق ندارد بی تو
تا میان من و تو
فاصله برجا مانده
🌼السَّلامُ علیکَ یابقیَّةَ اللهِ
@Emam_kh
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله :
أشقَى الأشقياءِ مَنِ اجتَمَعَ علَيهِ فَقرُ الدُّنيا وعَذابُ الآخِرَةِ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
بدبخت ترين بدبختها ، كسى است كه فقر دنيا و عذاب آخرت در او جمع شود .
كنز العمّال : 16683 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️سلام بر دختر حیدر(علیه السلام)▪️
🕯در عشق علامتی
🏴به جز زینب(سلام الله) نیست
🕯در صبر قیامتی
🏴به جز زینب(سلام الله) نیست
🕯آن جامه عصمتی
🏴 که زهرا(سلام الله) پوشید
🕯زیبنده قامتی
🏴به جز زینب (سلام الله) نیست
▪️ 🕯وفات حضرت زینب کبری سلام الله تسلیت باد🕯 ▪️
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🌼
سلام روزتان زینبی
@Emam_kh
🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴
وفات حضرت زینب (سلام الله)
حضرت زینب (س) در 15 رجب سال 63 هجری قمری از دنیا رفت. بانوی قهرمانی که پس از شهادت امام حسین، ارائه نهضت عاشورا را به دوش کشید و پرچمدار این قیام بود در ضمن سفری که به همراه همسر گرامی شان عبدالله بن جعفر به شام بودند به لقاءالله پیوستند و بدن مطهر ان بانوی بزرگوار در همان جا دفن گردید. زینب (س) که از همه سو نسبش به معصومین می رسد، مستعلی است که راه پیش روی آنان که می خواهند در راه عقیده شان انقلاب کنند، روشن ساخت. او که روح ظلم ستیزی را از مادرش فاطمه زهرا و پدرش حیدر کرار به ارث می برد، در راه افشای ظلم و احقاق حق، با کلام غرّای خویش از هیچ فداکاری و جانفشانی دریغ نمیورزید.
در تداوم نهضتی که حضرت زهرا در حمایت از امام معصوم زمان خویش و انقلاب علیه باطل در پیش گرفت، حضرت زینب (س) نیز در واقعه کربلا، دوشتادوش امام معصوم حضور داشت و پس از شهادت او نیز پیام قیامش را دبه گوش تمام جهانیان ابلاغ کرد.
حضرت زینب (س) هنگامی که به سال های تشکیل زندگی نزدیک شد، از این امر پسندیده الهی سرباز نزد؛ امّا در ازدواج با پسر عموی خویش شرطی بسیار نیکو قرار داد: اینکه هرگز و در هیچ لحظهای از برادرش اباعبد الله جدا نشود.
نقش آن حضرت در قیام عاشورا، صرفاً نباید از دیدگاه احساسی و روابط نَسَبی تحلیل کرد؛ بلکه در آن واقعه، حضرت زینب خود را فردی می بیند که باید از جان امام خویش محافظت کند و در رکاب او باشد در آن حادثه و مصیبت مهیب که تمام بار غم و اندوه، بر دوش حضرت زینب (س) بود و او باید آغوش تسکین خود را به روی تک تک بازندگان عاشورا می گشود، ودر مقام الگو و مقتدای تمام حاضرین صحنه عاشورا قرارداشت به همین لحاظ، هرگز لحظهای زیر بار غم و ماتم قامت خم نکرد و آزادگی و غرور و حیا و عفت خویش را از یاد نبرد. او بهترینم نمونه برای زنان آزاده و خدا جوی روزگار است.
برای حضرت زینب القاب فراوانی ذکر کرده اند؛ از جمله ان می توان: «عقیله بنی هاشم »، «ام المصائب »، « عارفه»، «عامله »،«زاهده »،«باکیه»، و «صدیقه صغری » را نام برد.
در بیان مقام علمی آن حضرت همین بس که ایشان در زمان اقامت پدر بزرگوارش در کوفه، برای زنان، مجلس تفسیر قرآن بر پا می کرد و در زمان بیماری امام سجاد(ع) مردم برای پاسخ سوالات شرعی خود، مرجعی جز حضرت زینب نداشتند.
پیام عاشورا که توسط حضرت زینب به تمام زنان روزگار ابلاغ می شود، شناخت رسالت سیاسی و پشتیبانی از مبارزه شهیدان،تلاش اجتماعی همراه با عفاف و پاکدامنی و شهید پروری و تربیت نسلی شهادت طلب است.
🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻بیانات آیت الله میرباقری، عضو مجلس خبرگان رهبری پیرامون کرونا :
📌 نمی دانیم چقدر از موانع زیارت ابی عبدالله الحسین (ع) جعلی است چقدر واقعی.
📌به طور مکررگفته ایم به سازمان بهداشت جهانی کمترین اعتماد را هم نداریم. این ها دشمن هستند و پرونده سیاهی دارند.
📌با طناب سازمان جهانی بهداشت در چاه نروید.
📌ما نمی دانیم چگونه است؟ سال گذشته میگفتند کرونا از ایران به عراق آمده، عراق مرزها را بسته. امسال می گویند #کرونا از عراق به ایران آمده. ایران مرزها را می بندد. هیچ حرف علمی واضح و روشنی نیست.
📌به اسم کرونا اطراف امام حسین (ع) را خلوت کردند.
📌فرستادن چهارده میلیون نوجوان و جوان به قتلگاه #فضای_مجازی بی مهابا که آسیب به بشریت نمی زند، خطر فقط این هاست!!!
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🔥پشت پرده خطرناک از فتنه سیستان و بلوچستان
❌پازل خطرناک فتنه در داخل و خارج از کشور
⭕️از سپاه هراسی و تحرکات انتخاباتی #جریان_اصلاحات تا مواضع تفرقه انگیز #مولوی_عبدالحمید و...
🎥تحلیل مهم استاد پورآقایی
@Emam_kh
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
✅ روز نیمهی ماه رجب و اعمال امّ داود
اعمال اُمّ داود یکی از عبادات و ادعیهی معروف است که در ایام البیض ماه رجب به انجام آن تأکید شده است. دعای_استفتاح را امّداود، مادر داود بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب علیهمالسلام، که مادر رضاعی امام_صادق علیهالسلام هم بود، از ایشان برای خلاصی فرزندش داود از زندان منصور_دوانیقی لعنةاللهعلیه آموخت و روایت کرد. حضرت به او فرمودند: «چرا تاکنون از دعای إستفتاح غفلت کردهای؟ مگر نمیدانی که به وسیله این دعا، درهای آسمان گشوده میشود و فرشتگان الهی، دعاکننده را مژدهی اجابت میدهند و هیچ حاجتمند و دردمند و دعاکنندهای مأیوس نمیشود و خداوند هم پاداش خوانندهی این دعا را بهشت قرار داده است.» پس از انجام اعمال توسط امّداود در نیمهی رجب، چيزی نگذشت كه فرزندش از حبس منصور ملعون در عراق رهایی يافت و نزد مادرش در مدينه حاضر گشت.
محدث قمی رحمةاللهعلیه در مفاتیحالجنان ذیل اعمال نیمه رجب، این دعا را به عنوان پنجمین عمل آورده و مینویسد:
🌿 «عمدهی اعمال این روز است و برای برآمدن حاجات و رفع گرفتاریها و دفع ظلم ظالمان، مؤثر است و کیفیت آن بنا بر آنچه در مصباح المتهجّد شیخ طوسی آمده، آن است که چون خواست این عمل را به جا آورد، روز سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم رجب را روزه بگیرد؛ پس در روز پانزدهم هنگام ظهر غسل کند و سپس نماز ظهر و عصر را بجا آورد در حالتی که رکوع و سجودشان را نیکو کند و در موضع خلوتی باشد که چیزی او را مشغول نسازد و انسانی با او تکلّم ننماید. پس چون از نماز فارغ شود، رو به قبله کند و این اعمال را به جا آورد:
➕ صد مرتبه سوره حمد؛
➕ صد مرتبه سوره توحید؛
➕ ده مرتبه آیة الکرسی؛
➕ قرائت سورههای مبارکهی انعام، اسراء، کهف، لقمان، یس، صافّات، فصّلت، شوری، دخان، فتح، واقعه، مُلک، قلم، انشقاق و سورههای بعد از آن تا آخر قرآن؛
➕ دعای إستفتاح مشهور به دعای امّداود.»
📚 بحارالانوار (علامهمجلسی)، ج۴۷، ص۳۰۷
مفاتیحالجنان (محدثقمی)، ص۲۱۰ اعمال نیمه رجب
📝 انجام اعمال امّداود در برآورده شدن حاجات، بسیار مجرّب است؛ حتی برای کسی که این سه روز یا روز نیمهی رجب را هم موفق نشده روزه بگیرد، ظهر به نیّت رجاء، غسل کند و پس از خواندن نماز ظهر و عصر، مشغول به این اعمال و اذکار شود.
🍃 رمزی برای گشایش مشکلات...
مولایمان صاحبالزّمان عجّلاللهفرجهالشریف در توقیع شریف به اسحاق بن یعقوب مرقوم فرمودند: «برای تعجیل در امر فرج زیاد دعا کنید، چرا که گشایش کار خودتان نیز در همین دعاست.»
💠 «وأكثروا الدعاء بتعجيل الفرج، فان ذلك فرجكم.»
📚 بحار الانوار، ج۵۲، ص۹۲، ح۷
@Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 آیه 7 سوره آل عمران - بخش1
🌸 هُوَ الَّذِى أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ ءَاياَتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتاَبِ وَ أُخَرُ مُتَشاَبِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشاَبَهَ مِنْهُ ابْتِغَآءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَآءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ يَقُولُونَ ءَاَمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ الْأَلْباَبِ
🍀 ترجمه:او كسى است كه این كتاب قرآن را بر تو نازل كرد. بخشى از آن، آیات محكم (روشن و صریح) است كه اصل و اساس این كتاب را تشكیل مىدهد. و بخشى از آن، آیات متشابه است ، اما كسانی كه در دلهایشان انحراف است، به جهت ایجاد آشوب و نيز به جهت تأويل آیه به دلخواه خود، به سراغ آیاتى مىروند، كه متشابه است. در حالى كه تأويل این آیات را جز خداوند و راسخان در علم نمىدانند. آنان كه مىگویند: ما به آن ایمان آوردهایم همه ى آیات از طرف پروردگار ماست و جز خردمندان پند نگیرند.
🌺 هو الذی أنزل عليك الكتاب منه ءايات محكمات هن أم الكتاب و أخر متشابهات: او کسی است که کتاب را بر تو نازل کرد ، بخشی از آن ، آیات محکم است که اصل و اساس این کتاب را تشکیل می دهد و بخشی از آن ، آیات متشابه است.
🌷 #أنزل: نازل کرد
🌷 #الکتاب: منظور قرآن می باشد.
🌷 #منه: از آن
🌷 #ءايات_محكمات: آیات محکم ، محکمات جمع محکم منظور آیاتی است که معنی آنها روشن است.
🌷 #أم: اساس ، پایه
🌷 #أخر: بعضى ديگر ، بخشی دیگر
🌷 #متشابهات: جمع متشابه است ، یعنی آیاتی که از نظر فهم مردم منظور آنها روشن نیست و چند معنا دارند.
🔹 در این آیه منظور (از علیک:برتو) پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است که خداوند قرآن را بر ایشان نازل کرد. تمامی آیات قرآن محکم هستند یعنی روشن هستند. ولی وقتی به فکر شخص غیر معصوم مثل ما می رسد بخشی از آن روشن خواهند بود ولی بعضی از آیات لفظ ها و واژه هایی به کار رفته است که برای فرد غیر معصوم چند معنا دارد و به آن متشابه می گویند. البته این آیات فقط برای اشخاص غیر معصوم متشابه است. اما برای معصومین تمامی آیات روشن و محکم هستند. زیرا به حقیقت قرآن فقط کسی می تواند دست یابد که پاک و معصوم باشد. و انسان های دیگر هم به میزان پاکی و طهارتشان می توانند به حقیقت آیات دست یابند. پس تمام آیات قرآن محکم هستند ولی از نظر فهم مردم بعضی محکم و بعضی متشابه هستند.
✅ چرا در قرآن آیات متشابه به كار رفته است؟
1⃣ وجود آیات متشابه زمینه ى فكر و تدّبر در آیات است.
2⃣ موجب رجوع مردم به رهبران آسمانى مىشود.
3⃣ متشابهات وسیله آزمایش مردم است. گروهى كژاندیش، از لابلاى آنها به سراغ اهداف شوم خود مى روند و گروهى اندیشمند، به فرموده امام رضاعلیه السلام با مراجعه به محكمات (آیات محکم)، معناى صحیح آیات را كشف مى نمایند.
🌺 فأما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغآء الفتنة و ابتغآء تأويله : اما کسانی که در دلهایشان انحراف است ، به جهت ایجاد آشوب و نیز به جهت تأويل آیه به دلخواه خود به سراغ آیاتی می روند که متشابه است.
🌷 #زیغ: انحراف
🌷 #ابتغآء: طلب شديد
🌷 #الفتنة: آشوب
🌷 #تأویل:منظور از تأویل، اهداف و معارف و اسرار پشت پردهاى است كه بعد روشن مىشود.
🔹 اما انسان هايى كه دل های آنها دچار انحراف است به گونه ای بیان می کنند که مطابق میل و اهداف شوم آنها باشد و هدفشان ايجاد آشوب و گمراه کردن مردم می باشد.
🌺 و ما یعلم تأويله إلا الله و الراسخون فى العلم یقولون ءامنا به كل من عند ربنا و ما يذكر إلا أولوا الألباب: و تأويل اين آيات را جز خداوند و راسخان در علم نمى دانند. آنان که می گویند: ما به آن ایمان آورده ایم همه ی آیات از طرف پروردگارمان است و جز خردمندان پند نگیرند.
🌷 #راسخون_في_العلم: جمع راسخ است یعنی ثبات ، به کسانی که در علم ثابت باشند و شکی عارضشان نشود راسخون في العلم می گویند.
🌷 #یذکر: پند بگیرند
🌷 #اولوا_الألباب:خردمندان
🔹 منظور از الراسخون فى العلم چهارده معصوم همان اهل بیت علیهم السلام می باشند که تأويل و حقيقت آيات قرآن را مى دانند.
⬅️ پیام های این آیه در جلسه بعدی
تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیارت حضرت زینب کبری (س)
با این کلیپ زیبا دل ها را روانه زینبه در شام کنید.
التماس دعا
@Emam_kh
‼️احکام نجاسات
🔷 آگاه کردن کسی که لباس را میشوید از نجاست لباس، لازم نیست، ولی صاحب لباس تا یقین به طهارت آن حاصل نکند نمیتواند آثار طهارت بر آن مترتب سازد.
🔷 هرگاه مهمان یکی از اثاثیههای میزبانش را نجس کند اطلاع دادن به میزبان در غیر از خوردنی و آشامیدنی و ظرفهای غذا، لازم نیست.
📕منبع: رساله آموزشی امام خامنهای
@Emam_kh
رمان به_تلخی_شیرین
قسمت 33
بی حوصله تر از هر زمانی وارد خانه شدم. صدای تق و توق درهای کابینت ها مسیرم را مشخص کرد.
داخل آشپزخانه شدم. کیفم را روی اپن رها کردم.
- سلام بابا. دنبال چیزی می گردی؟
به سمتم چرخید و دست از جست و جو کشید.
- سلام دخترم. خسته نباشی.
کلافه کابینت را نشان داد.
-امروز نارگیل و خلال پسته خریدم برای منصوره حلوا بپزم فردا ببرم سر مزارش گذاشتمش تو همین کابینت ولی هرچی می گردم نیست.
دلم گرفت برای غم نگاه و دلخوشی پر دردش!
- بذارید من پیداش کنم.
به جست و جو مشغول شدم.
-حتما جای دیگه ای گذاشتید، فراموش کردید.
خسته روی صندلی نشست.
-پیر شدم دیگه...
به خلال پسته و پودر نارگیل داخل دستم که از کشو بیرونشان کشیدم اشاره کرد و ادامه داد: این هم نشانه های حی و حاضرش...
نشانه های حی و حاضر را با خنده در دستش گذاشتم.
-حالا مگه شما حلوا بلدی بپزی؟!
- نه خریدم بدم مینا زحمتش رو بکشه.
خجالت کشیدم از بی مسئولیتی خودم!
-خودم می پزم بابا.
-مگه فردا نمیری بیمارستان؟
در یک تصمیم آنی کار را تعطیل کردم.
- نه. می خوام همراهتون بیام...
حرف چشم هایش معناها داشت...
به تته پته افتادم.
-راستش... دلم گرفته... منم میام سر خاکِ...
هجی کردن میم الف دال ر، چقدر سخت بود! جان کندم برای گفتنش...
- ما...مان.
اشک توبیخ شده پشت پلک هایم از غفلتم استفاده و بیرون زدند...
سریع پسشان زدم و از مقابل چشم های به اشک نشسته ی بابا فرار و به اتاقم پناه بردم.
صدای لاستیک های ماشین فرهاد را که شنیدم، پر درآوردم و سمت پنجره پرواز کردم. گوشه ی پرده را کنار زدم. هنوز پشت فرمان بود، صدای آهنگ غمگین در حال پخش را با بیرون کشیدن فلش از سیستم خاموش کرد.
با ولع جزء جزء صورتش را بلعیدم. ته ریشش بلندتر شده و پوست گندمی اش را تیره تر نشان می داد، اخم بین ابروان پرپشتش جذاب ترینش کرده بود...
موهای مد روزش را به عقب هل داد و از ماشین پایین آمد. نگاهش سمت پنجره اتاقم که فاصله چندانی نداشت کشیده شد... قلبم فرو ریخت...
پرده را رها کردم ولی لحظه آخر وحشتناک شدن اخم هایش را دیدم.
امشب بعداز شش روز از پشت این پنجره با بیرحمی
اخم های ویرانگرش را حواله ی نگاه مشتاقم کرد و دل سوزاند...
یعنی تمام شد؟...
آن همه بی قراری و عشق آتشین که دمشان می زد از بین رفت؟...
از سوال های بعدی ذهنم ترسیدم! دیوانه شدم! لگدی محکم به تخت زدم. جز دردناک شدن انگشت های بیچاره ام چیزی عایدم نشد. دردش را بهانه کردم و خود را روی تخت پرتاب و زیر گریه زدم.
میان این همه درد فقط عاشقی ام کم بود!
این عشق چه بود که اینقدر درد داشت؟!
یاد جیغ ها و زجه های زائوهایم افتادم!
به خدا قسم که دردم از عشق فرهاد به قدری زیاد بود که به مصیبتی لب فشرده بودم تا صدای جیغ و زجه هایم دل دنیا را نلرزاند!
به قرص های خواب آورم پناه بردم! فعلا آنها بیش از هر کسی درکم می کردند و عجیب مرهم بودند...
با کرختی از تخت پایین رفتم، ساعت ۱۰ صبح را نشانگر بود، انگار حسابی از خجالت خستگی در آمده بودم!
کش و قوصی به بدنم دادم و برای از بین بردن کامل اثر قرص ها به سرویس بهداشتی رفتم. صورتم را بارها با آب سرد شستم. کمی پف کرده بود ولی زشت نشده بودم...
این روزها اندام توپرم بی رژیم و ورزش رو به باربی شدن میرفت! خوب می دانستم که مسببش حضور پررنگ فرهاد در خاطرم است و نداشتن اجباری اش...
گوشی ام را به دست گرفتم و از گوگل همه چیز دان طرز تهیه ی حلوا را جست و جو کردم. ظاهراً کار راحتی بود!
نویسنده : زهرا بیگدلی
ادامه دارد.......
☘🍃🍃🍃☘
رمان به_تلخی_شیرین
قسمت 34
گوشی ام را به دست گرفتم و از گوگل همه چیز دان طرز تهیه ی حلوا را جست و جو کردم. ظاهراً کار راحتی بود!
داخل آشپزخانه رفته و با وسواس مشغول پخت و پز شدم. شیره آب، شکر و گلاب را آماده کردم. آرد را داخل ماهیتابه ی پر روغن ریختم... نوشته بود کمی رنگش تغییر کند! این کمی یعنی چقدر؟!
چشم ریز کردم و متفکرانه به آرد دو رنگ شده نگاهی انداختم. اوه! زیرش رو به سوختن میرفت. سریع با کفگیر زیر و رویش کردم و دستپاچه آب و شکر جوشیده را داخلش ریختم. از حرارت بیش از حد و به یکباره اش که به صورتم خورد جیغی کشیدم و عقب گرد کردم. با دهان باز به ماهیتابه چشم دوختم؛ هرمش که افتاد نفسی آسوده کشیدم و فحشی زیر لب نثار سایت آشپزی که نکات را درج نکرده بود کردم و بار دیگر سر وقت حلوا رفتم؛ سفت شده بود و گلوله گلوله پخش ظرف!...
چشم های گرد شده ام مرا به این باور رساند که هیچ وقت از ظاهر چیزی قضاوت بیجا نکنم...
حلوا پختن هم کار سختی بود ها!
با ته کفگیر هر چه تلاش کردم نتوانستم خرابکاری ام را ماست مالی کنم. بیخیالش شدم و با حرص داخل سینک رهایش کردم.
ساعت یازده را گذشته بود. به اجبار شماره عمه مینا را گرفتم.
- جانم؟
- سلام عمه.
- سلام عزیزم حالت خوبه؟ شماره خونه افتاده. مگه بیمارستان نرفتی عمه؟ مشکلی پیش اومده؟ چیزی شده؟
خنده ام گرفت از نگرانی هایش.
- عمه یکی یکی بپرس. حالم خوبه. راستش...
از بیست و سه سال سنم خجالت کشیدم؛ یک حلوای ساده پختن هم بلد نبودم.
- راستش... امروز موندم که حلوا بپزم برای سر خاک... مامان... بعد... چیزه...
- خدا رحمتش کنه. چیه عمه؟
خودم را با گفتن حقیقت خلاص کردم.
-پختم ولی اصلا شبیه حلوا نشد. شبیه چند تیکه کلوخ شد.
نفسم را آزاد کردم. خندید.
- پاشو بیا بالا بپزم نگاه کن یاد بگیر.
خوشحال شدم؛ انقد که لبخند دندان نمایی از پشت تلفن تحویل عمه دادم.
-چشم الان میام.
گوشی را روی میز رها کردم. نگاهی به لباس هایم انداختم. بدنبود. بلوز آستین بلند سفید با شلوار ورزشی همرنگش.
بابا در خانه نبود، یادداشتی به عادت همیشگی نوشتم و روی جاکفشی گذاشتم و از در خارج شدم.
داخل خانه عمه رفتم. آثار خنده در صورتش هویدا بود و نشان از یک دل سیر خندیدنش داشت!
دلخور نشدم... عمه مینا حسابش با همه تومنی صنار توفیر داشت.
بعد از سلام و احوال پرسی به آشپزخانه دعوتم کرد.
مانند یک آشپز ماهر شروع به توضیح حین انجام کار پخت کرد.
خدایی حلوای عمه کجا و حلوانمای من کجا!
صدای تک زنگ اف اف و پشت بندش چرخیدن کلید در قفل آگاهم از آمدن فرهاد کرد.
دستپاچه شدم. مصادف با باز شدن در چشمش به من مات مانده به در افتاد. حالت تعجب اولیه را پس زد و اخم ریزی کرده و داخل شد.
عمه به داد چشم های تشنه ام که قصد نوشیدن جام فرهاد را داشت رسید.
-فرهاد تویی؟ زود اومدی؟!
سر به زیر شدم.
- لابد سعادت دیدن مهمون سال به ساله مون نصیبم بوده.
نیش زد. این بار نگاهم رنگ رنج گرفت و به سمتش پرتاب شد.
لب هایش به لبخند باز شد.
به آشپزخانه رسید. روی صندلی نشست و چشم در چشمم حرفش را زد.
- مگه دروغ میگم؟! تا کارت دعوت ندیم خدمتت که قدم رنجه نمی کنی! عمه کیلو چنده نه؟!
رنج نگاهم بیشتر شد.
عمه به شوخی زد.
- عه فرهاد سربه سر بچه م نذار.
مادرانه خرجم کرد و ادامه داد: کی وقت کرده که نیومده. صبح تا شب که بیمارستانه وقتی ام میاد خسته.
لبخندم به محبت عمه زیادی کمرنگ بود. مگر نیش کلام فرهاد رنگی هم به دلم گذاشت که خرج کنم.
بحث را حوصله سربر تلقی کرد.
-بیمارستان نرفتی چرا؟
باید جواب می دادم. عمه آنجا بود. وگرنه که حالم به قدری گرفته بود که فقط بلند می شدم و از کنارش عبور می کردم و در گوشه ای به درد خود می مردم!
-همین جوری خسته بودم مرخصی رد کردم.
عمه راستش را نگو به فرهاد که کمر به زهری کردنم بسته.
دست هایش دور شانه هایم آغوش شد.
- بچه م می خواسته حلوا بپزه ببره سرخاک مامانش.
چشم های فرهاد نمایشی گرد شدو پوزخندی پرتابم کرد.
-نه انگار جدی جدی خورشید غرب و شرقش رو قاطی کرده. دلتنگ شدنات دوسال به دوسال اتفاق می افتن؟! دایی دل غم گرفت بس که تنها رفت و اومد و شرمنده ی منصوره شد از بی محبتی دخترش.
اشک ها به سمت پلک هایم حمله ور شدند.
نویسنده : زهرا بیگدلی
ادامه دارد......
☘🍃☘🍃☘