✍قبل از نماز چگونه آمادگی بیشتر پیداکنیم؟
🌷حضرت ابراهیم علیه السلام قبل ازنماز این جملات رابه خدا میگفت؛
🌷انِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَآ أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (٧٩)انعام
من روی خود را به سوی كسی كردم كه آسمانها و زمین را آفریده؛ من در ایمان خود خالصم؛ و از مشركان نیستم!(۷۹)انعام
🌷قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (١٦٢)انعام
بگو: «نماز و تمام عبادات من، و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است.(۱۶۲)انعام
🌷لَا شَرِيكَ لَهُ وَبِذَٰلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ (١٦٣)انعام
🌷شریکی برای او نیست؛ و به همین مأمور شدهام؛ و من نخستین مسلمانم!»(۱۶۳)انعام
@Emam_kh
رمان #بغض_محیا
قسمت چهلویکم
از اولم اضافی بودن و دوست نداشتم ...
نمیخوام وسط زندگیت باشم ...
جلو امد و مرا در چهارچوب در میان دست هایش زندانی کرد ...
- هستی محیا ...
بخواي نخواي هستی ...
ادعاي عاشقیت زیاد بود مگه نه ؟؟؟ -همانطور خیره اش بودم ...
اگر جلوي چشم من شوهر کنی نابود میشم محیا ...
اگر مال من نباشی دیوونه میشم ...
میخواي نابودم کنی ؟؟؟ هان؟؟؟؟ صورتش را نزدیکم کرد ...
یه بار دیگه خانمی کن ...
یه بار دیگه بگذر از خودت ...
به این ازدواج رضایت بده محیا ...
نزار نابود بشم ...
خیره اش بودم هنوز ...
- چرا ؟؟؟؟ چرا پسرعمه ؟ تو که عاشقی ...
زندگیتو داري ؟؟؟؟ سر خر وسط زندگیت میخوا...
دستش را روي لبم گذاشت ...
- شششش ادامه نده محیا ...
براي آخرین بار به دلم راه بیا تا آخر عمرم به دلت راه میام ...
و من چقدر دلم میخواست دستی که روي لبم بود را ببوسم ...
چشمانم را بستم ...
مگر میتوانستم نه بگویم به کسی که تمام دنیایم در نگاهش خالصه میشد ...
صورتم میان دستهایش گیر افتاد ...
- میگی به آقاجون رضایتتو...
؟ -اشکم چکید...
میگم...
سرش را پایین انداخت ...
- ببخش منو ...
نمیدونم چمه محیا ...
و زودتر از من بیرون زد از در ...
مات ماندم ...
و صداي در حیاط که خبر از رفتنش میداد از جا پراندم ...
انگار دلم قرار نداشت ...
انگار نمیخواستم خانه باشم ...
احساس بدي داشتم...
گوشی تلفن را برداشتم و شماره ي آقاجون را گرفتم ...
هنوز دو بوق هم نخورده بودجانم -سلام آقاجون ...
- سلام دخترم ...
آقاجون ...
- میشه بیام حجره ؟؟؟ آره دخترم بیا ...
دلمم یکم خلوت میخواد با دخترم ...
و من در دلم نفرین کردم دختر بی عقلی را که نازدانه ي پدربزرگش بود ...
موهایم را شانه زدم و از وسط فرق کردم ...
به کرم و رژ کمرنگی بسنده کردم و ...
روسري یاسی رنگی هدیه ي پدربزرگم را روي سرم انداختم و چادر سر کردم و بیرون رفتم ...
تا بازار راه زیاد بود ...
حوصله ي مترو و اتوبوس هم نداشتم ...
دربست گرفتم و تا زودتر برسم به کسی که این روز ها آرام جانم بود با تمام خطاهایم...
جلوي در مغازه رسیدم ...
..
با دیدن آقاجون که داشت با مشتري صحبت میکرد لبخند نشست به لبم به سمت مغازه رفتم ...
- سلام آقاجون ...
نگاهم کرد ...
- سلام دخترم ...
بشین تا بیام بابا دوباره مشغول صحبت با مشتري اش شد ...
چشم گرداندم دنبال محسن و نعیم ...
نبودند ...
از در بیرون رفتم تا حجره ي کناري که مال امیر عباس بود را ببینم ...
شاید انجا باشند ...
همین که از در بیرون رفتم دیدمشان ...
لبخند زدم و دست تکان دادم ...
محسن لبخندي زد و دستش را پشتم گذاشت ...
- سلام خواهر گلم خودم ...
..
نعیم هم با لبخند استقبال کرد و چه خوب که نگاه هایشان ترحم آمیز نبود داخل نشستیم و به قول
خودش مشغول خوردن چاي محسن پز شدیم ...
اقاجون هم ملحق شد به ما ...
چاي را که خوردیم آقاجون رو به پسرها کرد ...
- پاشید برید شماهم میخوام با دخترم خلوت کنم یکم ...
محسن و نعیم همزمان دست روي سینه گذاشنتند و تعظیم کردند ...
- اي به روي چشم...
اقاجون لبخندي زد ...
- زنده باشید ...فقط قراره جنس بیاد محسن حواستون باشه ...
سري تکان دادن و رفتند ...
دست آقاجون روي دستم قرار گرفت ...
- منتظرم دخترم ...
سرم را پایین انداختم و با گوشه ي چادرم ور رفتم ...
نگاهی انداخت ...
- انقدر دوسش داري که میخواي تا آخر عمرت سایه باشی؟؟؟؟ میتونی ؟؟؟؟ متعجب ازینکه حرفم را
از نگاهم خوانده بود سرم را باالا گرفتم ...
- اینجوري انگار براي همه بهتره آقاجون ...
اخم درهم کشید و به سمتم خم شد...
- براي همه یا فقط اون ؟؟؟ لب فشردم ...
- تا کی میخوا از خودت بگذري واسه اون محیا ؟؟؟؟ تا کی مبخواي خودتو نادیده بگیري ؟؟؟؟ سرم را
پایین انداختم ...
- چه میگفتم ؟ !!!میگفتم تمام دنیا و خواسته ام به طرز احمقانه اي در او خالصه شده؟- !!رضایت
میدم به این وصلت محیا...
چون خواسته ي محمود و وحید بود ...
چون میدونم زن امیرعباس براش زن ...
حرفش را نیمه کاره گذاشت ...
- لااله الا ااالله ...
رو به شاگردش کرد ...
ادامه دارد.
💖 🧚♀●◐○❀
✨ بسم اللّه الرّحمن الرّحيم✨
🌹شرح #حکمت8
🔴 قسمت پنجم
🔻5. شگفتی خلقت طاووس:
یکی دیگر از موجوداتی که پیچیدگیها، شگفتی ها و زیباییهای خلقتش توسط مولا علی(علیه السلام) به دقت و به طرز اعجاب انگیزی تبیین شده، طاووس است. در خطبه ۱۶۵ بخشهای دو ، سه و چعارم پیرامون طاووس اینگونه می خوانیم:«و از شگفت انگيزترين پرندگان در آفرينش طاووس است، که آن را در استوارترين شکل موزون بيافريد و رنگ ها و پر و بالش را به نيکوترين رنگ ها بياراست، با بال های زيبا که پرهای آن به روی يکديگر انباشته و دُم کشيده اش که چون به سوی مادّه پيش می رود آن را مانند چتری گشوده و بر سر خود سايبان می سازد، گويا بادبان کشتی است که ناخدا آن را برافراشته است. طاووس به رنگ های زيبای خود می نازد و خوشحال و خرامان دُم زيبايش را به اين سو و آن سو می چرخاند و به سوی مادّه می تازد، مانند خروس می پرد و چون حيوانِ نرِ مستِ شهوت با جفت خويش می آميزد، اين حقيقت را من از روی مشاهده می گويم نه مانند کسی که بر اساس نقل ضعيفی سخن بگويد. اگر کسی خيال کرده باردار شدن طاووس به وسيله قطرات اشکی است که در اطراف چشم نر حلقه زده و طاووس مادّه آن را می نوشد آنگاه بدون آميزش با همين اشک ها تخم گذاری می کند، افسانه ای بی اساس است، ولی شگفت تر از آن نيست که برخی می گويند: زاغ نر، طعمه به منقار ماده می گذارد که همين عامل باردار شدن زاغ است!
( حضرت می خواهند بفرمایند که هر دو این اعتقادات باطل و افسانه است)
🔻در ادامه می فرمایند: «گويا نی های پر طاووس مانند شانه هایی است که از نقره ساخته و گردی های شگفت انگیز آفتاب گونه که به پرهای اوست از زر ناب و پارچه های زَبَرجد بافته شده است. اگر رنگ های پرهای طاووس را به روييدنی های زمين تشبيه کنی خواهی گفت دسته گُلی است که از شکوفه های رنگارنگ گل های بهاری فراهم آمده است و اگر آن را با پارچه های پوشيدنی همانند می سازی پس مانند پارچه های زيبای پرنقش و نگار يا پرده های رنگارنگ يَمَن است و اگر آن را با زيورآلات مقايسه میکنی مانند نگين های رنگارنگی است که در نواری از نقره با جواهرات زينت شده است. طاووس چون به خود بالنده مغرور راه می رود دُم و بال های زيبايش را برانداز می کند، پس با توجّه به زيبايی جامه و رنگ های گوناگون پر و بالش قهقهه سر می دهد ولی چون نگاهش به پاهای خود می افتد، بانگی بر می آورد که گويا گريان است، فرياد می زند گويا که دادخواه است و گواه صادق دردی است که در درون دارد زيرا پاهای طاووس مانند ساق خروس دورگه (هندی و پارسی) باريک و زشت و در يک سویِ ساقِ پايش ناخنکی مخفی روييده است.»
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
❤️رتبه ۴ کنکور شد، پزشکی شیراز. از دانشگاههای فرانسه و کانادا هم دعوت نامه داشت. میتونست بره دنبال تحصیل و بعدش هم درآمد بالا و یک زندگی راحت. حتی میتونست یه رنگ و لعاب مذهبی هم به کارش بده و توجیه کنه که میرم پزشک میشم و بعدش خدمت به مردم!
اما چون چون امام بهش گفته بود امروز اولویت با نهضت هست، به همه اینا پشت پا زد و موندن تو خط اول مبارزه با شاه رو به فرانسه و پزشکی ترجیح داد...
🗓 ۲۷ آبان، سالروز شهادت #شهید_مهدی_زینالدین
#پنجشنبههایشهدایی🕊🍃
@Emam_kh
🔴 نفوذ ایران در خانه وزیرجنگ اسرائیل!
🔹به گزارش منابع عبری ، خدمتکار منزل بنی گانتز وزیر جنگ رژیم صهیونیستی به جرم همکاری اطلاعاتی با ایران و نصب نرم افزارها و سخت افزارهای جاسوسی در خانه وی دستگیر شد.
🔻این خدمتکار و زنش چندین سال در خانه گانتز در کارهای خانه و نظافت کار می کردند.
🔹 ماه گذشته، رسانه های اسقاطیلی مطالبی را در مورد حملات سایبری علیه اهداف اسرائیلی توسط هکرهای ایران منتشر کردند.
🔹 خدمتکار تصمیم گرفت که با این گروه تماس بگیرد و پیشنهاد دهد اطلاعاتی را از وزیر جنگ اسقاطیل برای آنها ارسال کند.
🔹 او با استفاده از نرمافزار تلگرام با بلکشدو تماس گرفت و خود را فردی که برای وزیر دفاع اسقاطیل کار میکند معرفی کرد و خاطرنشان کرد که میتواند از طرق مختلف به این گروه کمک کند.
🔹 او افزود که در ازای مبلغی میتواند اطلاعات را از خانه منتقل کند و حتی پیشنهاد کرد که یک "ویروس کامپیوتری" به او داده شود که آن را در رایانه وزیر قراردهد.
🔹او برای اثبات توانایی های خود در طول یک ماه از بخشهایی در منزل وزیر عکس گرفت و از طریق تلگرام برای نماینده گروه ارسال کرد.
🔹 از جمله اقلام عکس گرفته شده: میز تحریر، کامپیوتر، تلفن، تبلت، جعبه با شماره سریال ارتش اسقاطیل،آدرس IP، گاوصندوق ، هدایای نظامی که به وزیر داده شده است.
🔹 عکس های قاب شده وزیر و خانواده اش، صورتحساب پرداخت مالیات دارایی وزیر و موارد دیگر رو ارسال کرد.
🚨 روایت بالا، روایت اسقاطیلی هاست و قطعاً با ملاحضات فراوان نوشته شده است باید منتظر روایت ایران یا روایت گروه عصای موسی باشیم تا بفهمیم عمق نفوذ و میزان اطلاعاتی که این خانم و آقا ارسال کردند به چه میزان بوده است
@Emam_kh
🔰 رهبر انقلاب درباره غفلت نکردن از توانایی نظامی تاکید کردند:
👈🏻 غفلت از موشک، خواست دشمن
🔻در قرآن کاملاً صریح مسئلهی غفلت مطرح شده، «وَدَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أسْلِحَتِكُمْ وَ أمْتِعَتِكُمْ فَيَميلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً واحِدَةً»، دشمن میخواهد شما غافل بشوید از سلاح و داراییهایتان. بحث پهپاد و موشک و اینها را که میبینید این روزها چه طور در دنیا بعنوان یک مسئلهی اساسی و مهم مطرح میشود. میخواهد شما از اینها غفلت کنید، از این توانایی چشم بپوشید تا بتواند راحت به شما حمله کند. ۱۴۰۰/۸/۲۶
@Emam_kh