فاطمةُ الزَّهراءُ عليها السلام
ـ فِي المُناجاةِ ـ : اللّهُمَّ بِعِلمِكَ الغَيبَ ، وقُدرَتِكَ عَلَى الخَلقِ ، أحيِني ما عَلِمتَ الحَياةَ خَيرا لي ، وتَوَفَّني إذا كانَتِ الوَفاةُ خَيرا لي .
فاطمه زهرا عليها السلام
ـ در مناجات ـ گفت : بار خدايا!تو را به علم غيبت و تواناييت بر آفرينش، سوگند مى دهم كه مرا، تا وقتى مى دانى زنده بودن برايم بهتر است، زنده بدارى و هر گاه مرگ برايم بهتر بود، بميرانى.
بحار الأنوار : 94/225/1 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلااااام
💗آخرین یکشنبه پاییز
🌼و آذرماهتون عالی و بینظیر
💫ان شاءالله امروز
💗برای تک تک دوستانم
🌼همون روزی بشه که
💫آرزوشو دارند
💗پراز خیر و برکت
🌼پراز دلخوشی
💫پراز موفقیت و
💗پراز محبت خدا در زندگی
🌼روزتون زیبا و درپناه خدا
@Emam_kh
🌹خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت هشتاد و ششم
❇️ پس از پیروزی در جنگ جمل
🔸سخنی با کشتگان لشکر جمل
🔻[ پس از پایان جنگ، به همراه عمار و تنی چند از یارانم در میدان جنگ قدم میزدم و از کنار کشتههای لشکر جمل عبور میکردم. تعداد زیادی از قریش در میان کشتهها بودند، خطاب به آنها گفتم: ]
گویی عضوی از بدن خود را بریدهام! به خدا سوگند، کشته شدن شما بر من گران و ناگوار است. من قبلا به شما هشدار دادم و شما را از تیزی شمشیرها برحذر داشتم؛ ولی شما جوان بودید و جاهلانه گام برداشتید و به چنین روزی گرفتار شدید. وای از مرگ بد! به خداوند پناه میبریم از کشته شدن ناپسند.
🔻[ درباره تعدادی از کشتگان جنگ جمل به یارانم توضیحاتی دادم. وقتی به جنازه طلحه رسیدم، به آنان گفتم: ]
ابومحمد در این مکان، غریب افتاده است. به خدا سوگند، خوش نداشتم قریش را زیر تابش ستارگان، کشته و افتاده ببینم. برای خونخواهی یارانم، بر فرزندان "عبدمناف" دست یافتم؛ ولی سرکردگان "بنی جمح" از دستم گریختند. آنان برای کاری گردن برافراشتند که در شأنشان نبود و پیش از رسیدن به آن سرکوب شدند.
🔻[ سپس خطاب به طلحه گفتم:]
ای طلحه، من آنچه خدایم وعده فرموده بود، حق یافتم. آیا تو هم آنچه خدایت وعده داده بود، راست یافتی؟!
آری، به خدا سوگند، تو با رسول خدا صلی الله علیه و آله همراه بودی، شاهد بودی و شنیدی و دیدی؛ اما شیطان تو را از راه به در کرد و بر تو مسلط شد و در نهایت تو را روانه جهنم ساخت.
🔻همینطور بر سر تعدادی دیگر از کشتگان جنگ جمل رفتیم و توضیحاتی را در مورد آنها به یارانم دادم.
❇️ گفتوگو با قاتل زبیر
🔻[ قاتل زبیر به همراه سر و شمشیر زبیر نزد من آمد و انتظار پاداش داشت. به او گفتم: ]
به خدا سوگند، پسر صفیه ضعیف و ترسو نبود و فرومایه هم نبود؛ اما امروز به چنین روزی افتاد و بد مرگی نصیبش شد.
🔻[ و شمشیر زبیر را در دست گرفتم و با حسرت گفتم: ]
این شمشیری است که چه بسیار غبارهای غم از رخسار رسول خدا صلی الله علیه و آله زدوده بود.
[ و به سر زبیر نگاه کردم و خطاب به او گفتم: ]
تو افتخار همنشینی با رسول خدا صلی الله علیه و آله را داشتی و از نزدیکان ایشان بودی؛ ولی افسوس که شیطان بر تو مسلط شد و تو را به چنین روز و جایگاهی انداخت.
🔻[ و سپس رو به حاضران در مجلس کردم و گفتم: ]
به خدا سوگند، زبیر از طلحه به من نزدیکتر بود و همواره در شمار ما اهل بیت بود، تا آنکه پسرش بزرگ شد و میان ما فاصله انداخت.
📚منابع:
۱. الجمل، ص۳۹۱
۲. نهج البلاغه، کلام ۲۱۹
۳. الإحتجاج، ج۱، ص۱۶۳
۴. الکامل، ج۳، ص۲۴۴
۵. مروج الذهب، ج۲، ص۴۰۳
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 مقام معظم رهبری
🔶 آن کسی که ندای تفرقه سربده مزدور دشمنه چه بدانه چه ندانه
🔷 افرادی هم ماموریت دارن برای اینکه به مقدسات اهل سنت اهانت کنن برای اینکه ایجاد اختلاف کنن
🔸رفتار هر دو گروه حرام شرعی است و خلاف قانونی
@Emam_kh
❌ تیرِ خلاصِ بیتفاوتی
👈 گزیدهای از وصیتنامه شهید مدافع حرم «🌹حامد_کوچکزاده»:
🌷 «دشمن با تمام قوا از زمین و آسمان، در حال حمله به مرزهای اعتقادی و ایمانی ماست. حرکتی کنید. امروز دشمن در خصوصیترین لحظات ما و به خصوصیترین مکانهای ما نفوذ کرده و بنیان خانواده که یکی از ارکان مهم جامعه میباشد را از هم پاشیده. و چگونه است که ما نسبت به این مسائل بیتفاوتیم. و الله قسم که اگر هر کدام از ما به اینجا (بیتفاوتی) برسد، یعنی اینکه دشمن تیر خلاص به ما زده است. بیتفاوتی یعنی هر کس به فکر خور و خواب و خشم و شهوت باشد و لا غیر.»
اللهمعجللولیكالفرجبهحقخونپاكشهدا
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ برخی ها شعور ندارند ، اما برخی ها شرف ندارند ❗️😳😳😳
@Emam_kh
❤️🍃یک انسان مجاهد غیورِ خستگیناپذیر در برخوردش با حوادث سیاسی
🌹🍃در زندگی معمولی حضرت زهرا( سلام الله علیها) یک نکته ی مهم است و آن جمع بین زندگی یک زن مسلمان در رفتارش با شوهر و فرزندان و انجام وظایفش در خانه از یک طرف، و بین وظایف یک انسان مجاهد غیورِ خستگی ناپذیر در برخوردش با حوادث سیاسیِ مهم بعد از رحلت رسول اکرم(صلیالله علیه وآله وسلم)...
📚کتاب انسان ۲۵۰ ساله، صفحه۱۲۴
🖤به مناسبت شهادت حضرت فاطمهزهرا "علیهاالسلام"
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نطق جنجالی نماینده مرودشت در مجلس شورای اسلامی در مورد مافیای خودرو و سیاستهای غلط دولتها در رابطه با خودروسازی و خودروسازها
@Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
🌹 آیه 149 سوره نساء
🌸 إِنْ تُبْدُواْ خَيْراً أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُواْ عَنْ سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوَّاً قَدِيرا
🍀 ترجمه: اگر كار نیكى را آشكار کنید یا آن را پنهان کنید، یا از بدى دیگران گذشت کنید، پس قطعاً خداوند همواره گذشت کننده و تواناست.
🌷 #إن_تبدوا: اگر آشکارا کنید
🌷 #تخفوه: آن را پنهان کنید
🌷 #تعفوا: عفو کنید، گذشت کنید
🌷 #سوء: بدى
🌷 #قدیر: توانا
🌸 این آیه همانند سایر آیات سوره نساء در مدينه نازل شده است. خوش به حال آنهایی که با رفتارشان یا گفتارشان دیگران را #شاد کنند فرصت ها ماندگار نیستند پس آنها را غنیمت بداریم اگر خوبی کنیم خوبی می بینیم و طرف حسابمان خداست. #قرآن مى فرمايد: إِنْ تُبْدُوا خَيْرًا أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوٓءٍ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوًّا قَدِيرًا: اگر كار خیری را آشكار كنید یا آن را پنهان کنید، یا از بدی دیگران گذشت كنید پس قطعاً خدا همواره گذشت كننده و تواناست. اگر نيكی هاى افراد را اظهار كنيم و يا مخفى نماييم مانعى ندارد و اگر در برابر بدی هايى كه افراد به ما كرده اند راه #عفو و بخشش را پيش گيريم با خدایی که هم بخشاینده و هم تواناست روبرو می شویم.
🌸 یعنی اگر در زندگی اهل گذشت و عفو بودیم #خداوند هم نسبت به ما اهل گذشت و عفو خواهد بود. همانگونه که #پیامبر_اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: هر کسی عفو و گذشت داشته باشد خدا نیز از او گذشت خواهد نمود. کلمه #قدیر کنار کلمه عفو آمده است یعنی خداوند هر گونه قدرت و توانایی دارد و می تواند بندگان را مجازات کند ولی #عفو و گذشت می کند پس ما انسان ها هم اگر روزی به #قدرت رسیدیم به فکر تسویه حساب با دیگران نباشیم و از بدی دیگران نسبت به خودمان گذشت کنیم. #امام_حسين عليه السلام فرمودند: بخشنده ترين مردم کسی است که در هنگام قدرت می بخشد.
🔹پيام های آیه 149 سوره نساء 🔹
✅ باید نسبت به خوبى ها مشوق بود و نسبت به بدى ها، #بخشاینده
✅ گاهى ظلم ستیزى و فریاد، ارزش است و گاهى #عفو و بخشش ارزش است.
✅ #عفو از موضع قدرت، ارزشمند است.
تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
🔻منیت آغازانحطاط
🔹 هر کدام از ما در درون خودمان و از وجود خودمان شیطانی داریم که همان ( من ) ماست، همان منیت ماست، همان خودخواهی ها و هوس ها و هوسرانی های ماست.
📚١٣٧٠/٠٧/١٧
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨💡مهم
🔶 ضرورت محاکمه روحانی در کلام امام خمینی(ره)
🔸کلیپ فوق را به همراه کپشن برای همه دوستانتان بفرستید تا تعداد امضاها به ۲ میلیون امضا برسد.
لطفا شما هم شکایت از حسن روحانی را در اینجا 👇🏻
https://asle90.24on.ir/n/3
امضاء کنید.
#محاکمه_روحانی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استراتژدی آنفلوآنزای نیویورکی
حتما ببینید
رسانه باشیم
@Emam_kh
شش توصیه از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای عاقبت بخیری
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا فاطمیه برای بعد از انقلابه؟
جمهوری اسلامی درستش کرد؟
این کلیپو ببینید
@Emam_kh
#استفتائات_امام_خامنهای_مدظله_العالی
‼️احکام حجاب و عفاف
🔷س 241: مرد تا چه اندازه اختیار دارد همسر خود را ملزم به پوشش و آرایش خاصی نماید؟ و زن تا چه حد باید به حرف شوهرش در این باره گوش دهد و رعایت حجاب یا رعایت نکردن آن را الزامی بداند؟
✅ج: مسئله پوشش و آرایش ربطی به دستور یا نهی شوهر ندارد بلکه حکم خدا است و خانمها باید در جاهایی که حجاب واجب است یعنی در نگاه نامحرم مراعات کنند حتی اگر شوهر مخالفت کند.
🔺بعکس در جاهایی که حجاب واجب نیست، اطاعت از امر شوهر به حجاب باز هم واجب نیست؛ مگر اینکه موردی باشد که اگر خانم اطاعت نکند، اختلاف یا مشاجره به وجود می آید و خدای ناکرده منجر به جدایی خواهد شد یا ترس از این باشد، در اینجا چون امر مهمی در میان است اطاعت الزم میباشد.
📕منبع: khamenei.ir
@Emam_kh
رمان #بغض_محیا
قسمت هفتادوچهارم
اصلا نمیخواستم دوباره وارد آن خانه ي جهنمی شوم ...
دستم روي دستگیره لغزید ...
آرام بود صدایش ...
اما لحنش...
- کجا؟؟؟؟ نمیخوام دوباره تو این خونه پامو بزارم ...
، پوزخندي زد ...
- عههه دفعه پیش که التماسم میکردي بیارمت اینجا حالا چی شده ؟؟؟؟ هان؟؟؟ !!!سرش را نزدیک
آورد و من عقب کشیدم ...
آرام گفت ...
- چی شده؟؟؟ چی تغییر کرده که از شوهرت فرار میکنی ؟؟؟؟زیر لب به خاطر حماقتم به خودم
لعنتی فرستادم ...
ترسیده بود اما ...
زبانم این روزها انگار کنترل نداشت ...
- انقدر این نسبت تنفرانگیز و یادمن نیارید لطفا ...
صدایم را باالا بردم ...
- شما...
یه زن داري...
، اونم اسمش هدي ست...
چنان بی هوا توي صورتم کوبید که روي صندلی پرت شدم در پارکینگ براي چندمین بار بازو بسته میشد ...
گاز داد و داخل پارك کرد ...
با دستم خون لبم که از شدت ضربه اش ترکیده بود را پاك کردم ...
- به هنراتون دست بلند کردنم اضافه شده ...
باریکلا ...
ماشااالله به نوه ي ارشد آقاجون ...
یقه ایم را گرفت به سمت خودش کشید ...
و حرفم نیمه ما ند...
- لال شو محیا ...
، وگرنه دست بلند کردن که هیچی تیکه تیکه ات میکنم ...
کارت به جایی رسیده واسه من صداتو بلند میکنی ...
؟؟؟ همون آقاجون بفهمه اینجوري براي شوهرت صداتو میندازي رو سرت نگاتم نمیکنه دیگه ...
و در سمت را باز کرد..،، -پایین ...
زود...
پیاده شدم ...
ودش هم پیاده شد...
و من قلبم تند میزد از ورود به خانه ي که گورستان زندگیم شده بود ...
سوار آسانسور شدم اوم پشتم آمد .. نمیدانم یک لحظه بهم جنون دست داد از شدت نخواستن آن
خانه یا دیوانه شده بودم شاید ...
دستم را لای در آسانسور که داشت بسته میشد گذاشتم ...
و با تمام توانم به سمت در دویدم .. میشنیدم نامم را که صدا میزد ...
نمیدانم چرا اصلا فرار کردم ...
کوچه تاریک بود اگر همان صداي پاي امیر عباس نبود حتما از ترس قلب تهی میکردم ...
من چم شده بود ؟!!! ناگهان ایستادم و اوهم به فاصله ي چندثانیه به من رسید ...
از چشمانش آتش میبارید ...
شانه هایم را محکم گرفت و تکانم داد ...
- داري چه غلطی میکنی ؟؟؟ !!!این کاراي احمقانه یعنی چی...
فرار میکنی؟؟؟ ...
از شوهرت ؟؟؟ کسی که تا دو روز پیش عاشقش بودي و حاالا نمیدونم چی شده ...
لال شده بودم ...
مسخ مسخ ...
ادامه داد ...
- حتما دیوونه شدي محیا ...
تکان محکم تري داد ...
بگو چی شده ...
چی میخواي؟؟؟ بی آنکه اختیاري از زبان داشته باشم همان چیزي که در مغزم دور میزد را جیغ زدم طلاقم بده ...
و صدایم در کوچه پیچید ...
میدانستم که دیگر برایش آبرویی نمانده ...
اما اوهم انگار دست بردار نبود ...
میفهمی داري چی میگیدو هفته نیست عقد کردیم ...
اونم با این همه بدبختی ...
طلاق...
؟؟؟ و عصبی خندید ...
- مطمئن شدم دیوونه شدي دیگه ...
بیابریم خونه زشته ...
خودم را عقب کشیدم راه افتادم ...
نگاه چپکی نثارم کرد...
و راه افتاد ...
منهم پشت سرش ...
مطمئن بود که فرار نخواهم کرد ...
و من انگار احمق شده بودم...
چرا فرار کردم ؟ !!!وارد خانه شدیم ...
اینبار بی حرف ...
بی زخم...
ادامع دارد...
💖 🧚♀●◐○❀