🌸🍃🌸🍃
آیهای که فقط نیمۀ اولش را بلدیم
یک آیۀ قرآن هست که نیمۀ اولش را همه شنیدهاند:
اُدْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ... (غافر/۶۰)
مرا بخوانید، جوابتان را میدهم.
این قسمت از آیه را همه بلد هستند، چون پر از مهربانی است. معمولاً همۀ ما هر چه آیۀ محبتآمیز هست بلدیم.
اما بقیه این آیه را خیلیها بلد نیستند. چرا؟ چون بقیۀ آیه از عظمت خدا صحبت میکند و میفرماید:
...إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ (غافر/۶۰)
کسانی که نسبت به عبادت من تکبّر ورزند، به زودی با کمال ذلّت و خواری داخل جهنم خواهند شد.
حالا دوباره به معنای این آیه توجه کنیم:
خداوند ابتدا میفرماید: «مرا بخوانید، من جوابتان را میدهم.»
بعد بلافاصله میفرماید: «کسانی که تکبر کنند و درِ خانه من نیایند و از من چیزی نخواهند، اگر دیگران را عادی به جهنم میبرم، آنها را به خاطر تکبرشان، با خواری و ذلّت به جهنم خواهم برد.»
در واقع معنایش این است:
«من خدای تو هستم که دارم به تو میگویم مرا صدا بزن تا جوابت را بدهم، آنوقت تو سرت را پایین انداختهای و لال شدهای؟! یا اینکه اصلاً اعتنا نمیکنی و میروی؟»
این نوع برخود، نشانۀ تکبر انسان نسبت به خداوند است.
یک مثال ساده:
به مجلس ختم که میروی، وقتی بچهای سینی خرما را جلوی شما میگیرد و میگوید «بفرمایید»، بیاعتنا از کنارش رد نمیشوی، چون بیادبی محسوب میشود، هرچند طرف مقابل شما یک بچه است. اگر هم خرما نخواهی، برمیگردی میگویی: «خیلی ممنون. میل ندارم. تشکر.» بالاخره یک جوابی میدهی.
حالا خداوند با آن عظمت و جلال، آمده جلوی شما و میفرماید: «از من چیزی بخواهید تا به شما بدهم!» اما تو سرت را پایین انداختهای و بیاعتنا رد میشوی؟! یعنی داری به خدا تکبر میکنی؟! محبت خدا را پس میزنی؟! بینیازی خودت را اعلام میکنی؟!
خدا هم با کسی شوخی ندارد.
#نماز_خوب_بخوانیم
میدانی چرا نمازی که تعقیبات نداشته باشد قبول نیست؟
چون در روایت داریم که مومن بعد از هر نمازی یک دعای مستجاب دارد.
یعنی خدا بعد از #نماز به تو میفرماید: «بنده من نماز خواندی؟ از من حساب بردی؟ امر مرا اجرا کردی؟ احسنت! حالا تو یک دعای مستجاب پیش من داری، از من بخواه تا به تو بدهم.»
بعد یک دفعهای خدا نگاه میکند میبیند که بندهاش بدون اینکه چیزی بخواهد، دارد از سر سجاده بلند میشود و میرود!
این کار معنایش چیست؟ آیا بیاعتنایی به خدا نیست؟ آیا تکبر و اعلان استغناء و بینیازی از خدا نیست؟
رسول اکرم(ص) فرمود: خداوند در مورد کسی که بعد از نماز تعقیبات نمیخواند و از خدا چیزی نمیخواهد، به ملائکهاش چنین میفرماید: «ملائکه من، این بندۀ مرا نگاه کنید. امر مرا انجام داد ولی از من حاجتی نخواست. انگار از من بینیاز است. نمازش را بگیرید و به صورتش بزنید»
اصلاً بندهای که به من نیاز ندارد، برای چه آمده امر مرا اجرا میکند؟ نکند با این کارش میخواهد بگوید «نه تو خدا هستی و نه من بندۀ تو هستم»؟!
دعا نکردن، و حاجت نخواستن، در جایی که خداوند به ما فرموده است «اگر حاجتی بخواهید جوابتان را میدهم»، بیادبی نسبت به پرودگار عالم است.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥صحبت های سردار دلها شهید حاج قاسم_سلیمانی در باره نماز جوان در جبهه از زبان ایت الله مشکینی
🚩 نماز_اول_وقت 📿
@Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 آیات 9 و 10 سوره مائده
🌸 وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصاَّلِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ (۹) وَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بَِايَاتِنَآ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ ألجَحِيم (۱۰)
ِ
🍀 ترجمه: خداوند به كسانى كه ایمان آورده اند و كارهاى شایسته انجام داده اند، وعده داده است که برای آنان آمرزش و پاداشى بزرگ است. (۹) و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تكذیب کردند، آنان اهل جهنم هستند. (۱۰)
🌷 #أجر_عظیم: پاداشی بزرگ
🌷 #کذبوا: تکذیب کردند
🌷 #أصحاب_ألجحیم: اهل جهنم- جحیم به معنای شدت بر افروختگی آتش است.
🌸 در آيه ۹ سوره مائده طبق سنّت قرآن كه پس از #احكام خاصّى براى تأكيد و تكميل آن اشاره به قوانين و اصول كلى مى كند در آیه ۹ سوره مائده براى تأكيد مسأله اجراى #عدالت و گواهى به حقّ که در آیه قبل بیان شد چنين مى فرمايد: وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ: خداوند به کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند وعده داده است که برای آنان آمرزش وپاداشی بزرگ است. در #قرآن چند نوع أجر به كار رفته است: «اجر عظیم»، «اجر كبیر» «اجر كریم» «اجر غیر ممنون» بنابراین پاداش هاى الهى داراى درجاتى است.
🌸 وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ: و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، آنان اهل جهنم هستند. قابل توجّه اين كه آمرزش و اجر عظيم به عنوان يک وعده #الهى در آيه ذكر شده و فرموده: وعد اللّه. . . ولى كيفر دوزخ به صورت نتيجه عمل بيان شده و كسانى كه داراى چنين اعمالى باشند، چنان سرنوشتى خواهند داشت.
🔹 پيام های آیات۹و۱۰سوره مائده 🔹
✅ #ایمان از عمل جدا نیست.
✅ #ایمان و #عمل_شایسته، هم جبران كننده ى گذشته است و هم تأمین كننده آینده.
✅ توجّه به عاقبت كارها، در تصمیم هاى #انسان نقش مهمى دارد.
✅ #مغفرت، مقدّمه ى دریافت پاداش است.
✅ كیفر #كافران و تكذیب كنندگان، دوزخ ابدى است.
✅ #تشویق، انگیزه ى عمل است. همان گونه كه هشدار، از روش هاى تربیتى قرآن است.
تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
19.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام حسن و امام حسین(ع) ثمره فؤاد حضرت فاطمه(س) هستند.
چه کنیم تا بتوانیم قاسم سلیمانیها بپرورانیم؟
⁉️اصلا فؤاد چی هست؟
⭕️سخنرانی استاد حسن عباسی
بسیار مهم تا انتها ببینید❌
@Emam_kh
✨﷽✨
💠خدا ما را دوست دارد یا خیر؟💠
✍حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) فرمودند: اگر خواستى بدانى که در وجودت خیر و خوشبختى هست یا نه، به درون خود دقت کن.
اگر اهل عبادت و طاعت را دوست دارى و از اهل معصیت و گناه ناخوشایندى، پس در وجودت خیر و سعادت وجود دارد و خداوند تو را دوست مى دارد؛
ولى چنانچه از اهل طاعت و عبادت، ناخوشایند باشى و به اهل معصیت، عشق و علاقه ورزیدى، پس خیر و خوبى در تو نباشد و خداوند تو را دشمن دارد
💥و هر انسانى به هر کسى که به او عشق و علاقه دارد، با همان محشور مى گردد.
📚 اصول کافی، ج۲، ص۱۲۶
@Emam_kh
‼️ وضو با آب مخصوص آشامیدن
🔷 س ۵۷۳۹: روی بعضی از آب خوری ها نوشته شده است: آب برای آشامیدن است و این جا وضو نگیرید؛ من یک بطری آب برای استفاده در منزل برداشتم اما غیر از خوردن با آن آب وضو هم گرفتم، حکم وضو با چنین آبی چیست؟
✅ ج: وضو با این آب صحیح نیست، ولی وضوهای گذشته، اگر از روی جهل و با قصد قربت انجام گرفته، صحیح است.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چه کار کنم موقع ناراحتی عصبانی نشم؟
(راهکاری از عالمان اخلاق).
🎙 محمدرضا هاشمی
@Emam_kh
رمان #بغض_محیا
قسمت صدودهم
امیر عباس بود...
تماس را برقرار کردم...
- بیا پایین من برم باالا...
درصدایش غم عجیبی بود...
بی حرف به سمت در رفتم...
دوباره نگاهی به هدي انداختم که قطره اشکش روي گونه اش میدرخشید...
قلبم نا آرام شد...
با سرعت بیشتري از در بیرون رفتم و قدم تند کردم به سمت پایین...
دیدمش که روي صندلی نشسته بود و سرش میان دستانش بود...
به گمانم گفته بودند بهش...
یعنی نمی دانست حال تازه عروس مریضش را...
نزدیکش رسیدم...
و من عجیب هوس لمس کردن موهاي پرپشتش به سرم زده بود...
سرش را بلند کرد...
مثل اینکه حضورم راحس کرد...
در دهانم نچرخید سالم بدهم...
اوهم چیزي نگفت...
اما انگار چیزي در نگاهش بود که هم مراو هم خودش را وادار به سکوت میکرد...
سرم را پایین انداختم، از کنارم رد شد بی تفاوت...
انگار چیزي درون من یخ زد...
این ناز کردن هاي چند وقته ام باعث شده بود عادت کنم به مورد توجه بودنش...
و حاالا...
با شانه هاي افتاده از بیمارستان خارج شدم...
ماندنم فایده اي نداشت...
درست هم نبود...
چند ساعت بعد خانواده اش می آمدند...
شوهرش هم کنارش بود...
عجب تصادفی که اویی که کنار دیگري بود...
و تیمارش میکرد شوهر منهم بود...
به خودم نهیب زدم...
( محیا تو داري دوباره حسودي میکنی؟ !اون دختر مریضه به امیرعباس احتیاج داره...
در ضمن تو چه صنمی با امیرعباس داري که حسودي میکنی؟ )!خودم را زجر میدادم با زخم زبان
زدن با خودم...
و همان صنم داشتنم با آن مرد داشت از درون دیوانه ام میکرد...
با این اتفاقات اي کاش زودتر این بازي هم تمام شود...
خسته شده بودم از این دوئل مرگ...
از این بازي که هر لحظه...
هر ثانیه...
یک کداممان ضربه کاري میخورد...
با صداي بوق ماشینی از جا پریدم...
و متعاقبش فریاد راننده...
- خانم عا شقی،حواست کجاست...
برو یه جادیگه واسه خودکشی انتخاب کن...
اینجوري مردم و بیچاره نکن...
نگاهی انداختم به مردك بی ادب رو به رویم...
بی حوصله تر از آن بودم که بخواهم با او بحث کنم...
بی توجه به کنار خیابان آمدم...
اصال نمی دانستم کجا بودم...
همانجا دربست گرفتم...
کلید انداختم و وارد خانه شدم...
دل و دماغ روبه رو شدن با اعضاي خانواده ام را نداشتم...
حتی حوصله خودم را هم نداشتم...
کالف زندگی ام بدجور سر در گم شده بود...
و از طرفی هم دلگیر بودم از سنگ دلی تک تکشان...
تا وارد پذیرایی شدم همه دورم جمع شدند...
نعیم و دریا و ساحل و نگار ساکت بودند...
و با نگاه هاي کنجکاوشان منو رصد میکردند...
عمه و زن عموها هم همینطور...
اما مادر لب باز کرد...
- چی شد محیا؟!...
دختره واقعاMS داره؟!...
شماتت بار نگاهش کردم...
که انگار جواب مثبت از نگاهم خواند...
که زد پشت دستش...
- خاك به سرم...
دیدین این دختره چجوري خودشو انداخت به ما...
و عمه همزمان اشکش چکید...
داشتم بالا میاوردم از این همه بی رحمی...
که مادر ادامه داد...
- از اولم معلوم بود یه چیزیش هست...
یه ریگی به کفشش بود...
با انزجار میان حرف مادر پریدم...
- مادر بس کن دیگه...
کی اینقدر بی رحم و سنگ دل شدید؟!...
سري تکان دادم و با سرعت از پله ها بالا رفتم...
نیاز داشتم تا هیچ کدام را نبینم...
ادامه دارد...
💖 🧚♀●◐○❀