رمان #بغض_محیا
قسمت صدوسیم
وپکی زدم...
و برعکس اینکه فکر میکردم سرفه ام میگیرد ..طعم پرتغال زیر زبانم می آمد...
و از دودش کمی خوشم میامد...
ساحل خنده اي کرد...
- مینا به این زودي اغفال شد...
سري تکان داد...
و ادایم را در آورد...
- معتاد...
پکی زدم...
و خنده اي کردم...
- اغفال شدم رفت...
اشاره کردم...
- بدم نیست...
مینا معترض گفت...
- بیا دیگه نمی تونم بگیرم ازش...
خودم کردم که لعنت بر خودم باد...
حرف میزدیم و میخندیدیم...
و گاهی از خاطرات مشترك مان با ساحل یا مینا میگفتم...
و واقعا شد که انگار غم نباشد روي زندگیم...
مینا خودش از خاطره اي که میگفت ریسه رفته بود...
و من که کام میگرفتم از قلیان...
انگار دنیایم ایستاد با میخ شدن نگاهم روي نگاه پر خون امیرعباس...
چند ثانیه مکث کرده بود و ایستاده بود انگار...
شلنگ قلیان در دستم مانده بود...
نه رو و جرات کشیدن داشتم و نه می خواستم عیان شود ترسم...
از اویی که میدانستم هر کاري بخواهد انجام می دهد...
می دانستم او دیوانه شود کسی جلو دارش نیست...
چشمانش شبیه دیوانه ها شده بود و من را میترساند ...
مشتم را محکم تر کردم دور شلنگ قلیان...
مینا کنارم خم شد...
- بکش...
می دونم ترسیدي ولی نذار اون بدونه...
در دلم لعنتی فرستادم به ساحل که ترسان و نگران چشمانش پاس کاري میشد میان من و
امیرعباس...
پک عمیقی به قلیان زدم...
و نگاه خیره اش کنده شد بالاخره...
از منی که ترسان پرو زل زده بودم به پسر عمه ي متعصبم...
به تختمان رسید...
انقدر با شعور بود که جلوي مینا چیزي نگوید...
سلامی کرد و ساحل پرسید...
- داداش چه زود اومدي یه ربع نیست واست آدرس زدم...
با همون اخم در همش پاسخ داد...
- همین ورا بودم...
لب فشردم و به مینا دادم شلنگ قلیان را...
کمی خجالت زده بودم...
هر چه میان ما گذشته باشد هم ،من عضو خانواده ي او بودم...
نباید غرورش را جریحه دار میکردم...
خدارو شکر ساحل همراهمان بود...
ساحل براي برادرش چاي ریخت...
نگاهی به چاي کرد...
- شام خوردید؟!...
- آره داداش...
بی توجه به استکان خوشرنگ چاي روبه رویش از جا بلند شد...
- پس حاضر شید بریم...
سري براي مینا تکان داد و بی نگاه به من به سمت صندوق رفت...
مینا تنه اي زد...
و اشاره اي به ساحل خشک شده کرد - ..اوه اوه...
چه جذبه اي داره این آقا عباس...
ساحل همانطور که نگاه میکرد به امیرعباسی که کارت بانکی اش را روي صندوق میگذاشت...
گفت...
- چه میدونستم اینقدر زود میاد...
گفتم یه ذره بکشیم بعد جمع می کنیم این بساط رو...
مینا گفت...
- کاریه که شده حالا تو به گردن نگیر...
- تو فکر کن امیر عباسی که مو رو از ماست میکشه نفهمه من قلیون کشیدم...
خنده اي کرد...
- واه انگار بمب اتم دزدیدیم،نگاه چجوري موش شدیم...
و اشاره به من زد...
اینو نگاه چه زرد کرده...
ساحل تشر زد...
- تو که میترسی غلط کردي اونجوري جلوش کام می گرفتی از اون قلیون کوفتی...
حالا بیا ثابت کن اولین بارت بوده...
شانه اي بالا انداختم...
و خودم را به بی خیالی زدم...
- نیازي ندارم به ثابت کردن خودم...
ودست دادم به مینا و از جا بلند شدم...
ادامه دارد...
💖 🧚♀●◐○❀
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
🌹شرح #حکمت42 (3)
🔹 بیماری و پاک شدن گناهان
🔻مورد بعدی شکایت از شرایط و اوضاع زمانه است . مولا علی (علیه السلام) در نامه ۱۵ در قالب مناجات به درگاه خدا اینگونه عرضه می دارد :
«اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ غَيْبَةَ نَبِيِّنَا وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ تَشَتُّتَ أَهْوَائِنَا»؛ خدایا ما به تو شکایت می کنیم از فقدان پیامبر (صلوات الله علیه) و کثرت دشمنان و متشدّد بودن خواسته هایِ مردممان.
البته شکوه های مولا از دست خواص و عوام جامعه و دوست و دشمن فصل مفصلی از نهج البلاغه را تشکیل می دهد که در این مجال کوتاه فرصت بیان آن ها نیست .
نکته آخر در بحث شکایت به درگاه خدا
اثرِ شکوه مؤمن است. مولا علی (علیه السلام) در همین حکمت ۴۲ که موضوع بحث ماست اثر صحیح شکوه از درد و بیماری به درگاه خدا را ریزش گناهان و اثر نادرست و غیر واقعی را اجر بردن معرفی می کنند .
🔸 ۱. شکایت به درگاه خداوند🔻
از طرفی می فرمایند:
«جَعَلَ اللَّهُ مَا كَانَ مِنْ شَكْوَاكَ حَطّاً لِسَيِّئَاتِكَ»؛
خدا این شکوه و شکایتی که از درد و بیماری دارید باعث ریزش گناهانت قرار داده است. بعد می فرمایند :
«فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِيهِ»
البته اینجور نیست که بیماری ثواب داشته باشه چون ثواب دائر مدار عمل است .
این بحث اول در بحث موضع شکوا که شکایت به خداست.
🔸 ۲. شکایت به مؤمن🔻
اما موضع دوم شکوا و شکایت ، شکایت به مومن است. از نگاه مولا علی (علیه السلام) اگر کسی دردش ، حاجتش ، مشکلش را به مؤمنی بگوید و شکوه بکند، گویا به خداوند رفته و به درگاه خدا شکایت می کند . شما در حکمت ۴۲۷ می خوانید، کسی که حاجتش را به مؤمنی شکوه کند گویا آن حاجت را به درگاه خدا برده و شکوه کرده است.
مصادیقی هم برای این شکوه به مؤمن هست که مصداق اصلیش در نهج البلاغه شکوه مردم به کارگزاران حکومت اسلامی است. در نهج البلاغه گله و شکوه مردم از مشکلات و ناراحتی هایشان به کارگزاران حکومت اسلامی، مصادیق متعددی دارد که به چند دسته تقسیمش کردند:
اول شکوه به امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عنوان رهبر جامعه از دست مسؤولین زیر دست. نمونه اش در نامه ۱۹ هست. حضرت در نامه به حاکم فارس نوشتند: « همانا دهقانان سرزمین تو از دست تو به خاطر غلظت و خشونت و قساوت و تحقیر مردم و سختگیری شکوه و شکایت به من کردند.»
🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرکس جمهوری اسلامی را نصرت کند خدا را نصرت کرده است
#رهبر_معظم_انقلاب
@Emam_kh
🔴 و خدایی که در این نزدیکی است ...
امروز در راهپیمایی خودرویی ۲۲ بهمن همه را دیدم.
پیرمرد را دیدم. جوان را دیدم. کودک و خردسال را دیدم. زن و مرد را دیدم.
با ریش دیدم. بی ریش دیدم. موافق دیدم. منتقد و معترض هم دیدم!
پراید دیدم. شاسی بلند دیدم. موتور هم که تا دلتان بخواهد دیدم!
با این همه دشمنی ها و خیانت ها و مشکلات و نابسامانی ها ، همه آمده بودند!
من معجزه دیدم!
خلاصه می کنم : امروز خدا را دیدم ...
✍"قاسم اکبری"
#الله_اکبر
#دهه_فجر
#ایران_قوی
@Emam_kh
💎 رهبر نوجوان
☀️ زندگی #امام_جواد علیهالسلام، الگویی برای نوجوانان
🌷 «آن بزرگوار، در دوران جوانی و خردسالی و #نوجوانی، در چشم مأمون و در چشم همه، عظمتی پیدا کرد. اینها چیزهای خیلی مهمی است؛ اینها میتواند برای ما الگو باشد.»
۱۳۷۷/۲/۷
🌸 به مناسبت ولادت امام جواد علیهالسلام
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حلیمه سعیدی مادر شهید و بازیگر در سالگرد پیروزی انقلاب به فرزند شهیدش پیوست
🔹 مرحومه حلیمه سعیدی: من آقای خامنهای رو از همه دنیا بیشتر دوست دارم حتی از پسر شهیدم
@Emam_kh
🔥کاهشسختی آخرالزمان با انقلاب اسلامی
🔻غیبت امام عصر عج به خاطر قدرناشناسی مردمان اعصار از یازده امام معصوم بود و سختی های آخرالزمان به خاطر دوری ملتها از دین الهی و ولی خداست.
🔻هر چقدر فاصله از دستورات الهی بیشتر شود نتیجه طبیعی آن افزایش شدت سختی های آخرالزمانی بر بشر است و انقدر این سختی ها فزونی می گیرد تا انسانها به نیاز و اضطرار خود به منجی الهی آگاه شوند و از عمق جان او را بطلبند.
🔻اما اگر بشر با کسب معرفت، هرچه زودتر به این آگاهی و شناخت برسد و به نیاز و اضطرار خود به امام عصر پی ببرد و قدرشناسی عملی خود از ولایت اهلبیت ع را به طور عملی نشان دهد با خواست وحکمت الهی به همان میزان سختی های آخر الزمان کمتر شده فرج نزدیک خواهد شد تا جاییکه در روایات ذکر شده است که خدا در یک شب امر فرج را مهیا می کند.
🔻بنابراین انقلاب اسلامی که ریشه در بیداری و آگاهی الهی بر مدار اهلبیت دارد یک تمهید و زمینه سازی بزرگ برای ظهور حضرت مهدی عجل الله است.
🔻در این مسیر مقاومت نظری در برابر تردیدافکنی ها یعنی جهاد تبیین در کنار مقاومت میدانی در برابر تهاجمات دشمن و در نهایت قدرشناسی عملی ما از انقلاب و ولایت فقیه، یک نشانه بزرگ از قدرشناسی حقیقی از امام عصر و آمادگی برای خروج و قیام سهلتر حضرت و ظهور یگانه منجی عالم بشریت خواهد بود.
🔻هر گامدر مسیر انقلاب، یک گام مهم در مسیر سهولت و نزدیکی فرج است.
✍حمیدرضا ابراهیمی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ افشای همکاری مسعود رجوی و منافقین با رژیم پهلوی در جنایتها عیله مردم
#پهلوی_بدون_روتوش
#جریان_تحریف
#مرگ_بر__منافق
@Emam_kh
🍏 درمان_خارش_گلو
چندگرم گل بنفشه و شکر تیغال را در ۲ لیوان آب بجوشانید تا آب آن نصف شود
سپس صاف کرده و قبل خواب میل کنید
اگر دچار خارش شدید گلو هستید بعد ازبیدارشدن هم ۱لیوان بنوشید
.
🔷کیک_ماست_کشمشی 😍😍
تخم مرغ ۳عدد
شکر یک پیمانه سرخالی
ماست نصف پیمانه
روغن مایع نصف پیمانه
آرد یک و سه چهارم پیمانه
وانیل یک دوم ق چ
بکینگ پودر ۱ق م سرخالی
کشمش نصف پیمانه
تخم مرغها و وانیل و شکر رو خوووب میزنیم تا حجیم و کشدار شه بعد ماست و روغن رو اضافه میکنیم ( در حد مخلوط شدن) سپس مخلوط آرد و ب پ که الک کرده بودیم رو کم کم به مواد اضافه میکنیم ودر آخر کشمش رو که با دو ق آرد آغشته کردیم به مایه ی کیک اضافه میکنیم ودر قالب چرب شده ریخته ودر فر از قبل گرم شده با دمای ۱۸۰ به مدت ۴۵ قرار میدیم .
این کیک رو میتونید داخل کپسولهای کاغذی بریزید و کاپ کیک کشمشی درست کنید
🍩🍪🍩🍪
❤️🍃مقام معظّم رهبری (مدظلّه العالی):
🇮🇷🍃در طلیعهی روزهای درخشان فجر از همه چیز شایستهتر تکریم شهیدان و خضوع در برابر روح فداکارآنهاست.
۷۹/۱۱/۱۲
#دهه_فجر
#ایران_قوی
@Emam_kh