‼️افطار روزه قبل از حد ترخص
🔷 مسافری که از شب قبل قصد سفر کرده و پیش از ظهر به مسافرت می رود، نمی تواند تا قبل از رسیدن به حد ترخص روزۀ خود را افطار کند و در صورتی که پیش از آن افطار کند، بنابر احتیاط کفاره افطار عمدی روزۀ ماه رمضان بر او واجب است؛ البته چنانچه از حکم مسأله غافل بوده، کفاره ندارد.
ملاک تشخیص حدّ ترخص، آن است که از آخرین خانۀ شهر به اندازه ای دور شود که صدای اذان متعارف شهر را بدون بلندگو نشنود؛ خواه دیوارهای شهر را ببیند یا نه.
📕منبع: leader.ir
@Emam_kh
✳️ فلسطین؛ نقطهی عطف مرگ فرهنگ مدرنیته
🔻 یکی از نکاتی که موضوع #فلسطین در تاریخ معاصر بهخوبی برملا کرد، پوچی و پلیدی #فرهنگ_مدرنيته است و با این دیدگاه، هر خونی كه از مردم فلسطين ريخته میشود، يك قدم بهسوی ظهور نور و اضمحلال فرهنگی است که در بستر آن فرهنگ، #اسرائیل شکل گرفته.
‼️ اينطور نيست كه فكر كنيد اينكه #تمدن_غربی سختترين زندگی را به مردم فلسطین تحميل میكند، يك اتفاق عادی است، هرگز اینطور نیست، موضوع فلسطین جريانی است كه قهرمانان آن دارند قدمبهقدم در تغییر سرنوشت جهان نقش بازی میکنند. لذا مقام معظم رهبری (حفظهاللهتعالی) خيلی عالمانه فرمودند: «مبارزه فلسطینیان با اسرائیل، خط اول مقابله اسلام با كفر است» با این تعبیر فلسطين منطقهای نيست كه در آن دو گروه در حال جنگیدن هستند و بقيه هم جدای از آن دو جبهه در حال زندگیکردن باشند. بلكه خط اول مقابلهی اسلام است با فرهنگی که در تمامیت خود در اوج انحراف و پستی است، تا معلوم شود چشمها باید به جایی دیگر دوخته شود.
«والسلام»
✍ #استاد_اصغر_طاهرزاده
#⃣ #فلسطین #مقتدر_مظلوم
@Emam_kh
رمان #بغض_محیا
قسمت دویستودوازدهم
من زودتر به اتاق رفته بودم به بهانه ي دیدن لباسهایم...
از مادرش سراغم را گرفت...
عمه گفت...
- تو اتاقه مادر، الان صداش میکنم...
پشت حرف عمه گفت...
- نمی خواد مادر خودم میرم...
دست مشت کردم از استرس، دلتنگ بودم...
اما دلم کمی ناز کردن و قهر کردن میخواست...
داخل شد و آرام سلام کردم...
بی آنکه برگردم به سمتم آمد ...
شانه ام را گرفت و به طرف خودش برگرداند...
- چه استقبال گرمی...
لب فشردم و خجالت زده...
راست میگفت هرچه که بود باید به استقبالش میرفتم...
نگاه دزدیمو گفت...
- از من فرار میکنی یا دارم اشتباه میکنم...
انگشت در هم پیچاندم...
- نه...
فرار نمی کنم...
پشت به او کردم و مشغول دید زدن کشوها شدم...
دست روي شانه ام گذاشت...
و نوازش وار تا کمرم کشید دستش را...
و کمرم را در بر گرفت...
- جاي تو همینجاست راه فراري نداري...
پوزخند زدم و به سمتش برگشتم...
-گفتم که زیادي به خودتون مطمئنید پسر عمه...
تاي ابرویش بالا رفت...
مرا به سمت خودش کشید...
- پسرعمه؟!...
نگاهم را به جایی جز صورتش دوختم...
- بله...
مگه شما پسرعمه ي من نیستید...
خندید و آرام تر گفت...
" - خوشم نمیاد از من در بري...
اینطوري حرف بزنی...
پسر عمه صدام کنی...
در صورتی که من شوهرتم...
شو...
ه...
رت"...
هجی کردن کلمه اش که تمام شد نگاهی انداخت...
و صورتم را قاب گرفت با دستانش...
نزدیک آمد تا ببوستم...
اما صداي تقه اي که به در خورد،هم من و هم او را از جا پراند...
و متعاقبش صداي عمه آمد که از همان پشت در میگفت...
" - امیرعباس جان ما داریم میریم بازار...
تو خونتون یه چیزایی ندارید...
..."
یادمون رفته بگیریم با چند تا چیز دیگه زود برمیگردیم
خنده ام گرفته بود از دست پاچگیش...
صداي خود را کنترل کرد و از پشت همان در بسته گفت...
- باشه مادر دستتون درد نکنه...
الان میام میرسونمتون...
عمه با بدجنسی گفت...
نه شما اینجا بمونید به کارتون برسید...
مام میریم زود میاییم...
پیشانی امیرعباس سرخ شده بود از خجالت...
ومن هم دست کمی نداشتم از او...
صداي در خبر از رفتنشان می داد...
نگاهی انداخت به منی که زل زده بودم به صورتش...
- چیه؟!...
شانه اي بالا انداختم...
- هیچی پسر عمه...
به سمتم آمد گره ي روسریم را باز کرد و گونه ام را نوازشی داد...
- فکر کردم با جوابی که الان بهت دادم دیگه پسرعمه صدام نمیکنی...
اما میبینم سمج تر از این حرفایی...
چشمانش را خمار کرد...
- خوب کجا بودیم؟!...
قدمی عقب برداشتم...
" - بس کنید لطفا...
هر وقت رفتار با یه خانوم را یاد گرفتید...
اونوقت حق دارید به من نزدیک شید"...
و به سمت پذیرایی رفتم...
ادامه دارد...
💖 🧚♀●◐○❀
رمان #بغض_محیا
قسمت دویستوسیزدهم
اما هنوز دستم به دستگیره ي در نرسیده بود که...
دستش را حلقه ي شکمم کرد و به سمت خود کشید...
و برم گرداند و به در کوباند پشتم را...
تمام این اتفاق در عرض یه ثانیه بود ...
و من حالا پشتم به در چسبیده بود و نگاهش میکردم...
مچ دستانم اسیر هر دو دستش بود...
کمی تکان دادم به دستهایم...
- ولم کنید لطفا...
آرام گفت...
" - اینو همیشه یادت باشه محیا...
همیشه یادت باشه...
من هر وقت بخوام بهت دست میزنم...
نزدیکت میشم و میبوسمت"...
آرام روي لبم را بوسید...
" - زن دایی شوهر داري رو اونجوري که باید یادت نداده...
خودم یادت میدم عیب نداره"...
حرصی نگاهش کردم...
- اینجوري نگاه نکن...
بهم بگو دلیل این اخم و تخمات چیه؟!...
با حرص گفتم...
- واقعا نمی دونید...
دستانم را رها کرد و بی خیال گفت ...
- نه...
چشمانم را گشاد کردم...
" - چند وقته خون منو تو شیشه کردید...
اونوقت نمی دونید رفتار دو روز قبلتون هنوز قلبمو به درد میاره...
خیلی بی رحمید...
..."
خیلی
اشکم چکید...
مرا به آغوش کشید و سرم را بوسید...
- گریه نکن...
اما حالا که در آغوشش بودم...
آغوشی که حتی دو روز پیش هم از آن محروم بودم...
انگار چشمه ي اشکم جوشیده بود وبه هق هق افتادم...
بی وقفه سرم را نوازش میکرد و چیزي نمی گفت...
انگار فهمیده بود احتیاج دارم به نوازشش و اشک ریختن...
یک ربعی همانطور ماندیم و وقتی از اشک هایم هق هق خشکی باقی مانده بود...از آغوشش بیرون
آمدم...
اشک هایم را پاك کرد...
گفتم...
دیگه بهم اینجوري بی محلی نکنید...
من خیلی اذیت میشم خیلی...
لبخندي زد...
" - شمام دیگه از این کارا نمی کنی تا این اتفاق نیفته...
محیا تو اخلاق منو میدونی...
یعنی از اول میدونستی...
آب خوردنت بی اینکه من بدونم هم ناراحتم میکنه"...
میان حرفش پریدم...
- به خدا من قصدم خیر بود...
" - اگر به من میگفتی هیچ وقت این اتفاقا نمی افتاد...
و روزایی که قرار بود بهترین روزاي زندگیمون باشه اینجوري نمیشد"...
تلخ خندید...
- حالام عیبی نداره...
و بد جنس نگاهم کرد...
- حالام عذر خواهیتو نشنیدم...
با چشمان گشاد نگاهش کردم...
- من که صد بار عذر خواهی کردم...
اون موقع عصبانی بودم صداي خودمم نمیشنیدم،چه برسه عذر خواهی تو ...
لبم را جلو دادم...
- خیلی خب عذر میخوام...
نزدیکم شد...
- عذر خواهی لفظی که قبول نیست...
و آرام لب زد...
- عذر خواهی باید عملی باشه...
و به سمتم امد هنوز لبش را روي لبم نذاشته بود...
که صداي زنگ در از جا پراندمان...
ومن از زیر دستش با خنده فرار کردم...
کلافه گفت...
- نخیر مثل اینکه این مادر ما امروز قصد کرده نزاره مایه نفس راحت بکشیم...
و به سمت در رفت...
خنده اي کردم به کلافگی اش و با هم همه جاي خانه را دیدیم...
و چقدر تشکر کرد از مادرهایمان و آن لحظه بود که فهمیدم...
حال خوب ما براي عمه چقدر مهم است...
که مدام اشک به چشم می آورد و اسپند دود میکرد...
و صدقه کنار میگذاشت با دیدن خنده هایمان...
به خانه برگشتیم و من امان نداشتم از دست شوخی ها و متلک هاي دختر عموها و ساحل...
ادامه دارد...
💖 🧚♀●◐○❀
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
🌹شرح #حکمت61 ( 1 )
🔹 نیشِ شیرین
💠 در حکمت ۶۱ نهج البلاغه امیرالمؤمنین ( علیه السلام) می فرمایند : « الْمَرْأَةُ عَقْرَبٌ حُلْوَةُ اللَّسْبَةِ » ؛
"یعنی زن مانند عقرب است که نیشش شیرین باشد."
✅ چند نکته مهم را باید دربارهٔ این حکمت مورد توجه قرار داد ؛
1⃣ نکته اول یک سؤال است ؛ آیا از نظر امیرالمؤمنین (علیه السلام) زن موجودی شایستهٔ تحقیر و توهین است، آن هم به صرف زن بودن و خلقت جنس آن ؟
🔹 جواب : هرگز اینگونه نیست ؛
🔻 مبنای نگرش امیرالمؤمنین (علیه السلام) به زن، در بند هفدهم از نامه ۳۱ نهج البلاغه آمده است ؛ حضرت در آنجا خطاب به فرزند عزیزشان می نویسند :
«اَلمِرأَةُ رَیحانَةٌ وَ لَیسَت بِقَهرَمانَه» ؛
" زن ریحانه است ، یعنی مجموعه ای ترکیبی از زیبایی ، لطافت و عطوفت و عشق، نه پیشکار زندگی که انواع کارهای مشقّت آمیز را بر او تحمیل کنند."
پس در نگاه مولا علی (علیه السلام) زن قابل تحسین است ، چون ریحانه است نه قابل تحقیر؛ پس اگر از حکمت ۶۱ به ذهن انسان بویی از تحقیر و توهین رسید ، خطا از فهم ماست و باید در نهج البلاغه بگردیم و راه حلّی برای اصلاح این خطا پیدا کنیم.
2⃣ نکته دوم این است که « الْمَرْأَةُ عَقْرَبٌ »
تشبیه است، یعنی « الْمَرْأَةُ کَالعَقْرَبٌ » که ادات تشبیه که "کاف" باشد ، به دلیل وضوح تشبیه بودن جمله حذف شده است ، وقتی پای تشبیه به میان آمد باید دنبال وجه شَبه بگردیم ، چون یک وجه شَبه برای تشبیه زن به عقرب کافی است و باید آن را پیدا کرد.
عقرب دارای ویژگیها و خصوصیات متعدّدی است ،
یقیناً امیرالمؤمنین (علیه السلام) فقط از یک جهت دارند زن را به عقرب تشبیه می کنند که در نکته سوم به این وجه شبه خواهیم پرداخت.
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
💢 فلسطین از نهر تا بحر
«فلسطین، همانطور که بارها گفته شده «از نهر تا بحر» است؛ از نحر اردون تا دریای مدیترانه؛ این فلسطین است و قدس هم بلاشک پایتخت این فلسطین است و هیچگونه خدشهای بر این فکر اساسی و این حقیقت امکان ندارد که وارد بشود.»
🗓 ۱۳۹۶/۱۰/۲۶
@Emam_kh
🔴 ما تا آخر ایستاده ایم
نیت ها و انگیزه های مقدس متعددی برای حضور در راهپیمایی #روز_قدس فردا وجود دارد.
اما یکی از مهمترین انگیزه های ما برای حضور این است که دشمنان قسم خورده اسلام چه خارجی و چه داخلی ، خوشحال نباشند و به این نتیجه نرسند که با تعطیلی(یا محدودیت) دوساله راهپیمایی به بهانه واهی کرونا ، ذره ای سستی نسبت به مسئله حیاتی و مقدس #فلسطین در ما ایجاد شده است ...
#القدس_هی_المحور
✍ قاسم_اکبری
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️تودهنی رائفی پور به فائزه هاشمی
♦️اگر انقلاب نمیشد به شما بز نمیدادن بچرونید
🔹هاشمی پولدار نبود، هاشمی پولدار شد...
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار سلامی: آمریکا به عنوان بزرگترین حامی رژیم صهیونیستی با پوکی استخوان مواجه شده است
فرمانده کل سپاه در مراسم کمیته فلسطینی روز جهانی قدس:
ما در حمایت از ملت فلسطین ثابت قدم هستیم، پیروزی کاملا در دسترس است.
شکست رژیم صهیونیستی قطعی و نزدیک است.
#القدس_هی_المحور
@Emam_kh
برای رفع سرماخوردگی و آنفولانزا 👌
گریپ فروت رابا پوست 4قاچ کنید و داخل قابلمه آب بیندازید وبجوشانید آنرا هم بزنید و یک قاشق غ عسل به آن اضافه کنید و محلول به دست آمده را بنوشید
.☘🍁☘🍁☘
شیرینی لانه زنبوری 😍😍
کره200 گرم
روغن مایع یک سوم پیمانه
تخم مرغ 3 عدد
شکر یک و نیم پیمانه
نشاسته ذرت یک و نیم پیمانه
بکینگ پودر نصف قاشق چ
آرد 6-5پیمانه
🍜طرز تهیه
کره و روغن مایع را مخلوط کرده و بعد تخم مرغ ها را با وانیل افزوده و بعد شکر را افزوده و هم میزنیم. نشاسته,یک پیمانه از آرد, بکینگ پودر پودر را الک میکنیم و اضافه میکنیم,و بعد مابقی آرد را در حدی که خمیر به دست نچسبد اضافه میکنیم و خمیر نرمی تهیه میکنیم.
خمیر را مابین دو کاغذ روغنی باز کرده و بعد با صفحه طرحدار به شکل لانه زنبوری روی خمیر شکل میندازیم.
بعد با کاتر گرد قالب میزنیم و داخل سینی فر می چینیم و در طبقه وسط 180 درجه تا زمانیکه کمی طلایی شود میپزیم. بعد از سرد شدن روی شیرینی شکلات ذوب شده و با فندق درسته تزیین میکنیم. نکته مهم
پیمانه مورد نظر در دستور 200 میلی لیتری می باشد
❣ ویژه روز قدس
📎 #روز_قدس
📎 #فلسطین
📎 #القدس_هی_المحور
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدس و فلسطین به من وتو چه ربطی ؟!
استاد قرائتی جواب می دهد
@Emam_kh