eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
17.1هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گذشت جمعه ای ولی دعای ما نگرفت دعای ما نه،بگو ادعای ما نگرفت اگر به یاد تو بودم چرا دلم نشکست چرا غروب رسید و صدای ما نگرفت رسید و نیامد اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋 @Emam_kh
🥀 غـروب‌جمعـه‌را‌دریابید ✍از فاطمه زهرا(س) نقل شده است:از رسول خدا شنیدم که می‌فرمود: به راستی، در جمعه ساعتی است که اگر مرد [و زن] مسلمان در آن ساعت از خدای عزیز و جلیل خیری درخواست کند، به او داده می‌شود".لذا عرض کردم: ای رسول خدا! آن کدام ساعت است؟ فرمود: "اذا تُدلی نصفَ عین الشمس للغروب؛ وقتی نصف قرص خورشید غـروب کرد". ✅زید در ادامه می‌گوید: حضرت فاطمه(س) همیشه [جمعه‌ها] به غلامش می‌فرمود: بر بلندی برآی و هرگاه دیدی نصف قرص خورشید به غروب نزدیک شده است، به من اعلام کن تا دعـا کنم". 📚وسائل الشیعه، ج۵، ص۶۹ اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان قسمت دویستوچهاردهم شام را کنار هم خوردیم و اخم هاي امیرعباس نشان میداد ... که از شوخی ها او هم در امان نمانده... لبخندي زدم و برایش کمی خورشت ریختم... نگاه مهربانی انداخت که دلم را لرزاند... - مرسی... سري تکان دادم و نعیم گفت... - می بینم که عروس و داماد تنگ دل هم دارن جیک جیک میکنن... و غذا به گلوي امیرعباس پرید... سریع لیوان دوغی برایش پر کردم... و از خجالت اصلا نعیم را نگاه هم نکردم... خدارو شکر که آقاجون به اتاقش رفته بود... و گرنه از خجالت می مردم... و البته که نعیم جرات نمی کرداین حرف ها را پیش بکشد جلوي آقاجون... سرفه اش بند آمد و نگاه تیزي به نعیم انداخت که حساب کار دستش آمد... و این بار مرا به خنده وا داشت قیافه ي نادم نعیم... سفره را به کمک بچه ها جمع کردم... و نشستم کنار ساحل که پرتقال پوست می کند براي خودش... نگاهی به من انداخت... خندید و گفت " - بفرما... داداش خود دار من با چشاش داره می خوردت"... نگاهی به امیرعباس کردم که به من نگاه میکرد... و نامحسوس اشاره زد تا کنارش بشینم... به هواي چاي بلند شدم و براي همه ریختم... و آخرین نفر به امیرعباس تعارف کردم و کنارش نشستم... قند را تعارفش کردم و برایش میوه پوست کندم... همه کم کم براي خواب میرفتند و من همانجا کنارش نشسته بودم ..که ساحل صدایش در آمد... "- وااا،چرا اینجا نشستید... خب پاشید برید بخوابید... محیا فردا عروسیتونه باید صورتت سرحال باشه"... انگار منتظر ساحل بودم که سري تکان دادم و از جا بلند شدم... اما امیرعباس همانجا کنار نعیم و محسن و دانیال ماند و فیلمش را تماشا کرد... لباس هایم را عوض کردم و روي تختم دراز کشیدم... باورم نمیشد این آخرین شبی باشد که در این اتاق برایم به صبح می رسد... تختم را لمس کردم،تختی که براي من و امیرعباس خریداري شده بود... و حتی یکبار هم روي آن امیرعباس لمسم نکرد... قلتی زدم و کلافه از بی خواب شدنم روي تخت متوجه نشدم کی خوابم برد... صبح نمیدانم چه ساعتی بود که با صداي هین گفتن ساحل از خواب پریدم... و وقتی چشم باز کردم ,گفت آماده شو دیگه باید بري آرایشگاه... سریع به ساعت نگاه کردم... هییع نیم ساعت از وقتم گذشت بود.. ادامه دارد... 💖 🧚‍♀●◐○❀
رمان قسمت دویستوپانزدهم سریع به حمام رفتم و با بیشترین سرعت ممکن آماده شدم و به آرایشگاه رفتم... داخل ماشین محسن نشستیم که موبایلم زنگ خورد... تماس را برقرار کردم و اولین چیزي که شنیدم صداي جیغ مینا بود... - محیا کجایی دیونه دوساعته اینجام... بابا بیا دیگه آرایشگر کفرش درومده... مضطرب گفتم... - بابا نفس بکش اومدم... برو... و قطع کردم با استرس به محسن گفتم... - محسن جان دادش یکم سریع تر میري دیره... لبخندي زد... - اي به روي چشم عروس خانوم... لب فشردم و به محض رسیدن از ماشین پایین پریدم... و زودتر از ساحل وارد آرایشگاه شدم... می دانستم با آن وضعیت یک ربع بیشتر میکشید تا بالا برسد... نشستم و آرایشگر که همان لحظه فهمیدم نامش آرزو ست،گفت... - کجایی پس خانوم... دو ساعتی دیر کردي بشین که خیلی عقبیم... سري تکان دادم و با خجالت نشستم و گفتم... - فقط میشه زیاد نباشه یعنی چطور بگم... خندید... " - می دونم خوشگل خانوم... یه عروسی بسازم که همه با دهن باز نگات کنن خیالت راحت"... تمام مدت هر سه دقیقه یک بار به خودم داخل آینه نگاه میکردم... و شوخی هاي مینا و ساحل امانم نمی داد که دائم میگفتند... - بابا امیرعباس میپسنده نگران نباش... دیگر آرایشگر را هم کلافه کرده بودم... که یک پارچه روي آینه انداخت و خیال من و همه را راحت کرد... فکر کنم حدود سه ساعتی زیردستش بودم... کم کم از گرسنگی و کلافگی و به قول مینا فضولی داشتم میمردم... بالاخره کارش تمام شد و به خودش دست مریضادي گفت... ولی هر کاري کردم نذاشت خودم را در آینه ببینم... به کمک مینا و کمی هم ساحل لباسم را پوشیدم و تورم را وصل کردند... و بالاخره پارچه را از آینه برداشتند... و من حیرت زده به محیاي جدید نگاه میکردم... با اینکه رنگ مویم را به درخواست امیرعباس عوض نکرده بودم... اما آنقدر تغییر کرده بودم که حتی خودم هم باورم نمیشد دختر داخل آینه باشم... نگاهی به چشمان اشکی مینا و ساحل اندختم و خودم هم اشکم حلقه زد... که اگر صداي زنگ آیفون حواسم را پرت نمی کرد و صداي همهمه ي زنان... که میگفتند داماد آمد را نمی شنیدم اشکم فرو میچکید... ساحل صدقه اي کنار گذاشت و با چشمان اشکی اش شنل را روي سرم انداخت... چادر سفیدم را هم روي سرم انداخت و مرا بدرقه کردند... دیدن امیرعباس در لباس دامادي عحیب دلم را لرزاند... او که نمی تونست صورتم را ببیند،اما صورت مرتبش در آن کت و شلوار سرمه اي رنگ دلم را برده بود حسابی... با همان هیبت و صلابت مخصوص خودش صدقه اي دور سرم گرداند و داخل اسپنددان شاگرد آرایشگر انداخت... کمکم کرد با آن لباس پفی که راه رفتنم را کمی سخت تر میکرد سوار ماشین شوم... با راهنمایی هایی که فیلم بردار خودش هم نشست و رو به من کرد... - سلام عروس خانوم خودم ... نمی زاري یه نظر بندازیم خانوم... خجالت کشیدم از لحنش و اعتراض گونه صدایش کردم... قرار بود اول به آتلیه و باغ برویم و بعد سالن براي عقد... داخل آتلیه که شدیم همه تنهایمان گذاشتند تا آماده شویم... امیرعباس هم بیرون رفت تا غذایی سفارش دهد براي شکم گرسنه ي من... چادر و شنل را در آوردم و بار دیگر به داخل آینه نگاهی به خودم کردم... لباس صدفی رنگم با تمام سادگی اش زیبا بود ... وبا آن آستینهاي بلند و یقه ي قایقی اش حسابی به اندامم نشسته بود... در باز شد و امیرعباس داخل شد... به سمتش برگشتم و چند ثانیه میخ من شد... به سمتم قدم برداشت و آرام نوازش وار دستی روي گونه ام کشید... - یعنی این فرشته خانوم مال منه... لبخندي ملیحی زدم و بوسه اش روي پیشانی ام انگار گوله اي آتش بود... بالاخره عکاس آمد و بعد از حرف و نهار... اینقدر ژست هاي عجیب و غریب و گاه خجالت آور ... که لپهاي مرا گل می انداخت و خنده ي امیرعباس را در می آورد... به ما داد که وقتی اعلام کرد کارش تمام شده نفس راحتی کشیدم... ادامه دارد... 💖 🧚‍♀●◐○❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮ ✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌹شرح ( 2 ) 🔹 نیشِ شیرین 3⃣ درباره حکمت ۶۱ ، نکته سومی هست و آن اینکه، در تشبیه زن به عقرب، وجه شَبه مورد نظر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) چیست؟ یعنی زن از چه جهت به عقرب تشبیه شده است؟ 🔻 از ادامه حکمت که « حُلْوَةُ اللَّسْبَةِ » هست ، می‌شود فهمید که وجه شبه چیزی حول و حوش نیش زدن است؛ برای فهم این نکته و این وجه شبه، کافیست به یک مقدمه خیلی روشن دقّت بفرمایید؛ بعضی وقت ها انسان ها از تذکّر، از نهی از منکر، از نصیحت، از هشدار دادن نسبت به خطاها، از عیبی که یک دوست با نیّت خیرخواهانه در خلوت برای ایشان از آنها می‌گوید ؛ اذیّت می شوند، بدشان می‌آید؛ در حالیکه این حرف، حق است و حرف حق طبق فرمایش مولا علی (علیه السلام) در حکمت ها، درست است که سنگین و ثقیل است، اما مرئ و گواراست؛ نتیجه خیلی خوبی دارد؛ 🔻 لذا حضرت در حکمت ۵۹ فرمود: « مَنْ حَذَّرَكَ كَمَنْ بَشَّرَكَ » ؛ یعنی " همانطور که کسی که تو را به خوبی هایت بشارت می‌دهد، همان‌ قدر هم کسی که تو را از اشتباه هایت برحذر می دارد، ارزشمند است. " 🔻خوب بنابراین، زن گاهی وقتها به خاطر آن دقت های ریز بینانه جزئی نگرایانه عاطفیِ لطیف زنانه، نکته هایی را نسبت به رفتار یا تصمیم همسر بیان می‌ کند، که ممکن است غالب مردان، که بالاخره ضعف هایی دارند در تربیت خودشان، از این نکته ها برداشت نیش و کنایه کنند؛ امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) از این جهت زن را به عقرب تشبیه می‌کند؛ همچنان که منتقد انسان مثل عقرب می‌ماند (چون دارد یک نیشی به ما می‌زند)، با این تفاوت که نیش عقرب کُشنده است اما نیش انتقاد یک انسان خیرخواه، زنده کننده است، رشد دهنده است، اصلاح کننده است. به همین میزان، آن تذکّری هم که زن می‌دهد، آن مراقبت ریزی هم که زن می‌کند، در موضوعاتی که او توانمند است، حواس جمع است، درست است به نظر بعضی از مردان نیش است، اما نیشِ شیرین است؛ یعنی نتیجه و پایانش قطعاً گواراست و یا به یک خیر و منفعتی منجر می‌شود، یا از یک خطر و ضرری انسان را مصون می‌دارد. 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
🛑حضرت آیت الله خامنه‌ای: خیانت و ننگ دولت‌های عربی در ماجرای فلسطین؛ کور نمیتواند عصاکش کور دگر شود! 👤رهبر انقلاب اسلامی در سخنرانی روز قدس: 👈اینکه برخی دولت‌های عربی به امریکا گفته‌اند در حلّ مسأله‌ی فلسطین شتاب کند، اگر منظور آنان این است که پیش از بیرون رفتن از منطقه، هر مانع را از سر راه تثبیت رژیم غاصب بردارد، اولاً خیانت کرده و برای دنیای عرب ننگ آفریده‌اند، ثانیاً ساده لوحی به خرج داده‌اند، زیرا کور نمیتواند عصاکش کور دگر شود! @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍سردار جنگ نرم سفرت بسلامت... به جرأت و با شناخت می گویم که جایگاه امثال در عرصه جنگ نرم، همسان و همانند با در جنگ سخت و نظامی گری است؛ نشان به این نشان که بارها مورد تحریم و حمله بیولوژیکی قرار گرفت و احتمالا عروج ایشان علت بیولوژیکی سابق دارد... با شنیدن خبر فوت این دانشمند و شخصیت جهانی و انقلابی، حقیقتا گریان و پریشان شدم و آرزوی می کنم پشتیبان راه این سردار جنگ نرم باشیم. ✍داود پورآقایی @Emam_kh
🔴 چند قدم تا پیروزی نهایی 🔹اینکه مقام معظم رهبری در سخنرانی امروزشان با صراحت تمام ، فرزندان در کرانه باختری ، سرزمین‌های 1948 و در اردوگاه‌ها را خطاب قرار می دهند و به ادامه مبارزه تشویق می نمایند 🔹و سردار قاآنی فرمانده نیروی قدس سپاه ، عملیات بزرگ نفوذ دو پهپاد در عمق سرزمین های اشغالی را رسانه ای می کند یعنی : 🔺مبارزه با رژیم اشغالگر گسترده تر ، مستقیم تر ، صریح تر و مقتدرانه تر شده است و به همان میزان که جبهه مقاومت قوی تر شده ، صهیونیست های غاصب و جنایتکار ضعیف تر و ذلیل تر شده اند. تا نابودی کامل رژیم جعلی صهیونیستی چیزی نمانده است ... ✍"قاسم اکبری" @Emam_kh
🔰 کارنامه دروغگویان مدّعی حقوق بشر: 👈🏻 غوغا برای اوکراین؛ سکوت برابر فلسطین 🔺 رهبر انقلاب اسلامی در سخنرانی روز قدس: رژیم صهیونیستی البتّه با اینکه از نفَس افتاده است، همچنان به جنایتهای خود ادامه میدهد و با سلاح به جان مظلومان افتاده است؛ زن، کودک، پیر و جوان غیر مسلّح را به قتل میرساند... دروغگویان مدّعی حقوق بشر در اروپا و آمریکا که در قضیّه‌ی اوکراین آن غوغا را به راه انداختند، در برابر این‌همه جنایت در فلسطین مُهر سکوت بر لب زده‌اند و از مظلوم دفاع نمیکنند بلکه به گرگ‌ خونخوار کمک هم میکنند. ۱۴۰۱/۲/۹ 🏷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سردار قاآنی: سرزمین فلسطین صاحب دارد فرمانده نیروی قدس سپاه: 🔹طولی نخواهد کشید که آزادی قطعی ملت مظلوم فلسطین محقق خواهد شد. 🔹اسرائیلی‌ها در طول سال‌های حیات منحوس خود هرگز در هیج جنگی پیروز نشده و هرگز نتوانستند یک ملت واحد باشند. 🔹۴۱ هواپیمایی جنگی و شناسایی شما برای رهگیری آن ۲ پهپاد عملیات کردند. این پهپادها از کجا رسید؟! 🔹چرا دروغ گفتید!؟ حاضر نیستید مردانه راست بگوئید. @Emam_kh
🔰 قدس شریف، قلب فلسطین است 🔺 رهبر انقلاب اسلامی در سخنرانی روز قدس: قدس شریف، قلب فلسطین است و سراسر کشور غصب‌شده، از بحر تا نهر، ادامه‌ی قدس است. ۱۴۰۱/۲/۹ 🏷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر قند، چربی و فشارخون بالا دارید، یکی دو بار در روز چای قرمز بنوشید 🔸5 گرم از گلبرگ‌های چای ترش را در فنجان ریخته، رویش آبجوش بریزید و سرپوش گذاشته، 10 دقیقه بماند تا دم بکشد. ☘🍁☘🍁☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه ایده جالب به نظرم برای کلاه یا لبه استین یا حتی بافت ژاکت و پلیور چند خط توی بافت بندازید عالی میشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥ـ رابطه‌ی قدس با ظهور 💥ـ نقش ایرانیان در آزادسازی قدس 💥ـ آغاز حکومت حضرت بقیه‌الله"عج"، بعد از رهایی قدس ! @Emam_kh
🔰 با آمادگی کامل فلسطینی‌ها دست سازمانهای مجاهد برای عمل باز است 🔺 رهبر انقلاب اسلامی در سخنرانی روز قدس: نظرسنجی‌ها میگویند تقریباً ۷۰ درصد فلسطینی‌ها در سرزمین‌های ۴۸ و ۶۷ و اردوگاه‌های خارج، رهبران فلسطینی را به حملات نظامی به رژیم غاصب ترغیب میکنند. این پدیده‌ی مهمّی است؛ زیرا به معنی آمادگی کامل فلسطینی‌ها برای مقابله با رژیم غاصب است و دست سازمانهای مجاهد را باز میگذارد تا هر زمان لازم دانستند وارد عمل شوند. ۱۴۰۱/۲/۹ 🏷 @Emam_kh
🔸زبان‌گرسنگي‌قيامت 🔹روزی لقمان حكيم پسر را گفت: امروز طعام مخور و روزه دار، و هر چه بر زبان راندى، بنويس. شبانگاه همه آنچه را كه نوشتى، بر من بخوان؛ آنگاه روزه‏ات را بگشا و طعام خور. شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند. ديروقت شد و طعام نتوانست خورد. روز دوم نيز چنين شد و پسر هيچ طعام نخورد. روز سوم باز هر چه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع كرد و او هيچ طعام نخورد. روز چهارم، هيچ نگفت. شب، پدر از او خواست كه كاغذها بياورد ونوشته‏ ها بخواند. پسر گفت: امروز هيچ نگفته‏ ام تا برخوانم. لقمان گفت: پس بيا و از اين نان كه بر سفره است بخور و بدان كه روز قيامت، آنان كه كم گفته ‏اند، چنان حال خوشى دارند كه اكنون تو دارى @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سحرسجاده ات راچون گشودی... وبامعبود خودخلوت نمودی.. چوخواندی خالقت راعاشقانه واشکی هدیه کردی دانه دانه... توراجان علی مارا دعا کن... دعابهرحزین و مبتلا کن... شبتون_خدایی🌸🍃 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📩 تلاش برای تقوا 🔺️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: در ماه رمضان در حد توان خودمان باید مراقبت کنیم، رفتار خودمان را تصحیح کنیم؛ فکرمان را، قولمان را، عملمان را تصحیح کنیم؛ بگردیم اشکالاتش را پیدا کنیم، آن اشکالات را برطرف کنیم. این تصحیح در چه جهتی باشد؟ در جهت تقوا. در آیه‌ی شریفه‌ی روزه میفرماید: «لعلّکم تتّقون»؛ روزه برای تقواست. بنابراین، این تلاشی که در راه ماه مبارک رمضان انجام میگیرد، در جهت تقوا باشد. ۱۳۸۹/۰۵/۲۷ 🌷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا