فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 رهبر انقلاب در دیدار اخیر: ما در قضیّهی #رسانه و #تبلیغ و ترسیم واقعیّات کوتاهی داریم.
🔹️ خیلی از جوانهای ما و شما قضایای بیست سال قبل را نمیدانند، قضایای منافقین را نمیدانند.
🔹️ در همین شیراز، روز ماه رمضان، دم افطار، منافقین وارد خانهی آن دکترِ شریفِ بزرگوار میشوند و [او را] به رگبار میبندند؛ روز ماه رمضان در شیراز! بعدها من به آن خانه رفتم. نسل جوان ما متأسّفانه خیلی از اینها را نمیداند؛ ما در این زمینهها کمکاری داریم؛ باید عناصر هنری ما [کار کنند].
🔺️ حالا شما جوانها که اینجا هستید، هر کدامتان که در کار #هنر، در کار رسانه، در کار تبلیغ، در کار نگارش دستی دارید، یادتان باشد که اینها جزو وظایف حتمی ما است.
@Emam_kh
🔥بیحجابیبیشتر،امنیتزنانکمتر❗️
🔻وقتی زنی حجاب ندارد؛ خیلیها این پیام را برداشت می کنند که زیبایی او سهم آنها هم هست!
و البته می توانند هر وقت خواستند از سهمشان استفاده کنند!!
🔻این یعنی تشویق هجوم به زن؛
و... در نتیجه امنیت کمتر زنان؛
و...#اروپا نمونه روشن این فضای ناامن است.
✍حمیدرضا ابراهیمی
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅حجاب که میگن یعنی همین
دقیقا زد تو هدف👌
@Emam_kh
🔴توجه🔴
قابل توجه دوستان عزیز
به لطف خدا و با عنایت حضرت زهرا (سلام الله)
مسجد حضرت حجت عج واقع در خیابان شهید رجایی کوچه ۳۴ امشب(۴دی) بعد نماز مغرب و عشا میزبان شهید گمنام میباشد
لطفا با حضور پرشور خود در این مراسم معنوی از این شهید عزیز استقبال نمائید
ان شاالله که حاجت روا باشید🌹
@Emam_kh
شب چهارم دیماه سالروز عملیات کربلای ۴ و سی و ششمین سالگرد شهادت شهید والامقام محمد حسین جهانبخشیان داورانی می باشد.پیکر این شهید غواص پس از ۱۵ سال به کشور بازگشت ......... اللهم صل علی محمد و آل محمد🌹🌷🌹
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وداع سوزناک رزمندگان قبل از عملیات کربلای۴
سوم دی سالروز عملیلات کربلای۴
یاد و خاطره شهدای کربلای ۴ گرامی باد
@Emam_kh
❌این چه جملهی نادرستیست که برخی میگویند اگر #شهدا این روزها و این گرانیها و اختلاس ها را میدیدند ، به جنگ نمیرفتند و جان خود را تقدیم انقلاب نمیکردند؟
👌وقتی شما به حقانیت انقلاب پی برده باشی و بدانی دشمنان زیادی [چه داخلی و چه خارجی] در پی سرنگون کردن آن هستند ، با دیدن چند اختلاس و دیدن گرانی ها پایت نمیلغزد و در بزنگاه ها پشت انقلاب را خالی نمیکنی! اکثر شهدا هم همینگونه بودند و نه از روی #جوّ_زدگی ، بلکه از روی بصیرت و بینش عمیق در جبههها حاضر شدند و از روی آگاهی جان خود را تقدیم نمودند. به وصایای شهدا نگاه کنید!!! اگر شهدا به دنیا بازگردند و[خدای نکرده] همین امروز دوباره جنگ بشود ، یقینا در حمایت از انقلاب کم نخواهند گذاشت!
🧑شهدا که جای خود دارند ، حتی اکثر همین جوانهایی که به ظاهر با اسلام و انقلاب بی گانهاند هم اگر [خدای نکرده] جنگ دیگری بر ما تحمیل گردد ، در خط مقدم دفاع حضور پیدا خواهند کرد! چرا که گاهی میدان جنگ ، حکم بزرگترین #دانشگاه انسان سازی را پیدا میکند و جوانان را با حق و حقیقت آشنا مینماید!
✍ میلاد خورسندی
🇮🇷 @Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 آیه_75_سوره_بقره
🌷 أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُواْ لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ(۷۵)
🍀 ترجمه:آیا انتظار دارید به (دین) شما ایمان بیاورند؟ در حالى كه عده اى از آنان، سخنان خدا را مى شنیدند و پس از فهمیدنش، آن را تحریف مى كردند با آنكه می دانستند.
🌸 این آیه خطاب به مؤمنان است که انتظار دارند یهودیان سر سخت به دین اسلام بپیوندند و مسلمان شوند قرآن می فرماید عده ای از قوم بنی اسرائیل با اینکه سخنان خدا را می شنیدند و به خوبی آن را درک می کردند و می دانستند که حق است ولی آن را تحریف می کردند. نباید انتظار داشت بعضی از آنها مسلمان شوند.
🌷 افتطمعون:آیا انتظار دارید
🌷 فریق:عده ای،بعضی،گروهی
🌷 یسمعون:می شنوند
🌷 یحرفون:تحریف می کنند
🔹 پيام های آیه۷۵سوره بقره 🔹
✅ انتظارِ ایمان آوردن مردم نیز نیكوست، ولى همه این توفیق را ندارند، شما هم انتظار آن را نداشته باشید. «أفتطمعون أن یؤمنوا»
✅ همه یهودیان اهل تحریف نبودند بلکه بعضی از آنها اهل تحریف سخنان خدا بودند. «فریقٌ منهم... یحرّفونه»
✅ شناخت حقّ، غیر از قبول حقّ است. افرادى حقّ را مى شناسند، ولى حاضر نیستند به آن اقرار كنند. «یحرّفونه من بعد ما عقلوه»
تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🔰امام خمینی ره:
« اگر ما امروز قوانین اسلام را اجرا نکنیم، کی اجرا بکنیم!؟ آقایانی که میگویید نمیشود، پس کی میشود!؟ پس بگویید هیچ وقت اسلام نه❗️بگویید نهضت منهای اسلام. همان طوری که گفتید اسلام منهای روحانیت، حالا هم بگویید نهضت منهای اسلام. اگر با این نهضت اسلام را متحقق نکنید و احکام اسلام را مو به مو جاری نکنید، مایوس باشید دیگر نخواهد شد ... اسلام در همه وقت و خصوصاً حالا قابل اجراست»
(صحیفه امام ره، جلد 8، صفحه 57)
👤 آنتی صهیون: با استانداری کرمان و هر شخص دیگری که با اسم رمز " الان وقتش نیست" در جهت نابودی احکام الهی قدم برمی دارد، تماس بگیرید و بپرسید کی وقتش هست!؟ آیا تضمین می دهند که در موعد مقرر حجاب و احکام شریعت بطور کاملا اسلامی اجرایی شوند!؟
#فاطمیه
#حجاب
#حجاب_خط_مقدم_است
@Emam_kh
‼️کسب درآمد از کاشت ناخن
🔷 س ۵۷۳۲: آیا کسب درآمد از خدمات #کاشت_ناخن ، جایز است؟
✅ ج: اگر #ناخن_مصنوعی ، قابل برداشتن باشد، کاشتن آن و دریافت دستمزد به خودی خود اشکال ندارد؛ اما اگر برداشتن آن ممکن نباشد یا مشقت غیر قابل تحمل داشته باشد، کاشتن ناخن (بدون ضرورت غیر قابل اجتناب) و دریافت دستمزد، جایز نیست.
@Emam_kh
⚜ ذکر صالحین ⚜
✅حجت الاسلام استاد قرائتی:
🔆 شما سوار یه اتوبوسی میشی،
میشینی کنار یکی، بو سیگارش اذیتت میکنه!
میری اونور تر کنار یکی دیگه میشینی ،دهنش بو سیر میده!
💠میری اونورتر میشینی میبینی یکی بچش خرابکاری کرده!
🔹درسته تحمل این وضع سخته...
اما شما نمیتونی از اتوبوس بری بیرون چون اصل اتوبوس سالمه!
🔰چون راننده اتوبوس سالمه!
شما برای رسیدن به مقصد نیاز به اتوبوس سالم و راننده سالم داری. درسته؟
🌸جمهوری اسلامی و رهبری این نظام مصداق اتوبوس سالم و راننده سالم هست.
🔹 اگه این اتوبوس رو ترک کنید اتوبوسهای دیگه شما رو به مقصد نمیرسونن.
اتوبوس آمریکارو ببینید.
اتوبوس اروپارو ببینید.
⛔️ هم اصل اتوبوسش ناسالمه هم رانندش مسته!
حالا اینجا بعضی مسؤلین خطایی میکنن!
این دلیل بر ناسالم بودن اصل نظام و راهبرد اون نیست.
🔴پس نباید از اتوبوسی که چون مسافرانش خلاف دارن ولی اصلش سالمه و رانندش سالمه بیرون اومد...
چون اتوبوس و راننده ی سالم دیگه ای وجود نداره.
✅ پس باید بود و خلاف هر مسافری رو هشدار داد و جلوگیری کرد...
✅ باید خلاف هر مسئولی رو هشدار داد و جلو گیری کرد...
🌼ولی از اصل نظام و رهبری نباید روی گردان بشیم.
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید...
یا زهرا😭😭😭
التماس دعا
@Emam_kh
روایت دلدادگی
#قسمت ۹ 🎬 :
راهزن دیروز و مسافر امروز ،روزها در راه و شبها در آبادی یا کوه کمری ، پناه می گرفت و این برای سهراب اصلا سخت نبود ، چون طبیعت سهراب با اینچنین زندگی کردنی خو گرفته بود .
دو هفته از شروع سفر سهراب می گذشت، دو هفته ای که برای هر فرد معمولی هر روزش میتوانست ،کشنده و دردناک باشد ، اما برای سهراب مثل روزهای دیگر عمرش بود ، حیران و هوشیار در بیابان ، با این تفاوت که در این سفر ،غارتی وجود نداشت.
نزدیکی های ظهر بود ، رخش عرق ریزان به پیش میرفت و رهگذرانی که گهگاهی سهراب در سفر با آنها برخورد می کرد ، در راه پیش رویش ،بیشتر از همیشه بود و این نشان میداد به نزدیکیهای مقصد رسیده.
بالاخره به جایی رسید که ازدحام افراد و کاروانهای مختلف به چشم می خورد.
کمی دورتر برج و باروی دروازه ی خراسان پیدا بود.
کاروانیان در صف های طویل منتظر رسیدن نوبتشان بودند تا از دروازه بگذرند و این از حوصله ی سهراب بیرون بود.
به انتهای صف رسیده بود ، از اسب به زیر آمد و همانطور که افسار رخش را به دست می گرفت ، آرام آرام از بغل صف طولانی مسافران می گذشت. قصدش این بود زودتر راهی به داخل شهر پیدا کند که ناگهان مرد جوانی از داخل صف صدا زد :
آهای مرد روی پوشیده؛ کجا با این عجله؟! برو داخل صف...
سهراب نزدیک مرد جوان شد و آهسته گفت : من قصد بهم زدن صف و بی نوبتی را ندارم ،سؤالی دارم می خواهم از نگهبان دروازه بپرسم.
آن مرد ، چشمانش را ریز کرد و سرش را به گوش سهراب نزدیک کرد و گفت : بله می دانم ، این سؤال را هر وقت من هم به جلوی دروازه میرسم و صف طولانی را می بینم ،به ذهنم میرسد و اگر موقعیتش باشد میروم تا بپرسم!!!
سهراب با خنده گفت : خوب برادر توکه می دانی دردم چیست ، چرا بقیه را هوشیار میکنی؟!
آن مرد خنده ی بلندی سر داد و گفت : ابراهیم هستم ، توکیستی ؟ چرا روی پوشیده ای؟
سهراب دستار از صورتش باز کرد و با لبخند ،دستش را به سمت ابراهیم دراز کرد و گفت : سهراب هستم ، غریبم و از راهی دور آمدم.
ابراهیم همانطور که دست سهراب را در دست می فشرد ،او را در کنار خود جای داد و گفت : از آشناییتان خوشبختم ، من اهل خراسانم ، شغلم پیله وریست و داخل صف ایستادن تا رسیدن به دروازه کار همیشگی ام است،زیرا اینجا خراسان است و هر روز چندین کاروان به قصد زیارت وارد این شهر می شوند و با این حرف قهقه ای زد و ادامه داد: اما اینبار جلوی دروازه از همیشه شلوغ تر است.
سهراب با ابراهیم هم قدم شد و همانطور که همراه صف به پیش می رفتند گفت : اتفاق خاصی افتاده که اینچنین شلوغ است؟!
ابراهیم دستی به یال رخش کشید و نگاهی به الاغ زبان بسته ی خودش کرد و گفت : مشخص است اسبی اصیل است ، حتما وضعت خوب است که اینچنین مرکبی داری...نکند تو هم به شوق رسیدن به سکه های حاکم خراسان ،رنج سفر را به خود داده ای؟ یا برای زیارت آمده ای؟!
سهراب با حالتی سؤالی ،ابراهیم را نگاه کرد و ابراهیم که جوابی نگرفته بود ادامه داد: مدتهاست که حاکم در بوق و کرنا کرده که در سالروز تولد بیست سالگی دختر بزرگش ، جشنی بزرگ برپا می کند و از تمام نام آوران ایران برای شرکت در جشن و مسابقه ی سوار کاری و شمشیر زنی که به همین مناسبت برپا می شود ، دعوت نموده ....و وعده کرده هر کس در این مسابقه برنده شود ، هزار سکه زر ناب و یک منصب در خور در دربارش به او عطا خواهد کرد.
با شنیدن این حرف ، فکری در ذهن سهراب جرقه زد ، چند متر جلوتر رفتند و در حین رفتن گفت : وعده ی وسوسه انگیزیست، من نیز برای همین امر ،رهسپار خراسان شدم...
ادامه دارد
📝 به قلم : ط_حسینی