eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.4هزار عکس
17.6هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‼️ موارد تیمم 🔷مواردی که بایـد بـه جای وضو و غسل تیمم کرد: 1⃣ هنگامی که تهیه‌ی آب ممکن نباشد یا به این خاطر که آب وجود ندارد و یا این که آب هست، ولی مکلف به آن دسترسی ندارد، ‌مثل این که آب در چاه است و او وسیله‌ی کشیدن آن از چاه را ندارد. 2⃣ هنگامی که آب برای سلامتی او مضر باشد. 3⃣ هنگامی که می‌ترسد اگر آب را مصرف کند، خود یا کسانش یا کسی که حفظ جانش بر او لازم است در تشنگی بمانند. 4⃣ هنگامی که بخواهد با آبی که در اختیار دارد بدن یا لباس خود را برای نماز تطهیر کند. 5⃣ هنگامی که استعمال آب یا ظرف آن بر او حرام باشد، مثل این که غصبی باشد. 6⃣ هنگامی که وقت نماز تنگ باشد و وضو و غسل موجب شود که همه‌ی نماز یا قسمتی از آن در خارج وقت واقع شود. 📕منبع: رساله آموزشی امام خامنه‌ای @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهدی رسولی رفته پاکستان ، سیل جمعیت برای خوش‌آمدگویی « خمینی ای امام » میخونن! تربیت شده‌ی مکتب حاج قاسمِ که میتونه جشن ۴۴ سالگی انقلاب رو خارج از مرزهامون برگزار کنه شیر مادر حلالت حاج‌مهدی @Emam_kh
⭕️ دستاوردهای_انقلاب_اسلامی 🇮🇷 ✍️ 🔸چرا را تنها در پیشرفت‌های علمی، راه‌سازی، سدسازی، شمار دنش‌آموزان و دانشجویان، و برق‌رسانی و گازرسانی به روستاها خلاصه می‌کنیم؟! اینکه ما آمار بدهیم و مقایسه کنیم که در شمار روستاهای دارای آب و برق و گاز ما فلان‌قدر بوده، و در به فلان مقدار رسیده، یا راه شوسه و راه‌آهن چند کیلومتر بوده و حالا چقدر شده، آیا این همۀ دستاورد جمهوری اسلامی است؟! آیا این درست است که دستاوردهای انقلاب را به پیشرفت در صنایع گوناگون، و حتی دستیابی به فناوری هسته‌ای و نانو، و سلول‌های بنیادی، و پرتاب ماهواره به فضا، و ساخت سانتریفیوژ نسل چندم و رآکتور اتمی تقلیل دهیم؟! آیا هدف امام خمینی قدس‌سره از قیام این بود که ما نیز یکی از کشورهای پیشرفته و صنعتی دنیا بشویم؟! 👈 که درزمینۀ تکنولوژی و صنایع گوناگون به‌وجود آمده، هرچند و درخور توجه و تأمل است، کمترین دستاورد انقلاب اسلامی است؛ چون جاده و پل و راه آهن و دانشگاه و نیروگاه اتمی و مانند اینها را دیگران هم می‌سازند، و چه‌بسا بهتر از ما بسازند! 🏗 انقلاب مردم ایران به رهبری حضرت امام خمینی قدس‌سره، انقلاب صنعتی نبود که ما پیشرفت صنعتی و دست یافتن به فناوری‌های روز دنیا را نشانۀ موفقیت این انقلاب بدانیم و به آن ببالیم. 🕋 انقلاب حضرت روح‌الله، بود. دستاورد انقلاب اسلامی، است؛ برای عبودیت خداست. 🌅انقلاب خمینی کبیر، بود. دست خدایی آن حکیم الهی، جوانان ایرانی را از لجنزار و بیرون کشید، و آنان را با و آشنا کرد. پیش از این انقلاب و پیش از حاکمیت جمهوری اسلامی در ایران، باید ده‌ها و شاید صدها سال می‌گذشت تا یکی همچون ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، و... و و در جهان به‌وجود آید. 🌸 حضرت امام خامنه‌ای روحی‌فداه: بزرگ‌ترین هنر این انقلاب که امام آن را دانستند، این بود که توانست جوانانی را تربیت کند که در دنیای مادّىِ آلوده و ازلحاظ اخلاقیْ لجنزار، انسان‌هایی با دل‌های پاک و نورانی و با تصمیم‌های راسخ باشند، و هوشمندانه و خردمندانه، راه بزرگان بشریت و راه سعادت بشر را انتخاب کنند. هنوز زود است؛ هنوز آن‌قدری زمان نگذشته است که انسان بتواند چهره‌های منوّر جوانان این کشور را آن‌چنان که هست ــ با همان درخشندگی ــ ببیند؛ اگرچه از دور می‌بینند! از دور با فاصله‌های مکانی، تلألوی جوانان ما دل‌هایی را در دنیای اسلام منقلب کرد. در کشورهایی که اسمشان اسلامی بود، اما از گرایش و میل و عزّت اسلامی، هیچ خبری در آنها نبود، دختران و پسران بدون اینکه ایران و ایرانی و امام ایران و جوانان ایرانی را دیده باشند، با امواج نورانی‌ای که جوانان ایرانی فرستادند، منقلب شدند (۱۳۷۷/۰۹/۲۵). ✅ امروزه در بسیاری از کشورها، و در آینده شاید در همۀ کشورهای جهان، بتوان انواع پیشرفت و فناوری روز دنیا را دید؛ اما هیچ کشوری، به‌جز جمهوری اسلامی ایران، محصول و دستاوردی مانند ، ، و ندارد. •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اونی که دنیا رو روشن میکنه چادر سیاه بی‌بی زینبه... ▪️به همراه تصاویری از تعویض پرچم و نصب کتیبه 🌹وفات_حضرت_زینب سلام‌الله‌علیها ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 @Emam_kh
روایت دلدادگی قسمت ۹۴🎬: فرنگیس خود را به محل مورد نظر رسانید ، صدای رودخانه ای خروشان که بی مهابا به پیش میرفت در گوشش پیچید و نوای پرندگان همراه نسیمی که از بین درختان می وزید آهنگی آرامش بخش را بوجود آورده بود ، اما فرنگیس بی توجه به تمام این زیبایی ها ، خیره به تخته سنگ سفید و بزرگ وسط رودخانه ، در ذهنش گفته هایی را که می خواست بر زبان بیاورد ،مرور می کرد. بالاخره پس از گذشت لحظاتی ، صدای سم اسبی که شتابان می تاخت ، به گوش رسید و بی شک کسی جز بهادرخان نمی توانست باشد. فرنگیس سوار بر اسب ، لب رودخانه ایستاد و بهادرخان که انگار او اسب بوده و راه پیموده ، نفس زنان خود را به فرنگیس رسانید ، تعظیم بلند بالایی کرد و همانطور که سرش را بالا گرفت و گفت : سلام شاهزاده خانم زیبا ، تا پیغامتان به دستم رسید فی الفور خودم را رساندم ، بنده در خدمتگزاری حاضرم و وقتی مغموم و سرشکسته از نرسیدن به عشقم ، به این مکان پناه آوردم ، هرگز به مخیله ام خطور نمی کرد که دلبر پری رویم را اینچنین ملاقات کنم ، الان هم اصلاً باورم نمی شود ، فکر می کنم در خوابی بس شیرین به سر می برم... فرنگیس که حوصله اش از وراجی ها و تملق گویی بهادرخان سر رفته بود و نمی خواست او به سخنانش ادامه دهد ، به میان حرف بهادر دوید و گفت : نه جناب بهادرخان ، اینک نه خواب هستید بلکه هوشیارتر از همیشه اید ، به اینجا نخواندمتان که برایم نغمهٔ عاشقانه سر دهید که من بیزارم از هر عشقی از طرف جوان مکاری چون شما.... بهادرخان که تمام رؤیاهایش دود شده و از توهین فرنگیس به شدت عصبانی شده بود گفت : نمی دانم کدام حرفهایتان را باور کنم ؟ آن سخنان عاشقانهٔ کنار چشمه را، یا این حرفهای تندتان را....آن عروسی نیمه کاره و فرارتان را یا این.... فرنگیس که حالا کمی متوجه موضوع شده بود با فریاد به میان حرف بهادرخان پرید و گفت : ای مردک حیله باز ،فکر نکن که من از کارها و نقشه هایت بی خبرم ، تو آنچنان در نقش خود فرو رفته ای که یادت رفته ،نیت تو تاج و تخت خراسان است و فرنگیس هم این وسط یک وسیله است....حالا که دانستی من از ظاهر و باطنت خبردارم لطفا از نقش خودت بیرون بیا و گوش بگیر چه می گویم و با اشاره به آبهای خروشان که وحشیانه به پیش میرفتند ادامه داد: من اگر خودم را طعمهٔ این رودخانه کنم ، محال است وسیله ای برای بالا کشیدن شیادی چون تو شوم ، پس راه خودت را بگیر و دیگر نه تنها دور و بر من ، بلکه دور و بر قصر و قصرنشینان هم پیدایت نشود وگرنه..... بهادرخان که از خشم خون خودش را می خورد و کاملا متوجه بود دستش برای فرنگیس رو شده گفت : وگرنه چه؟؟ تو‌چه میدانی از قدرت بهادرخان ای ضعیفهٔ بینوا و با زدن این حرف شلاق دستش را بالا برد تا بر تن فرنگیس فرود آورد. فرنگیس که انتظار چنین جسارتی را نداشت ،اسب را چند قدم به عقب برد ،چون پشت سرش رودخانه بود نمی توانست بیشتر فاصله بگیرد. شلاق بر هوا رفت و محکم به گردن برفی ،اسب شاهزاده خانم خورد، اسب با این ضربهٔ ناگهانی ، رم کرد و ناگاه فرنگیس به پشت داخل رودخانه پرت شد. سرش به تخته سنگ مرمرین خورد و آن سنگ سفید با خون قرمز ، رنگ گرفت. بهادرخان که در واقع فقط قصد ترساندن فرنگیس را داشت ، با دستپاچگی از اسب به زیر آمد و می خواست هر طور شده فرنگیس را از آب بیرون بکشد. اما آب خروشان قوی تر از او بود تا بهادرخان به خود آمد ، جسم بیهوش فرنگیس ،فرسنگها از او فاصله گرفته بود و آب او را با خود برد... ادامه دارد.... 📝به قلم :ط_حسینی
روایت دلدادگی قسمت ۹۵🎬: روح انگیز مانند مرغی سرکنده ، بی هدف طول و عرض سالن را می پیمود و زیر لب حرفهایی زمزمه می کرد که نامفهوم بود ،اما حرکاتش حاکی از فشار و استرس شدید روحی اش بود. درب سالن که باز شد ، روح انگیز با شتاب خود را به فرهاد رسانید و بدون اینکه اجازه دهد او سخنی بگوید ، یقهٔ پسرش را در دست گرفت و‌گفت : فرهاد، بگو ببینم تو از فرنگیس خبری داری؟ آخر او هم آدمیزاد است نه آب شده به زمین رفته و نه بال درآورده به آسمان برود ،چند روز است قصر را زیر رو کردم به هوای اینکه در گوشه ای پنهان شده تا هیجان و عصبانیت ما فروکش کند ، اما حالا که جزء به جزء قصر را گشتم ، مطمئنم نیست...اینجا نیست...و سپس بغضش ترکید و همانطور که یقهٔ فرهاد را رها می کرد مانند انسان مجنونی به دور خود گشت و با صدای بلند فریاد زد : فرنگیس..‌کجایی نازدانهٔ مادر ، خودت را نشان بده ....به خدا هیچ خطری تهدیدت نمی کند ، گوربابای مشاور و پسرش ، گور بابای مردم پرحرف.....من تو را می خواهم ....بیا مادر....و سپس همانطور که اشک از چهار گوشهٔ چشمانش جاری شده بود رو به فرهاد کرد و گفت : پسرم ، من میترسم...از دیروز ولوله ای در جانم افتاده...میترسم برای فرنگیس اتفاق بدی افتاده باشد. فرهاد با لبخندی بر لب جلو آمد ، دستان سرد مادرش را در دست گرفت و گفت : مادرجان ، نگران نباشید، فرنگیس جایش امن است ، اگر امر کنید ، هم اینک قاصدی میفرستم و فردا او را در اینجا خواهی دید... روح انگیز ناباورانه به چهرهْ پسرش چشم دوخت و‌گفت : راست می گویی یا برای دلخوشی من چنین می گویی؟! فرهاد خنده ای نمکین کرد و‌گفت : خودم راهی اش کردم ، البته با چند محافظ و به همراه دایه سروگل...خیالت راحت ،خبر سلامتی اش هم دارم... روح انگیز نفس راحتی کشید و به سمت صندلی بالای سالن رفت و همانطور که روی آن لم می داد گفت : داد از دست شما دوقلوها ، بیا و بنشین و از اول تعریف کن ، چه بوده و چه شده؟ فرهاد با قدم های آرام به پیش میرفت که ناگهان درب سالن را به شدت زدند و پشت سرش درب باز شد و نگهبانی که همراه شاهزاده فرهاد آمده بود ، هراسان خود را داخل اتاق انداخت. فرهاد با عصبانیت به طرف او برگشت و‌گفت : چرا چنین در زدی؟ مگر اجازه ورود دادند که بی ادبانه خود را به داخل اتاق انداختی؟ نگهبان نزدیک شاهزاده شد و چیزی در گوشش زمزمه کرد... فرهاد اخمهایش از هم باز شد و بلند گفت : دیگر لازم نیست ،پنهان کاری کنید ، جناب شاهبانوی قصر از همه چیز آگاه است ، اگر قاصدی از شکار گاه آمده ، بگویید بیاید داخل.... نگهبان گفت : قربان....آخه... فرهاد به میان حرفش پرید و‌گفت :اما و آخه نداریم نشنیدی چه گفتم؟! و سپس دستانش را از هم باز کرد و ابروهایش را بالا داد و رو به مادرش گفت :دیگر چیزی برای پنهان کردن ندارم.... نگهبان با ناراحتی بیرون رفت و قاصدی خاک آلود با رنگی پریده که مشخص بود ساعتها تاخته و خسته راه است ، داخل سالن شد... ادامه دارد.‌‌.... 📝به قلم :ط_حسینی
✨﷽✨ 🔴منكر چیست؟ ✍منكر یعنى كارى كه عقل و دین، آن را زشت و ناپسند بداند، بر خلافِ معروف كه یعنى: كارى كه در عرفِ افراد متدّین، پسندیده و نیك شمرده شود. منكرات را نمى‏توان شماره كرد، زیرا در همه امور زندگى یافت مى‏شود. در رانندگى، بوق زدن بى‏ جا، گاز دادن نابجا و پارك نابجاى اتومبیل، منكر است. ریختن آشغال در كوچه و خیابان، سدّ معبر، سیگار كشیدن، بلند كردن صدا و آزار دادن همسایه، ترساندن همسر و فرزند، تبعیض میان فرزندان، ندادن حقوق زیر دستان و دهها نمونه دیگر كه هر روز خواسته یا ناخواسته مرتكب آنها مى ‏شویم ولى چون آنها را منكر نمى ‏دانیم در صدد عذرخواهى از دیگران و اصلاح خود بر نمى‏ آییم. 💥البتّه همه منكرات در یك سطح نیستند. بعضى جنبه زیر بنایى و كلیدى دارند و بعضى روبنایى و در درجه چندم اهمیت هستند. اكنون بعضى منكرات زیر بنایى را فهرست وار بیان مى‏كنیم... 📚 کتاب ده درس امر به معروف و نهی از منکر نوشته استاد محسن قرائتی @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من زینبم و عقیده من آزادگی است... سلام‌الله‌علیها🖤 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 @Emam_kh