✍️ #نامزد_شهادت
قسمت_هفتم
💠 نمی دانستم چه بلایی سرش آمده تا داخل دفتر شدم و ردّ #خون را روی زمین دیدم. وقتی مقابلش رسیدم تازه گوشه سمت راست پیشانی و چشمش را دیدم که از خون پر شده و باریکه ای از خون تا روی پیراهن سپیدش جاری بود که وحشتزده صدایش زدم.
تا آن لحظه حضورم را حس نکرده بود که تازه چشمانش را باز کرد و نگاهم کرد، دلخوری نگاهش از پشت پرده خون هم به خوبی پیدا بود! انگار می خواست با همین نگاه خونین به رخم بکشد که جراحت هایی که بر جانش زدم از زخمی که پیشانی اش را شکسته، بیشتر آتشش زده است که اینطور دلشکسته نگاهم می کرد.
💠 هنوز از تب و تاب درگیری با بچه ها، نفس نفس می زد و دیگر حرفی با من نداشت که حتی نگاهش را از چشمانم پس گرفت، دستش را از روی میز برداشت و با قامتی شکسته از دفتر بیرون رفت...
▫️▪️▫️
💠 آن نفس نفس زدن ها، آخرین حرارتی بود که از احساسش در آن سالها به خاطرم مانده بود تا امشب که باز کنار پیکر غرق خونش، نجوای نفس هایش را شنیدم. تمام آن لحظات سخت ده سال پیش، به فاصله یک نفس سختی که با خِس خِس از میان حنجره خونینش بالا می آمد، از دلم گذشت و دوباره جگرم را خون کرد.
انگار من هم جانی به تنم نمانده بود که با چشمانی خیس و خمار از عشقش تنها نگاهش می کردم. چهره اش همیشه زیبا و دیدنی بود، اما در تاریکی این شب و در آخرین لحظه های حضورش در این عالَم، آیینه صورتش زیر حریری از خون طوری می درخشید که دلم نمی آمد لحظه ای از تماشایش دست بردارم.
💠 ده سال پیش بر سر بازی کثیفی که عده از #سیاسیون کشورم با عروسک گردانی ما دانشجوها به راه انداختند، عشقم را از دست دادم و امشب با نقشه شوم دیگری، عشقم را کشتند.
در میان همهمه مردمی که مدام با اورژانس تماس می گرفتند و کسی جرأت نداشت او را به بیمارستان برساند، من سرم را کنار سرش به دیوار نهاده و همچنان حسرت احساس پاکش را می خوردم که از دستم رفت.
💠 مثل دیگران تقلّایی نمی کردم چون کنار شیشه ماشین خودم به قدری با قمه او را زده بودند که می دانستم این نفس های آخرش خواهد بود و همین هم شد. زیرلب زمزمه ای کرد که نفهمیدم و مثل گُلی که از ساقه شکسته باشد، روی زمین افتاد.
اینبار هم او را غریب گیر آوردند و مظلومانه زدند، مثل ده سال پیش در دانشکده، مثل همه #بسیجی ها و بچه مذهبی هایی که ده سال پیش در جریانات #اغتشاشات88 ، غریبانه و مظلومانه #شهید شدند.
💠 آن سال من وقتی به خود آمدم و فهمیدم بازی خورده ام که دیگر دیر شده بود، که دیگر عشقم رهایم کرده بود و امشب هم وقتی او را شناختم که دیگر از نفس افتاده بود. من باز هم دیر فهمیدم، باز هم دیر رسیدم و باز عشق پاکم از میان دستانم پر کشید و رفت...
▫️▪️▫️
💠 حالا بیش از سه ماه از آن شب می گذرد و #انتخابات دیگری در پیش است. در این ده سال گذشته از آشوب های #خرداد88 و در این سه ماه گذشته از اغتشاشات بنزینی #آبان98 ، نمی دانم چند مَهدی مثل مَهدی من به خاک افتادند تا با خون پاک شان، نقش نحس و نجس #خائنین را از دامن کشورم پاک کنند، اما حداقل میدانم که تنها چهل روز از شهادت مردی گذشته که عشق این ملت بود.
فاصله #شهادت مظلومانه مَهدی پیش چشمانم تا داغ رفتن #حاج_قاسم، دو ماه هم نشد و همین مُهر داغ هایی که پی در پی بر پیشانی قلبم نشسته برایم بس است تا دیگر #بازی نخورم.
💠 بگذار بگویند انتخابات #تشریفات است، بگذار مدام با واژه های #جمهوریت و #اسلامیت بازی کنند و به خیال شان #مردم را در برابر #حاکمیت قرار دهند؛ انگار پس از شهادت #سردار، به راستی بیشه را خالی ز شیران دیده اند که دوباره هوایی #فتنه شده اند!
امروز وقتی می بینم #سرلیست انتخاباتی شان #مجید_انصاری همانی است که سال 88 صحنه گردان اغتشاشات بود، وقتی می بینم هنوز از تَکرار #خاتمی خط می گیرند که آن روزها و هنوز ارباب فتنه است، وقتی می بینم همچنان لقلقه زبان #رئیس_جمهور منتخب شان سلام بر خاتمی، حمله به #شورای_نگهبان و سیستم انتخابات کشور و مخالفت صریح با نصّ #رهبری است، چرا باور نکنم که دوباره آتش بیار معرکه ای دیگر شده اند و اگر کار به دست این ها باشد، باز هم باید مَهدی های زیادی را به پای فتنه های شان فدا کنیم تا #ایران باقی بماند؟
💠 هنوز دلم از درد دوری مَهدی در همه این سال ها می سوزد! هنوز از آن شبی که در پهلویم غریبانه جان داد، آتشی به جانم افتاده که آرامش ندارد! به خدا همچنان از داغ فراق حاج قاسم پَرپَر می زنم و از آن روزی که پس از شهادت سردار، #ظریف باز هم حرف از #مذاکره با #آمریکا زد، پیر شدم!
پس به خدا دیگر به این جماعت #رأی نخواهم داد، انگشت من نه از جوهر که از خون شهیدانم سرخ است و این انگشت را جز به نام #نمایندگانی که پاسدار #پایداری ایران باشند، بر برگه رأی نخواهم زد.
پایان
‼️برگزاری مسابقات اینترنتی
🔷س 5356: #بازی هایی #اینترنتی راه اندازی شده که برای ورود به بازی باید مبلغی پرداخت شود و اگر #برنده شدید #جایزه به شما تعلق می گیرد، آیا چنین بازی هایی حکم #قمار دارد؟
✅ج: اگر برگزارکنندۀ مسابقه مبلغی از شرکتکنندگان به عنوان حق الزحمه و شرط شرکت در مسابقه برای خودش دريافت کند و بعد از مالكيت، با مال خود جايزه پرداخت کند، اشکال ندارد.
@Emam_kh
27.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میدونید مولکول #حیات چیه؟🤔
آموختن کلی مطلب علمی حین #بازی اونم توی خونه
@basparmedia
#کیت_بازی_های_علمی را طراحی کردیم تا دانش آموزان عزیز با انجام بازیهای جذاب و مهیج مطالبی در حوزه #زیست #شیمی و #زیست_فناوری بیاموزند.
مخصوصا این روزها که به خاطر #کرونا دانش آموزان عزیز از فضای مدرسه و آزمایشگاه فاصله گرفتن بازی با این کیت رو بهتون پیشنهاد میکنیم.
📍برای دیدن فیلمهای مربوط به آزمایشهای کیت صفحه #بسپار را دنبال کنید.
📍برای تهیه کیت به ادمین پیام دهید.
📍#ارسال به سراسر کشور
@basparmedia
🔴 #رفتار_کودکانه_و_همسرانه
💠 در روایت داریم هر کس بچّه دارد باید با او رفتار #کودکانه کند. گاهی پدر و مادرها با تغییر صدا و ظاهر خود و حتّی پایین آوردن ظاهری سطح فکر خود با کودک #بازی میکنند. در واقع والدین باید سعی کنند رفتار، گفتار و تعامل آنها با کودک مطابق #نیاز و نگاه او به دنیای اطرافش باشد و البته باید در رفتار کودکانه، چارچوبهای #تربیتی نیز رعایت شود.
💠 در زندگی مشترک این قانون کاربرد بسیار مهمّی برای #درک همسر و ایجاد رابطه صمیمی دارد و میتواند در مدارا کردن با همسر کمک شایانی باشد.
💠 سعی کنیم در زندگی از #نگاه همسرمان به قضایا نگاه کنیم. نیازها، علائق، استعدادها و گلایههای او را ببینیم و با توجّه به آنها عکسالعمل و رفتارهای خود با همسر را #مدیریّت کرده و همیشه خود را جای او بگذاریم تا او را بفهمیم.
💠 قلق همسرتان را پیدا کنید و با تفاوتهای کلی روانشناسی زن و مرد آشنا شوید تا بتوانید همانگونه که با کودکتان رفتار کودکانه میکنید با همسرتان رفتار #همسرانه کنید.
@Emam_kh