eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
25.8هزار عکس
17هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹۰۰۰﷽۰۰۰🍃🌹 ⭕️اَیَحْسَبُ الْاِنْسانُ اَنْ یُتْرَکُ سُدًی آیا آدمی پندارد که اورا مُهمِل از تکلیف وثواب وعقاب گذارند ؟ (۳۶ /قیامت) مهمل یعنی فرو گذاشته شده ، رها شده ،بی اساس ، بیهوده 🌕داستان سه دقیقه تا قیامت 🌕 💬احوال کسی که لحظاتی توانسته از محدوده ی زمان ومکان که کالبد انسان درآن گیراست خارج شود ۰ پیمانه ی عمر تمام نشده وفرشته ی مرگ ، آنان را برای همیشه از بدن جدانکرده است ۰ خداوند از این طریق به بقیه ی انسانها یاد آور می شود که غرق دنیای مادی نشوند وخودرا برای و آماده سازند ۰ ✍در اینجا به سراغ یکی از کسانی می رویم که تجربه ای خاص داشته ۰ کسی که برای چند دقیقه از دنیای مادی خارج می شود و با التماس به دنیا برمی گردد او گوئی بیان مطلب کتاب‌های است شما هم با ما همراه شوید۰ 😊 پسری بودم که در مسجد و پای منبر ها بزرگ شدم۰ در خانواده‌ای مذهبی رشد کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتم۰ در دوران مدرسه و سال‌های پایانی شب و روز ما حضور در مسجد بود ۰ 🔹سال های آخر دوران دفاع مقدس با اصرار و التماس و دعا و ناله به درگاه خداوند سرانجام توانستم برای مدتی کوتاه حضور در جمع رزمندگان اسلام و فضای معنوی جبهه را تجربه کنم ۰ 🔹راستی من در آن زمان در یکی از شهرستان های کوچک استان اصفهان زندگی می کردم ۰ دوران و برای من خیلی زود تمام شد و بر دل من ماند۰ 🔹 اما از آن روز، تمام تلاش خودم را در راه انجام میدادم ۰ می دانستم که شهدا قبل از در موفق بودند لذا در نوجوانی تمام من این بود که گناه نکنم وقتی به مسجد می‌رفتم سرم پایین بود که یک وقت با نداشته باشم ۰ 🔹 یک شب با خدا کردم و خیلی گریه کردم در همان حال و هوای هفده سالگی از خدا خواستم تا من این و ها و نشوم۰ ❌ بعد با التماس از خدا خواستم که مرگ مرا زودتر برساند گفتم من نمیخواهم داشته باشم من میترسم به دنیا مبتلا شوم و خود را کنم لذا به حضرت عزرائیل التماس می‌کردند که زودتر به سراغم بیاید۰ ✍ادامه دارد ۰۰۰۰۰
🍃🌹۰۰۰﷽۰۰۰🍃🌹 ویکم 🌕🌕 ✍به جوانی که پشت میز بود گفتم: دستم خالی است نمی‌شود کاری کنی که من برگردم؟ ☘ نمی‌شود از مادرمان حضرت زهرا بخواهی مرا شفاعت کنند،شاید اجازه دهند تا برگردم و الناس را جبران کنم یا کارهای گذشته را اصلاح کنم... جوابش منفی بود. اصرار کردم... ☘لحظاتی بعد جوان پشت میز نگاهی به من کرد و گفت: به خاطر اشک های این کودکان یتیم و به خاطر دعاهای همسر و دختری که در راه داری و دعای پدر و مادر،حضرت زهرا شمارا نمود تا برگردی. به محض اینکه به من گفته شد برگرد،یک بار دیدم که زیر پای من خالی شد.. تلویزیون های سیاه و سفید قدیمی وقتی خاموش می شود حالت خاصی داشت،چند لحظه طول می کشید تا تصویر شود. ☘ مثل همان حالت پیش آمد، به یکباره رها شدم کمتر از یک لحظه دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند. دستگاه شوک چند بار به بدن من زدند تا به قول خودشان بیمار احیا شد. ☘روح به جسم برگشته بود،حالت خاصی داشتم. هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافتم و هم ناراحت که از آن وادی نور دوباره به این دنیای فانی برگشتم. پزشکان کار خود را تمام کرده بودن،در مراحل پایانی عمل بود که من سه دقیقه دچار ایست قلبی شده بودم و بعد هم با ایجاد شک مرا احیا کردند. ☘در تمام لحظات، کارهای ایشان بودم. مرا به ریکاوری انتقال داده و پس از ساعتی اثر بیهوشی رفت و درد و رنج ها دوباره به بدن برگشت. حالم بهتر شده بود، توانستم چشم راستم را باز کنم اما نمی‌خواستم حتی برای لحظه‌ای از آن لحظات زیبا دور شوم. ☘ من در این ساعات تمام خاطراتی که از آن سفر معنوی را داشتم را با خودم مرور میکردم. چقدر سخت بود،چه شرایط سختی را طی کردم و را با تمام $نعمت هایش دیدم. افراد گرفتار را دیدم. من تا چند قدمی رفتم. مادرم حضرت زهرا با کمی فاصله مشاهده کردم و کردم که مادر ما در دنیا و آخرت مقامی دارد... ☘حالا برای من واقعا سخت بود. دقایقی بعد دو خانم پرستار وارد سالن شدند. آن‌ها می‌خواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند. ☘ همین که از دور آمدند از مشاهده چهره یکی از آن ها واقعا $وحشت کردم من او را مانند یک می دیدم که به من نزدیک میشد... مرا به بخش منتقل کردند برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند. ☘ یکی دو نفر از بستگان می‌خواستم به دیدنم بیایند.. آنها از منزل خارج شده و به سمت بیمارستان در حال در راه بودند... به خوبی اینها را متوجه شدم،اما یک باره از دیدن آنها وحشت زده شدم.... ☘بدنم و به همراهان گفتم: تماس بگیر و بگو فلانی برگرده هیچکس را ندارم. احساس می‌کردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است، و رفتار... ☘به غذایی که برای آوردن نگاه نمیکردم می‌ترسیدم را ببینم... دوست نداشتم هیچ کس را نگاه کنم برخی از دوستان آمده بودند تا من تنها نباشم،اما وجود آنها مرا بیشتر تنها می‌کرد. ☘️ بعد از آن تلاش کردم تا رویم را به سمت دیوار برگردانم. میخواستم هیچ کس نبینم. یکباره رنگ از چهره ام پرید! صدای را از در و دیوار می شنیدم... ☘دو سه نفری که همراه من بودند به توصیه پزشک اصرار می کردند که من چشمانم را باز کنم اما نمی دانستند که من از دیدن چهره اطرافیان دارم. آن روز در بیمارستان با دعا و التماس از خدا خواستم که این حالت برداشته شود نمی‌توانستم ادامه دهم. ☘خدا را شکر این حالت برداشته شد اما دوست داشتم تنها باشم.دوست داشتم در خودمان را در مورد حسابرسی اعمال دیده بودم و مرور کنم. چقدر بود آنجا،زمان مطرح نبود،آنجا احتیاج به کلام نبود. با یک نگاه آنچه می‌خواستیم منتقل می‌شد.حتی برخی را دیدم که هنوز واقع نشده بود. ☘ برخی مسائل را متوجه شدم که گفتنی نیست و در آخرین حضور در آن وادی برخی دوستان و همکاران را مشاهده کردم که شده بودن! ☘می خواستم بدانم این ماجرا رخ داده یا نه به همین خاطر از نزدیکانم خواستم از آن چند نفر برایم خبر بگیرند تا بفهمم زنده اند یا شده اند؟! ادامه دارد...
🔴 چند نکته در مورد برخورد با سلبریتی ها 1️⃣ در اجرای قانون، سلبریتی ها نه تنها هیچ فرقی با مردم عادی ندارند، بلکه اتفاقاً باید بیشتری روی آنها باشد. زیرا عوارض اقدامات مردم عادی محدود است اما عوارض اقدامات نسنجیده سلبریتی ها دامن گیر جامعه خواهد شد. 2️⃣ اگر در مواردی امکان عفو وجود دارد، این عفو ما نباید بی حساب و کتاب باشد. عفو بی حساب و کتاب و از روی ساده اندیشی نه تنها رفتارهای نادرست سلبریتی ها را تصحیح نمی کند، بلکه می تواند به آنها جرأت بیشتری برای انجام رفتارهای ساختارشکنانه بدهد. این آفت، در عفوهای که فرد خاطی و مجرم ابراز ندامت نکرده، وجود دارد. 3️⃣ سلبریتی هایی که اظهار ندامت کرده اند، این اظهار پشیمانی را باید به صورت به مردم و جامعه بگویند. مردم باید بدانند که اینها به دلیل اظهار پشیمانی بخشیده شده اند نه گتره ای❗️ ⚠️نمی شود که طرف بیاید با افتخار در جلوت ساختارشکنی کند و مانند توپ صدا کند، آنگاه برود در و پستو عذرخواهی کند! 🇮🇷 @Emam_kh