🌹زیارتنامه حضرت #زینب کبری(سلام الله)
🌹اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یابِنْتَ فاطِمَةَ وَخَدیجَةَ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یابِنْتَ وَلِیِّ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِیِّ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا عَمَّةَ وَلِیِّ اللهِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ،
🌹اَلسَّلامُ عَلَیْک ِعَرَّفَ اللهُ بَیْنَنا وَبَیْنَکُمْ فِی الْجَنَّةِ،وَحَشَرَنا فی زُمْرَتِکُمْ،وَاَوْرَدَنا حَوْضَ نَبیِّکُمْ، وَ سَقانابِکَاْسِ جَدِّکُمْ مِن یَدِعَلِیِّ ابْن اَبیطالِب صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ،اَسْئَلُ اللهَ اَنْ یُرِیَنافیکُمُ السُّرُورَ وَالْفَرَجَ،وَاَنْ یَجْمَعَنا وَاِیّاکُمْ فی زُمْرَةِ جَدِّکُم ْمُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ،
🌹وَاَنْ لا یَسْلُبَنا مَعْرِفَتَکُمْ، اِنَّهُ وَلِیٌّ قَدیرٌ، اَتَقَرَّبُ اِلَی اللهِ بِحُبِّکُمْ،وَالْبَرائَةِ مِنْ اَعْدائِکُمْ، وَالتَّسْلیمِ اِلَی اللهِ راضِیاًبِهِ غَیْرَ مُنْکِروَلا مُسْتَکْبِروَعَلی یَقینِ ما اَتی بِهِ مُحَمَّدٌ،وَبِهِ راض نَطْلُبُ بِذلِکَ وَجْهَکَ یا سَیِّدی،اَللّهُمَّ وَرِضاکَ وَالدّارَ الآخِرَة َیا سَیِّدَتی یا زَیْنَبُ،
🌹اِشْفَعی لی فِی الْجَنَّةِ،فَاِنَّ لَکِ عِنْدَ اللهِ شَاْناً مِنَ الشَّاْنِ،اَللّهمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ اَنْ تَخْتِمَ لی بِالسَّعادَةِ،فَلا تَسْلُبْ مِنّی ما اَنَا فیهِ،وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ،اَللّهمَّ اسْتَجِبْ لَناوَتَقَبَّلْهُ بِکَرَمِکَ وَعِزَّتِکَ،وَبِرَحْمَتِکَ وَعافِیَتِکَ،وَصَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّد وَآلِهِ اَجْمَعینَ،وَسَلَّمَ تَسْلیماً یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
🌺زیارت قبول-التماس دعا
🕋 وفات #حضرت_زینب سلام الله علیها را تسلیت عرض می نماییم
#التماس_دعا
@Emam_kh
رمان_مسافر_عاشق❤️
قسمت_شـصتویک و شصت ودو
صـبح کہ میـشود از بیـمارستان خارج میـشویم
آقا مـهدے مرا تا منـزل میـرساند و خـودش هم بہ محل کارش میـرود...بنـده ے خـدا تمام دیشـب را بخاطر مـن بیدار ماند!
مـادرت هم وقتی وضـعیت مرا دید در خانہ ے مان ماند...با ڪمـڪ او وارد خانہ می شوم و روے تختم دراز میکشم...تا چـشمم بہ قاب عکـس دونفره امان افـتاد دوباره گریہ هایم شـروع مےشود...
دسـتم را روے شـکمم میگذارم و شـروع میـکنم با فـرزندم حـرف زدن :
مـیدونے عزیزم...مـن عاشق پـدرتم...اونم منـو خیلے دوست داره! هم مـنو هم تورو...
براے اومـدنت لحظہ شمارے میکرد بے قرارے هاش معلوم بود! امـا الآن رفتہ جـنگ...براے اینکہ بعـد از اینکہ بہ دنـیا اومدے آروم باشـے
بهم گـفت مراقبت باشم! گـفت تو رو سـرباز بار بیارم...فـقط عـزیزم!
سـعے نڪن منتـظر باباییت باشے...باباییت دیگہ رفـت...شایدم بره پیش خـدا...امـا تو از بی بی رقیہ بخواه مراقبـش باشہ! زودتـر بیاد...هـردومون مراقب تو باشیم...بزرگـت کنیم...
باشہ؟!
صـورتم از شـدت اینکہ گریہ کردم کاملا حـس غیرطبیعی داشت! دهانم تلخ شده بود و تمـام تنم میلرزید!
نہ نہ...اصـلا کے گفتہ برنمیـگرده...اتفافا می آد...اما چہ جـورے؟!
قـلبم تیـر میـکـشد! دسـتانم میلرزد...درد معده ام را حـس میکنم
اصـلا بیا از همـین الآن تا اومـدنش مـنتظرش باشیم...دوتایی! شایـد خبرے ازش شد...!
یازده ماه بعـد...
ڪودکمان همانطور کہ حـدس زده بودے دختـر است! اسمـش را هم طبق گفتہ ے خودت #زینـب گذاشتہ ام
از آخـرین تماسے کہ داشتے حـدود یڪ ماهی میگذرد گفتہ بودے این اواخـر درگیری هایتان بیشتر شده است و سیم تلفـن ها قطع شده است
اما دیگر خیلے دیر شـده نگـرانم!
صـداے گریہ های زینب از اتاقمان بلند میشود
بہ سـمتش میـروم و در آغوشـش میگیرم
درسـت شبیہ توسـت...
زیبا و دلنـشین!
کمـے کہ در آغوشـش میگیرم آرام میـشود و میـخوابد اورا پایین میگذارم و خـودم هم کنارش دراز میکشـم و بالشـتش را تاب میدهم تا خـوابش عمیـق تر شود چـند دقیقہ بعد صـداے تلفـن بلنـد میـشود...
براے اینکہ زینـب از خواب بلند نـشود فورا گوشے را بر میدارم
_الو؟
_سلام مـریم خانم...خوبے شما؟
صـداے گرفتہ ے مردی از پشت تلفن چندان مشـخص نمی کرد چہ کسے پشت خط است اما بعد از کمی صحبت فهمیدم برادرت بود
_سلام آقا مهـدے ممنون
_راسـتش زنگ زدم...مـیتونید آمـاده شید بریم یہ جایی؟
_ڪجا مثلا...
_حالا شمـا آماده شیـد تا چنـد دقیقہ دیگہ مام دم درتـون...
بدون اینکہ منتـظـر جوابم باشد گوشی را قطع میکند...
با تعـجب بہ دور و برم نگاهی می اندازم کہ قصـدش از ایـن کار چیـست؟
لباسم را میـپوشم و چادرم را سر میکنم زیـنب را هم آماده میکنم
چنـد دقیقہ بعد آقا مهدے دم در خانہ یمان منتـظرمان می ایستد...از پلہ ها پایین میروم و در را باز میکنم...بعـد سلام و احوالپـرسی سوار ماشیـنش میشوم
اما چنـدان انگار حال درستے نـداشت!
بـدون هیچ حـرفے حرکت کرد و بـعد از نیم ساعت روبروی در سپـاه ایـستاد...
با تعـجب می پـرسم : ایـنجا کجاست؟!
_پیـاده شو زن داداش...
ملافہ ی زینب را دورش میپـیچم در را باز میـکند و او را از آغـوشم بر میدارد و بہ سـمت درب سپاه میـرود
هــزاران فـکر عجـیب و غـریب در سرم میـجنبد!
دسـتم را روے قلبم میـگذارم و با نفـسی عمیـق میگویم : هیـچے نیـست!
و از ماشـین پیاده میـشوم و همـراهش میـروم...
نـویسنده : مــــــــریم_یونسی
#هل_من_ناصراً_ینصرنی؟
آیا هست یاری کننده ای که مرا یاری کنــد؟ 😔
✍ دخترک قهقهه ای بلند میزند و شال کوتاهش را که حکم بادبزن دارد مرتب جابه جا میکند .
زیر این افتاب داغ یک بستنی با طعم شکلات چقدر میچسبد!🍦
دختر بستنی اش را لیس میزند و چشم های دودوزه باز به موهای طلایی که زیر شال قرمزش خودنمایی میکند، خیره شده اند .👀
آخر میدانی؟ گرگ ها همیشه به دنبال #شنل_قرمزیند👠💃
لبخند #هوس _آمیز روی لبهای پسری که آن سوی خیابان ایستاده است مینشیند .😋😈
و برای هزارمین بار #اشک در چشمانت حلقه میزند .
آهِ بلندی از اعماق وجودت زبانه میکشد که دل آسمانها و زمین را #میلرزاند .😔😭
لبخند روی لبهای همگان و اشک های سرد روی گونه های تو ...
#عبایت را روی سر میکشی و از کوچه ها عبور میکنی .
یک عبور تلخ ...
شاید تحمل دیدن این صحنه ها آنقدر برایت دشوار است که ندیدنشان را ترجیح میدهی ...😞
و سخت تر از همه آنکه امروز هم گذشت‼️
روزی که قولش را داده بودی .
هزار سال میگذرد و هزاران روز دیگر .
هزار روز و هفته و هنوز آن #سیصدوسیزده نفر جور نشده است ...😭😭
از ممعه های و غریب آقا که دیگر بگذارید هیچ نگویم😔😔😔
#انتظار غریبی چقدر سخت است این را باید از تو پرسید آقا جان ؟
ای کاش تو هم یک #زینب داشتی ....
زینبی که #غمخوارت می شد ....
زینبی که سنگ برادر را به سینه میزند ...
کاش #عباسی داشتی تاحداقل در این هلهله و شور و هیاهو دلت را به او خوش میکردی ...😭
یک روز هم #جمعه بود و فکر همه درگیر #دِربی ...
شوق و ذوق همه گرفتن بلیط برای آمدن به ورزشگاه و استرسشان کم آمدن بلیط و جاماندن از بقیه ...
دریغ از آنکه هیچ یک نمیدانند جاماندن از #غافله_عشق یعنی چه؟
توی این وضعیت کمتر کسی به فکر تو میماند کمتر کسی ذکر لبش « #یامهدی_ادرکنی» ست .
توی این شوق و شور هیجان فوتبال، شاید آمدنت خوشیهایشان را برهم زند!
یعنی میتوان لذتی که در دیدن توست را به دیدن فیلم ها وعکس هایی که دشمنانت ساخته اند وعمل به برنامه هایشان فروخت؟🙁
دیدن روی ماه تو یا هوس و وسوسه شیطان؟
به راستی که قدر تورا فقط کودکی میداند که مشق شبش به جای الف، ب و بابا آب داد خمپاره و گلوله و بابایی که رفت وآغوش گرم مادرانه ای که دیگر نیست شده!😭
قدر تورا تنها #مادری میداند که پیشانی خونین پسرش را درآغوش گرفته میبوسد و انتقام خون شهیدش را به تو واگذار میکند!😭
ای کاش دعاهایمان #ادعا_نبود که اگر چیز بیش از این بود امروز تیتر رسانه ها بجای حمله انتحاری و کشته شدن صدها زن و کودک این بود!👇👇👇👇
«یوسف زهرا آمـــــــــــد!»
🌹اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌹🍃
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
🔰 مادر دو شهید
🌷رهبر انقلاب اسلامی: من در هیچ کتاب و هیچ مقتلی ندیدم که این زینب بزرگوار، این عمّه سادات، این عقیلهبنیهاشم، وقتی که دو پسر خودش، دو علی اکبر خودش هم در کربلا شهید شدند - یکی «عون» و یکی «محمّد» - عکسالعملی نشان داده باشد؛ مثلاً فریادی کشیده باشد، گریه بلندی کرده باشد، یا خودش را روی بدن آنها انداخته باشد! به نظرم رسید این مادران شهدای زمان ما، حقیقتاً نسخه #زینب را عمل و پیاده میکنند.
🗓۱۳۷۴/۰۳/۱۹
🇮🇷 @Emam_kh
🌸🍃🌸
🌹 نام حضرت زینبس توسط خدا انتخاب شد‼
🔹هنگامى که حضرت زینب (سلام الله علیها) متولد شد؛ مادرش حضرت زهرا (سلام الله علیها) او را نزد پدرش امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) آورد و فرمود: این نوزاد را نامگذاری کن.
🌸 حضرت فرمود:
من از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پیشی نمی گیرم؛ در این ایام حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در مسافرت بود.
زمانی که پیامبر آمد؛ امیرالمؤمنین على (صلی الله علیهما و آلهما) از پیامبر نام دختر را سوال کرد
🌸 رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
من بر پروردگارم سبقت نمی گیرم. در این هنگام جبرئیل فرود آمده و سلام خداوند جلیل را به پیامبر ابلاغ کرده و گفت: نام این نوزاد را « #زینب» بگذار! همانا خداوند بزرگ این نام را براى او برگزیده است.
🌸سپس حضرت جبرئیل به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) از مصائبی که بر حضرت زینب (صلوات الله علیها) وارد می شود خبر داد؛ پس حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) گریه کرد و فرمود:
هرکس بر مصیبت های این دختر بگرید؛ همانند کسی خواهد بود که بر دو برادر او حسن و حسین (صلوات الله علیهما) گریه کند
📚وفيات الأئمة ص 431
📚فاطمه زهرا سلام الله علیها شادمانی دل پيامبر، ص919
📚زينب الكبرى عليها السلام من المهد الى اللحد ص 36
📚ناسخ التواریخ
📚عوالم العلوم، ج11-قسم-2-فاطمة، ص: 947
🌹 لحظه ولادت حضرت ام المصائب زینب کبری صلوات الله علیها حتی خاتم النبیین گریه کرده است.
#ولادتحضرت_زینب_س_وروزپرستارمبارک
@Emam_kh
((امروز شهدا ناظر مایند...))
✅ پیام شهدا :
ما از حلال دنیا گذشتیـم!
شما نمیتوانید ازحرامش بگذرید؟
✅سؤال شهداء از بازماندگان :
بعد از ما زنان #لاابالی با گناه کبیره #کشف_حجاب خون ما را لگدمال کردند؛ شما چه کردید!؟ آیا با نهیب و ناله های جانسوز همچون امام #سجاد ع و حضرت #زینب س آنها را رسوا و منفور ساختید!؟😡
✅با بررسی وصایای ۵۳هزار شهید به ۸۶۸۱ وصیت برخوردیم که در همه آنها به #حجاب سفارش خاص شده بود بنابراین استنباط میشود که مساله حجاب برای شهدا آنقدر مهم بود که حتی آنرا سلاحی مهمتر از خون شهید دانسته و بر لزوم حفظ آن تاکید بسیار داشتند😭
👌شهید یعقوب ابراهیم نژاد:
اگر می دانستم با هر بار که خونم ریخته می شود بی حجابی آغوش حجاب در بر می گیرد، حاضر بودم هزاران هزار بار کشته شوم
👌شهید محمد محمودی:
حجاب شما از خون ما که در جبهه می ریزد برای دشمن کوبنده تر است
👌شهید ابوالفضل سنگتراشان:
تو اى خواهرم، حجاب تو کوبندهتر از خون سرخ من است
👌شهید حمید رستمی:
به پهلوى شکسته فاطمه زهرا(س) قسمتان مىدهم که حجاب را، حجابرا، حجاب را، رعایت کنید
👌شهید احمد پناهی:
حجاب شما سنگری است آغشته به خون من که اگر آنرا حفظ نکنید به خون من خیانت کرده اید
((براستی اگر شهدا امروز بودند بازهم اوضاع حجاب اینگونه بود!؟)) 😭
🔥ما امنیت میخواهیم!!!
هرج و مرج و هرزگی تاکی؟
ناامنی اجتماعی تاکی؟
ناامنی اخلاقی تاکی؟
دهان کجی به دین تاکی؟
لجبازی باقانون تاکی؟
👌#نهی_از_منکر_اثر_دارد
#هوس_بازی_زنان_ممنوع
#بی_غیرتی_مردان_ممنوع
#حجاب
@Emam_kh