eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
17هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 بسم الله الرحمن الرحیم 🌷 آیه ۵۰ سوره بقره 🌸 وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْناَكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنتُمْ تَنظُرونَ(۵۰) 🍀ترجمه:و (به خاطر بیاورید) هنگامى كه دریا را براى شما شكافتیم و شما را نجات دادیم و فرعونیان را در حالى كه شما تماشا مى كردید، غرق كردیم. 📚 ماجرای عبور بنى اسرائیل از رود نیل 🌸 این‌ماجرا در چند سوره بیان شده است.فرعونیان در تعقیب بنی اسرائیل بودند که بنی اسرائیل به رسیدند حضرت موسی علیه السلام به اذن خداوند عصای خود را به رود نیل زد که یک شکافی وسط رود ایجاد شد که از طریق آن توانستند از رود عبور کنند در همین حال فرعونیان وارد شکاف شدند که به اذن خداوند شکافت به حالت اولیه خود برگشت که فرعونیان غرق شدند و بنی اسرائیل نجات یافتند. 🔴 در این آیه، سه ى الهى در كنار هم مطرح شده است: 1⃣ (و اذ فرقنا بکم البحر) فرقنا یعنی شکافتیم از فرق به معنای شکافت می آید. 2⃣ (فانجیناکم) 3⃣ (و اغرقنا آل فرعون وانتظم‌تنظرون) 🔹 پیام های آیه۵۰ سوره بقره 🔹 ✅ معجزه حضرت موسی علیه السلام عصای او بود. ✅بنى اسرائیل بعد از آن همه شكنجه به رفاه و نجات رسیدند. ✅ در این آیه(شکافتن دریا،نجات بنی اسرائیل،غرق فرعونیان) تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
✍️ قسمت_نوزدهم 💠 به محض فرود هلی‌کوپترها، عباس از پله‌های ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر را به یوسف برساند. به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالی‌که تنها یک بطری آب و بسته‌ای آذوقه سهم‌شان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت. 💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زن‌عمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند. من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجره‌اش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!» 💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه امشب هم نمیشه!» عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«ان‌شاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر را به چشم دیده بود که جواب خوش‌بینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزاده‌ها انقدر تجهیزات از پادگان‌های و جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلی‌کوپترها سالم نشستن!» 💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، چطور جرأت کردن با هلی‌کوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمی‌شد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش می‌گفتن و همه دورش بودن، یکی از فرمانده‌های ایرانه. من که نمی‌شناختمش ولی بچه‌ها می‌گفتن !» لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :« ایران فرمانده‌هاشو برای کمک به ما فرستاده !» تا آن لحظه نام را نشنیده بودم و باورم نمی‌شد ایرانی‌ها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رسانده‌اند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟» 💠 حال عباس هنوز از که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمی‌دونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو داعش حتماً یه نقشه‌ای دارن!» حیدر هم امروز وعده آغاز را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم می‌خواهد با آمرلی صحبت کند. 💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمی‌دانستیم کلام این فرمانده ایرانی می‌کند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لوله‌ها را سر هم کردند. غریبه‌ها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لوله‌ها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشی‌ها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو می‌بریم همون سمت و با می‌کوبیم‌شون!» 💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط کن!» احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمی‌ترسید و برایشان خط و نشان هم می‌کشید، ولی دل من هنوز از داعش و کابوس عدنان می‌لرزید و می‌ترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم. 💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با ده‌ها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب می‌شد از خواب می‌پریدیم و هر روز غرّش گلوله‌های تانک را می‌شنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز را می‌کوبید، اما دل‌مان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه بر بام همه خانه‌ها پرچم‌های سبز و سرخ نصب کرده بودیم. حتی بر فراز گنبد سفید مقام (علیه‌السلام) پرچم سرخ افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم. 💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل حیدر را نمی‌دانستم که دلم از دوری‌اش زیر و رو شده بود. تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس گرما گرفتم و حالا از داغ دوری‌اش هر لحظه می‌سوختم. 💠 چشمان و خنده‌های خجالتی‌اش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بی‌صدا می‌بارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را بگذاریم. ساعتی به مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید... ادامه_دارد ✍️نویسنده: فاطمه_ولی_نژاد
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 بسم الله الرحمن الرحيم 🌼 آیه 60 سوره بقره 🌷 وَإِذْ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ كُلُواْ وَ اشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَواْ فِى الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ(60) 🍀 ترجمه:و زمانى كه موسى براى قوم خودش آب طلب كرد،پس به او گفتیم:عصاى خود را به سنگ بزن،پس دوازده چشمه ى آب از آن جوشید، (بطورى كه) هر قبیله آبشخور خود را شناخت. و از رزق الهى بخورید و بیاشامید و در زمین،تبهکارانه فساد نكنید. 🌸 در بیابان ساکن بودند آب هم نبود آنها نافرمانی های زیادی نسبت به دستورات الهی مرتکب شدند آنها سراغ حضرت موسی علیه السلام آمدند و به او شدند که از خداوند برای ما طلب آب کن زیرا موسی نزد خداوند جایگاه و دارد. قابل توجه و افرادی که را قبول ندارند این حکایت یکی از دلایل توسل است.ما هم به اهل بیت علیه السلام متوسل می شویم زیرا نزد خداوند جایگاه و آبرو دارند توسل ریشه در قرآن دارد و جزو است. 🌸 (و إذ استسقی موسی لقومه:و هنگامی که موسی برای قوم خود طلب آب کرد) استسقی یعنی طلب آب کرد.خداوند بلافاصله به موسی دستور داد که عصای خود را به سنگ بزند جنسش چوب است ولی اگر همین چوب در دست باشد می تواند معجزه کند(فقلنا اضرب بعصاک الحجر:پس به او گفتیم عصای خود را به سنگ بزن) 🌸(فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا:پس از آن دوازده چشمه جوشید)در عدد ، رمزى نهفته است.ولی در اینجا چرا دوازده چشمه جاری شد زیرا قوم بنی اسرائیل دوازده قبیله(دوازده طایفه) بودند به خاطر همین در ادامه آیه می فرماید(قد علم کل اناس مشربهم:هر قبیله ای آبشخور خود را شناخت) دوازده گروه بودند. مشرب یعنی آبشخور جایی که از آن آب بر می دارند.(کلوا:بخورید،در آیات قبلی بیان شد آنها من و سلوی بود که خداوند برای آنها فرستاد- کلوا و اشربوا من رزق الله:از رزق خدا بخورید و بیاشامید) (و لا تعثوا فى الأرض مفسدين:و در زمين تبهكارانه فساد نكنيد) 🔹 پيام های آیه۶۰سوره بقره 🔹 ✅ ، محكوم اراده ى خداوند هستند. ✅ دعاى انبیا، است. ✅ جارى شدن آب با زدن عصا به سنگ، یک است و پیدایش دوازده چشمه براى دوازده قبیله، معجزه اى دیگر. ✅ توزیع منظّم و عادلانه مانع پیدا شدن اختلاف است.(دوازده چشمه برای دوازده قبیله) ✅ بهره گیرى از نعمتهاى الهى، نباید زمینه ساز فساد باشد. تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
✍️ قسمت_بیست_و_هشتم 💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن حلیه کنم. در هیاهوی بیمارانی که عازم رفتن شده بودند حلیه کنارم رسید، صورت پژمرده‌اش به زنده ماندن یوسف گل انداخته و من می‌ترسیدم این سفرِ آخرشان باشد که زبانم بند آمد و او مشتاق رفتن بود که یوسف را از آغوش لختم گرفت و با صدایی که از این به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد :«نرجس کن بچه‌ام از دستم نره!» 💠 به چشمان زیبایش نگاه می‌کردم، دلم می‌خواست مانعش شوم، اما زبانم نمی‌چرخید و او بی‌خبر از خطری که می‌کرد، پس از روزها به رویم لبخندی زد و نجوا کرد :«عباس به من یه باطری داده بود! گفته بود هر وقت لازم شد این باطری رو بندازم تو گوشی و بهش زنگ بزنم.» و بغض طوری گلویش را گرفت که صدایش میان گریه گم شد :«اما آخر عباس رفت و نتونستم باهاش حرف بزنم!» 💠 رزمنده‌ای با عجله بیماران را به داخل هلی‌کوپتر می‌فرستاد، نگاه من حیران رفتن و ماندن حلیه بود و او می‌خواست آنچه از دستش رفته به من هدیه کند که یوسف را محکم‌تر در آغوش گرفت، میان جمعیت خودش را به سمت هلی‌کوپتر کشید و رو به من خبر داد :«باطری رو گذاشتم تو کمد!» قلب نگاهم از رفتن‌شان می‌تپید و می‌دانستم ماندن‌شان هم یوسف را می‌کُشد که زبانم بند دلم شد و او در برابر چشمانم رفت. 💠 هلی‌کوپتر از زمین جدا شد و ما عزیزان‌مان را بر فراز جهنم به این هلی‌کوپتر سپرده و می‌ترسیدیم شاهد سقوط و سوختن پاره‌های تن‌مان باشیم که یکی از فرماندهان شهر رو به همه صدا رساند :«به خدا کنید! عملیات آزادی شروع شده! چندتا از روستاهای اطراف آزاد شده! به مدد (علیه‌السلام) آزادی آمرلی نزدیکه!» شاید هم می‌خواست با این خبر نه فقط دل ما که سرمان را گرم کند تا چشمان‌مان کمتر دنبال هلی‌کوپتر بدود. 💠 من فقط زیر لب (علیه‌السلام) را صدا می‌زدم که گلوله‌ای به سمت آسمان شلیک نشود تا لحظه‌ای که هلی‌کوپتر در افق نگاهم گم شد و ناگزیر یادگاری‌های برادرم را به سپردم. دلتنگی، گرسنگی، گرما و بیماری جانم را گرفته بود، قدم‌هایم را به سمت خانه می‌کشیدم و هنوز دلم پیش حلیه و یوسف بود که قدمی می‌رفتم و باز سرم را می‌چرخاندم مبادا و سقوطی رخ داده باشد. 💠 در خلوت مسیر خانه، حرف‌های فرمانده در سرم می‌چرخید و به زخم دلم نمک می‌پاشید که رسیدن نیروهای مردمی و شکست در حالی‌که از حیدرم بی‌خبر بودم، عین حسرت بود. به خانه که رسیدم دوباره جای خالی عباس و عمو، در و دیوار دلم را در هم کوبید و دست خودم نبود که باز پلکم شکست و اشکم جاری شد. 💠 نمی‌دانستم وقتی خط حیدر خاموش و خودش عدنان یا است، با هدیه حلیه چه کنم و با این حال بی‌اختیار به سمت کمد رفتم. در کمد را که باز کردم، لباس عروسم خودی نشان داد و دیگر دامادی در میان نبود که همین لباس آتشم زد. از گرما و تب خیس عرق شده بودم و همانجا پای کمد نشستم. 💠 حلیه باطری را کنار موبایلم کف کمد گذاشته بود و گرفتن شماره حیدر و تجربه حس که روزی بهاری‌ترین حال دلم بود، به کام خیالم شیرین آمد که دستم بی‌اختیار به سمت باطری رفت. در تمام لحظاتی که موبایل را روشن می‌کردم، دستانم از تصور صدای حیدر می‌لرزید و چشمانم بی‌اراده می‌بارید. 💠 انگشتم روی اسمش ثابت مانده و همه وجودم دست شده بود تا معجزه‌ای شود و اینهمه خوش‌خیالی تا مغز استخوانم را می‌سوزاند. کلید تماس زیر انگشتم بود، دلم دست به دامن (علیه‌السلام) شد و با رؤیایی دست نیافتنی تماس گرفتم. چند لحظه سکوت و بوق آزادی که قلبم را از جا کَند! 💠 تمام تنم به لرزه افتاده بود، گوشی را با انگشتانم محکم گرفته بودم تا لحظه اجابت این معجزه را از دست ندهم و با شنیدن صدای حیدر نفس‌هایم می‌تپید. فقط بوق آزاد می‌خورد، جان من دیگر به لبم آمده بود و خبری از صدای حیدرم نبود. پرنده احساسم در آسمان پر کشید و تماس بی‌هیچ پاسخی تمام شد که دوباره دلم در قفس دلتنگی به زمین کوبیده شد. 💠 پی در پی شماره می‌گرفتم، با هر بوق آزاد، می‌مُردم و زنده می‌شدم و باورم نمی‌شد شرّ عدنان از سر حیدر کم شده و رها شده باشد. دست و پا زدن در برزخ امید و ناامیدی بلایی سر دلم آورده بود که دیگر کارم از گریه گذشته و به درگاه زار می‌زدم تا دوباره صدای حیدر را بشنوم. بیش از چهل روز بود حرارت احساس حیدر را حس نکرده بودم که دیگر دلم یخ زده و انگشتم روی گوشی می‌لرزید... ادامه_دارد........ ✍️نویسنده: فاطمه_ولی_نژاد
✍️ قسمت_سی_و_چهارم 💠 چانه‌ام روی دستش می‌لرزید و می‌دید از این جانم به لب رسیده که با هر دو دستش به صورتم دست کشید و به فدایم رفت :«بمیرم برات نرجس! چه بلایی سرت اومده؟» و من بیش از هشتاد روز منتظر همین فرصت بودم که بین دستانش صورتم را رها کردم و نمی‌خواستم اینهمه مرد صدایم را بشنوند که در گلویم ضجه می‌زدم و او زیر لب (سلام‌الله‌علیها) را صدا می‌زد. هر کس به کاری مشغول بود و حضور من در این معرکه طوری حال حیدر را به هم ریخته بود که دیگر موقعیت اطراف از دستش رفت، در ماشین را باز کرد و بین در مقابل پایم روی زمین نشست. 💠 هر دو دستم را گرفت تا مرا به سمت خودش بچرخاند و می‌دیدم از مصیبتی که سر ناموسش آمده بود، دستان مردانه‌اش می‌لرزد. اینهمه تنهایی و دلتنگی در جام جملاتم جا نمی‌شد که با اشک چشمانم التماسش می‌کردم و او از بلایی که می‌ترسید سرم آمده باشد، صورتش هر لحظه برافروخته‌تر می‌شد. می‌دیدم داغ غیرت و غم قلبش را آتش زده و جرأت نمی‌کند چیزی بپرسد که تمام توانم را جمع کردم و تنها یک جمله گفتم :«دیشب با گوشی تو پیام داد که بیام کمکت!» و می‌دانست موبایلش دست عدنان مانده که خون در نگاهش پاشید، نفس‌هایش تندتر شد و خبر نداشت عذاب عدنان را به چشم دیده‌ام که با صدایی شکسته خیالش را راحت کردم :«قبل از اینکه دستش به من برسه، مُرد!» 💠 ناباورانه نگاهم کرد و من شاهدی مثل (علیه‌السلام) داشتم که میان گریه زمزمه کردم :«مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) امانت سپردی؟ به‌خدا فقط یه قدم مونده بود...» از تصور تعرض عدنان ترسیدم، زبانم بند آمد و او از داغ غیرت گُر گرفته بود که مستقیم نگاهم می‌کرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم که باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزید :«زخمی بود، داشتن فرار می‌کردن و نمی‌خواستن اونو با خودشون ببرن که سرش رو بریدن، ولی منو ندیدن!» 💠 و هنوز وحشت بریدن سر عدنان به دلم مانده بود که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم و حیدر دستانم را محکم‌تر گرفت تا کمتر بلرزد و زمزمه کرد :«دیگه نترس عزیزدلم! تو امانت من دست (علیه‌السلام) بودی و می‌دونستم آقا خودش مراقبته تا من بیام!» و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود که سری تکان داد و تأیید کرد :«حمله سریع ما غافلگیرشون کرد! تو عقب نشینی هر چی زخمی و کشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفات‌شون شناسایی نشه!» 💠 و من می‌خواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم که نجوا کردم :«عباس برامون یه اورده بود واسه روزی که پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجک همرام بود، نمی‌ذاشتم دستش بهم برسه...» که از تصور از دست دادنم تنش لرزید و عاشقانه تشر زد :«هیچی نگو نرجس!» می‌دیدم چشمانش از عشقم به لرزه افتاده و حالا که آتش غیرتش فروکش کرده بود، لاله‌های را در نگاهش می‌دیدم و فرصت عاشقانه‌مان فراخ نبود که یکی از رزمنده‌ها به سمت ماشین آمد و حیدر بلافاصله از جا بلند شد. 💠 رزمنده با تعجب به من نگاه می‌کرد و حیدر او را کناری کشید تا ماجرا را شرح دهد که دیدم چند نفر از مقابل رسیدند. ظاهراً از بودند که همه با عجله به سمت‌شان می‌رفتند و درست با چند متر فاصله مقابل ماشین جمع شدند. با پشت دستم اشک‌هایم را پاک می‌کردم و هنوز از دیدن حیدر سیر نشده بودم که نگاهم دنبالش می‌رفت و دیدم یکی از فرمانده‌ها را در آغوش کشید. 💠 مردی میانسال با محاسنی تقریباً سپید بود که دیگر نگاهم از حیدر رد شد و محو سیمای او شدم. چشمانش از دور به خوبی پیدا نبود و از همین فاصله آنچنان آرامشی به دلم می‌داد که نقش غم از قلبم رفت. پیراهن و شلواری خاکی رنگ به تنش بود، چفیه‌ای دور گردنش و بی‌دریغ همه رزمندگان را در آغوش میگرفت و می‌بوسید. حیدر چند لحظه با فرماندهان صحبت کرد و با عجله سمت ماشین برگشت. 💠 ظاهراً دریای این فرمانده نه فقط قلب من که حال حیدر را هم بهتر کرده بود. پشت فرمان نشست و با آرامشی دلنشین خبر داد :«معبر اصلی به سمت شهر باز شده!» ماشین را به حرکت درآورد و هنوز چشمانم پیش آن مرد جا مانده بود که حیدر ردّ نگاهم را خواند و به عشق سربازی اینچنین فرمانده‌ای سینه سپر کرد :« بود!» 💠 با شنیدن نام حاج قاسم به سرعت سرم را چرخاندم تا پناه مردم در همه روزهای را بهتر ببینم و دیدم همچنان رزمنده‌ها مثل پروانه دورش می‌چرخند و او با همان حالت دلربایش می‌خندد... ادامه_دارد....... ✍️نویسنده: فاطمه_ولی_نژاد
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحيم 🌷 آیه 102 سوره بقره_بخش2 🌸 واتَّبَعُوا مَا تَتْلُواْ الْشّیاَطِينُُّ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الْشّياَطِينَُّ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَآ أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلّاَ بِإِذِنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَ لاَ يَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَريهُ مَالَهُ فِى الأَخِرَةِ مِنْ خَلَقٍ وَ لَبِئسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ 🍀 ترجمه:و آنچه شیاطین در عصر سلیمان مى خواندند، پیروى مى كردند وسلیمان هرگزكافر نشد اما شیاطین،كفر ورزیدند كه به مردم سحر وجادو مى آموختند و از آنچه بر دو فرشته، هاروت وماروت، در شهر بابل نازل شده بود (پیروى نمودند) آنها سحر را براى آشنایى به طرز ابطال آن به مردم مى آموختند.) وبه هیچكس چیزى نمى آموختند، مگر اینكه قبلاً به او مى گفتند ما وسیله آزمایش شما هستیم،كافر نشوید ولى آنها از آن دو فرشته مطالبى را مى آموختند كه بتوانند به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایى بیفكنند ولى هیچگاه بدون خواست خدا، نمى توانند به كسى ضرر برسانند. آنها قسمت هایى را فرا مى گرفتند كه براى آنان زیان داشت و نفعى نداشت، و مسلّماً مى دانستند هركس خریدار اینگونه متاع باشد، بهره اى در آخرت نخواهد داشت وبه راستى خود را به بد چیزى فروختند، اگر مى فهمیدند. 🔴 در جلسه قبلی به تفسیر کوتاهی از این آیه پرداختیم و در این جلسه به ادامه تفسیر این آیه می پردازیم. 🌷 و اتبعوا:پیروی کردند - منظور یهودیان زمان پیامبر اسلام از یهودیان زمان حضرت سلیمان علیه السلام پیروی کردند- ما تتلوا:آنچه می خواندند :جمع شیطان - به هر موجودی که منشأ شر و شرارت باشد گفته می شود،پس شیاطین فقط جن نیستند بلکه به انسانهای شرور هم شیطان گفته می شود و از هر دو شیطان جن و انس به خدا باید پناه برد. و منظور از شیاطین در این آیه یهودیان شرور زمان پیامبر اسلام است. 🌷 علی ملک سلیمان:در عصر حضرت سلیمان - یعنی هر نسبتی که یهودیان به علیه السلام می دادند این یهودیان هم به پیامبر اسلام نسبت دادند آنها حضرت سلیمان را ساحر و جادوگر می خواندند. هر جا سخن باطل می آید قرآن دفاع می کند مثلا در اینجا بلافاصله می گوید:(و ما کفر سلیمان:و سلیمان هرگز کافر نشد) یعنی هر جا سخن باطل دیدی سکوت نکن دفاع کن. ولكن الشياطين کفروا:ولی شیاطین کفر ورزیدند منظور این یهودیان شرور کافر شدند - یعلمون الناس السحر:به مردم سحر و جادو یاد می دادند - سحر و جادو است . ✅ چرا تهمت سحر می زنند؟ زیرا یهودیان خودشان ساحر بودند و به مردم سحر یاد می دادند و از طریق آن امرار معاش و کسب در آمد می کردند. ✅ فرق (جادو) و چیست؟ در سحر اگر فردی بگوید چوب را به مار تبدیل می کنم و جلوی شما این کار را انجام دهد و شما می بینید چوب به مار تبدیل شده ولی ظاهر این است در حالی که چوب به مار تبدیل نشده بلکه سحر و جادو کاری می کند که شما خیال کنید تبدیل به مار شده و در واقع آن را سحرمی کند در حالی که این چوب است ولی جادوگر انسان را خیالاتی می کند. ولی در معجزه واقعیت و حقیقت است و برای اثبات نبوت پیامبران باید کار خارق العاده ای انجام شود که هیچ بشری نتواند مثلا عصای موسی واقعا تبدیل به مار شد و این کار خداست و خدا بر هر چیزی قادر است ولی سحری که ساحران انجام دادند واقعی نیست خیالی است و در واقع سحر و جادو مثل است در سراب شما از دور می بینید آب است ولی وقتی نزدیک می شوید می بینید آبی در کار نیست و خشکی است. پس با توجه به این آیه و جادو وجود دارد و اساس آن شرارت است و از ساحران باید فاصله گرفت و فقط به خدا پناه برد. ادامه دارد....... تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️ امام حسین علیه السلام ۱۵ میلیون زائر اربعین چرا و چگونه نگرفتند!؟ 🔸 سؤال ما فقط این است! اگر تراکم جمعیت و کارناوال های مذهبی باعث تشدید کرونا و بقای کرونا میشود، قطعأ طبق اخبار رسانه ها، باید ۱۵ میلیون نفر در عراق و کربلا مبتلا به کرونا شده و امروز شاهد موجی از کشته ها میبودیم.. ♨️ چرا قم مقدس و مشهد مقدس در آماج حملات دین ستیزان و ضد انقلاب ها قرار گرفتند!؟ ♨️ چرا افرادی در داخل کشور، نخستین شهر کرونایی را قُم مقدس عنوان کردند!؟ ❌ 🛑 رسانه های دین ستیز و ضد انقلاب چه پاسخی در خصوص اربعین کربلا دارند؟! 👈 آنفلوآنزای سخت وجود دارد. اما رسانه ها میخواهند این بیماری را نشان بدهند. 💢 کرونا برای آنها ابعاد جدیدی برای حکمرانی و برپایی باز کرد ایمان اکبرآبادی @Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحيم 🌹 آیه 49 سوره آل عمران 🌸 و رَسُولاً إِلَى‏ بَنِى إِسْرَائيلَ أَنِّى قَدْ جِئْتُكُمْ بَِايَةٍ مِّنْ رَّبِّكُمْ أَنِّى أَخْلُقُ لَكُمْ مِّنَ الْطِّينِ كَهَيْئَةِ الْطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْىِ الْمَوْتَى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِى بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَأَيَةً لَّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُّؤْمِنِينَ‏ 🍀 ترجمه:و (او را به) پیامبرى به سوى بنى‏ اسرائیل (فرستاد) كه همانا من از سوى پروردگارتان براى شما نشانه‏اى آورده‏ ام. من از گل براى شما (چیزى) به شكل پرنده مى‏ سازم، پس در آن مى‏ دمم، پس به اراده و اذن خداوند پرنده‏اى مى‏ گردد. و همچنین با اذن خدا كور مادرزاد و مبتلایان به پیسى را بهبود مى‏ بخشم و مردگان را زنده مى‏ كنم واز آنچه مى‏ خورید و آنچه در خانه‏ هایتان ذخیره مى‏ كنید به شما خبر مى‏ دهم، قطعاً در آن (معجزات) براى شما نشانه ای است اگر ایمان داشته باشید. 🌷 : پیامبر ، فرستاده 🌷 : برای شما آورده ام 🌷 : نشانه 🌷 : خلق مى کنم 🌷 : گل 🌷 : به شکل 🌷 : پرنده 🌷 : از نفخ و به معنای دميدن در چیزی 🌷 : بهبود مى بخشم 🌷 : کور مادرزاد 🌷 : بیمارى پیسی 🌷 : خبر می دهم 🌷 : مى خوريد 🌷 : ذخيره مى کنید 🌷 : خانه هایتان 🌸 این آیه اشاره به معجزات حضرت عیسی علیه السلام دارد. {و رسولا إلى بنى إسرائيل: و (او را به) پیامبری به سوی بنی اسرائیل (فرستاد)} هر چند بنی اسرائیل در صف اول کسانی هستند که مأموريت هدايت آنها را داشت ولی مأموريت دعوت جهانى داشته است. سپس می فرماید:او مأمور بود به آنها بگوید: {أنى قد جئتكم بآية من ربكم: همانا من از سوی پروردگارتان برای شما نشانه اى آورده ام.} 🌸 از آنجا که دعوت در حقیقت به سوی حیات و زندگی حقیقی است در این آیه هنگام شرح معجزات حضرت مسیح علیه السلام نخست به ایجاد حیات و زندگی در موجودات بی جان به فرمان خداوند اشاره می کند: {أنى أخلق لكم من الطين كهيئة الطير فأنفخ فيه فيكون طيرا بإذن الله: من از گل برای شما چیزی (مجسمه ای) به شکل می سازم، پس در آن می دمم، پس به اراده و اذن خداوند پرنده ای می گردد.} سپس به بیان دومین معجزه یعنی درمان بیماری های صعب العلاج می پردازد و می فرماید: {و أبرئ الأكمه و الأبرص: و کور مادر زاد و مبتلایان به پیسی را بهبود می بخشم} شک نیست که این موضوع مخصوصا برای پزشکان و دانشمندان آن زمان معجزاتی غیر قابل انکار است. 🌸 در سومین معجزه به زنده کردن مردگان اشاره می کند. {و أحى الموتى بإذن الله: و به اذن خداوند مردگان را زنده می کنم} و در چهارمین معجزه به موضوع خبر دادن از اسرار نهانی اشاره می کند. {و أنبئكم بما تأكلون و ما تدّخرون فى بيوتكم: و از آنچه می خورید و آنچه در خانه هایتان ذخیره می کنید به شما خبر می دهم.} و در پایان به تمام این چهار معجزه اشاره و می فرماید: { إن فى ذلك لأية لكم إن كنتم مؤمنين: قطعا در آن برای شما نشانه ای است اگر ایمان داشته باشید.} یعنی همه این ها نشانه این است که حضرت مسیح از یک منبع غیبی الهام می گیرد و به وصل است. و او پیامبر خداست. 🌸 با توجه به این آیه و آیات مشابه پیامبران و اولیای خداوند به فرمان و اجازه می توانند به هنگام لزوم در جهان آفرینش تصرف کنند و بر خلاف عادت و جریان طبیعی، حوادثی بوجود آورند. این آیه پاسخ محکمی است برای فرقه و همه کسانی که ادعا می کنند که پیامبران و امامان نمی توانند شفا دهند و می گویند توسل به آنها شرک است بلکه این آیه خط بطلانی بر افکار غلط آنها می کشد که فرستادگان و اولیای خداوند به اذن متعال می توانند شفا دهند و توسل به آنها راه نجات است و شرک نیست. 🔹 پيام های آیه49سوره آل عمران 🔹 ✅ ، جلوه‏اى از ربوبیّت خدا و در راستاى هدایت وتربیت انسان‏هاست. «جئتكم بایة من ربّكم» ✅ اولیاى با اذن او قدرت تصرّف و تغییر در نظام آفرینش را دارند. «انفخ فیه فیكون طیراً باذن اللّه» ✅ علم غیب دارند وحتى به جزئیات زندگى مردم آگاهند. «انبئكم بما تأكلون و ما تدّخرون فى بیوتكم» ‌تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 بسم الله الرحمن الرحیم 🌷 آیه_50_سوره_بقره 🌸 وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْناَكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنتُمْ تَنظُرونَ(۵۰) 🍀ترجمه:و (به خاطر بیاورید) هنگامى كه دریا را براى شما شكافتیم و شما را نجات دادیم و فرعونیان را در حالى كه شما تماشا مى كردید، غرق كردیم. 📚 ماجرای عبور بنى اسرائیل از رود نیل 🌸 این‌ماجرا در چند سوره بیان شده است.فرعونیان در تعقیب بنی اسرائیل بودند که بنی اسرائیل به رسیدند حضرت موسی علیه السلام به اذن خداوند عصای خود را به رود نیل زد که یک شکافی وسط رود ایجاد شد که از طریق آن توانستند از رود عبور کنند در همین حال فرعونیان وارد شکاف شدند که به اذن خداوند شکافت به حالت اولیه خود برگشت که فرعونیان غرق شدند و بنی اسرائیل نجات یافتند. 🔴 در این آیه، سه ى الهى در كنار هم مطرح شده است: 1⃣ (و اذ فرقنا بکم البحر) فرقنا یعنی شکافتیم از فرق به معنای شکافت می آید. 2⃣ (فانجیناکم) 3⃣ (و اغرقنا آل فرعون وانتظم‌تنظرون) 🔹 پیام های آیه۵۰ سوره بقره 🔹 ✅ معجزه حضرت موسی علیه السلام عصای او بود. ✅بنى اسرائیل بعد از آن همه شكنجه به رفاه و نجات رسیدند. ✅ در این آیه(شکافتن دریا،نجات بنی اسرائیل،غرق فرعونیان) تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 بسم الله الرحمن الرحيم 🌼 آیه_60_سوره_بقره 🌷 وَإِذْ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ كُلُواْ وَ اشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَواْ فِى الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ(60) 🍀 ترجمه:و زمانى كه موسى براى قوم خودش آب طلب كرد،پس به او گفتیم:عصاى خود را به سنگ بزن،پس دوازده چشمه ى آب از آن جوشید، (بطورى كه) هر قبیله آبشخور خود را شناخت. و از رزق الهى بخورید و بیاشامید و در زمین،تبهکارانه فساد نكنید. 🌸 در بیابان ساکن بودند آب هم نبود آنها نافرمانی های زیادی نسبت به دستورات الهی مرتکب شدند آنها سراغ حضرت موسی علیه السلام آمدند و به او شدند که از خداوند برای ما طلب آب کن زیرا موسی نزد خداوند جایگاه و دارد. قابل توجه و افرادی که را قبول ندارند این حکایت یکی از دلایل توسل است.ما هم به اهل بیت علیه السلام متوسل می شویم زیرا نزد خداوند جایگاه و آبرو دارند توسل ریشه در قرآن دارد و جزو است. 🌸 (و إذ استسقی موسی لقومه:و هنگامی که موسی برای قوم خود طلب آب کرد) استسقی یعنی طلب آب کرد.خداوند بلافاصله به موسی دستور داد که عصای خود را به سنگ بزند جنسش چوب است ولی اگر همین چوب در دست باشد می تواند معجزه کند(فقلنا اضرب بعصاک الحجر:پس به او گفتیم عصای خود را به سنگ بزن) 🌸(فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا:پس از آن دوازده چشمه جوشید)در عدد ، رمزى نهفته است.ولی در اینجا چرا دوازده چشمه جاری شد زیرا قوم بنی اسرائیل دوازده قبیله(دوازده طایفه) بودند به خاطر همین در ادامه آیه می فرماید(قد علم کل اناس مشربهم:هر قبیله ای آبشخور خود را شناخت) دوازده گروه بودند. مشرب یعنی آبشخور جایی که از آن آب بر می دارند.(کلوا:بخورید،در آیات قبلی بیان شد آنها من و سلوی بود که خداوند برای آنها فرستاد- کلوا و اشربوا من رزق الله:از رزق خدا بخورید و بیاشامید) (و لا تعثوا فى الأرض مفسدين:و در زمين تبهكارانه فساد نكنيد) 🔹 پيام های آیه۶۰سوره بقره 🔹 ✅ ، محكوم اراده ى خداوند هستند. ✅ دعاى انبیا، است. ✅ جارى شدن آب با زدن عصا به سنگ، یک است و پیدایش دوازده چشمه براى دوازده قبیله، معجزه اى دیگر. ✅ توزیع منظّم و عادلانه مانع پیدا شدن اختلاف است.(دوازده چشمه برای دوازده قبیله) ✅ بهره گیرى از نعمتهاى الهى، نباید زمینه ساز فساد باشد. تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🌷 و اتبعوا:پیروی کردند - منظور یهودیان زمان پیامبر اسلام از یهودیان زمان حضرت سلیمان علیه السلام پیروی کردند- ما تتلوا:آنچه می خواندند :جمع شیطان - به هر موجودی که منشأ شر و شرارت باشد گفته می شود،پس شیاطین فقط جن نیستند بلکه به انسانهای شرور هم شیطان گفته می شود و از هر دو شیطان جن و انس به خدا باید پناه برد. و منظور از شیاطین در این آیه یهودیان شرور زمان پیامبر اسلام است. 🌷 علی ملک سلیمان:در عصر حضرت سلیمان - یعنی هر نسبتی که یهودیان به علیه السلام می دادند این یهودیان هم به پیامبر اسلام نسبت دادند آنها حضرت سلیمان را ساحر و جادوگر می خواندند. هر جا سخن باطل می آید قرآن دفاع می کند مثلا در اینجا بلافاصله می گوید:(و ما کفر سلیمان:و سلیمان هرگز کافر نشد) یعنی هر جا سخن باطل دیدی سکوت نکن دفاع کن. ولكن الشياطين کفروا:ولی شیاطین کفر ورزیدند منظور این یهودیان شرور کافر شدند - یعلمون الناس السحر:به مردم سحر و جادو یاد می دادند - سحر و جادو است . ✅ چرا تهمت سحر می زنند؟ زیرا یهودیان خودشان ساحر بودند و به مردم سحر یاد می دادند و از طریق آن امرار معاش و کسب در آمد می کردند. ✅ فرق (جادو) و چیست؟ در سحر اگر فردی بگوید چوب را به مار تبدیل می کنم و جلوی شما این کار را انجام دهد و شما می بینید چوب به مار تبدیل شده ولی ظاهر این است در حالی که چوب به مار تبدیل نشده بلکه سحر و جادو کاری می کند که شما خیال کنید تبدیل به مار شده و در واقع آن را سحرمی کند در حالی که این چوب است ولی جادوگر انسان را خیالاتی می کند. ولی در معجزه واقعیت و حقیقت است و برای اثبات نبوت پیامبران باید کار خارق العاده ای انجام شود که هیچ بشری نتواند مثلا عصای موسی واقعا تبدیل به مار شد و این کار خداست و خدا بر هر چیزی قادر است ولی سحری که ساحران انجام دادند واقعی نیست خیالی است و در واقع سحر و جادو مثل است در سراب شما از دور می بینید آب است ولی وقتی نزدیک می شوید می بینید آبی در کار نیست و خشکی است. پس با توجه به این آیه و جادو وجود دارد و اساس آن شرارت است و از ساحران باید فاصله گرفت و فقط به خدا پناه برد. 🌷 ولكن الشياطين کفروا یعلمون الناس السحر:ولی شیاطین کافر شدند و به مردم سحر یاد می دادند. در جلسه قبل گفتیم شیاطین به هر موجودی که منشأ شر و شرارت باشد شیطان گفته می شود و در اینجا منظور یهودیان شرور زمان پیامبر اسلام است. و ما أنزل علی الملکین ببابل هاروت و ماروت:و از آنچه بر دو فرشته، هاروت و ماروت ، در شهر بابل نازل شده بود. 🔹 بابل: میان نجف و کربلا 🔹 هاروت و ماروت:نام دو فرشته 📚 -خداوند دو فرشته به نام هاروت و ماروت به فرستاد که به مردم یاد بدهند به چه صورت می شود سحر و جادو را باطل کرد و از اسرار سحر به مردم می گفتند و سحر را به مردم به این منظور یاد می دادند که بتوانند آن آن را باطل کنند اتفاقا بعضی از از این موقعیت استفاده کردند و در بین مردم می آمدند و بر معلومات خود می افزودند هدف از فرستادن دو فرشته آزمون و امتحان این مردم بود( و ما یعلمان من أحد حتی یقولا إنما نحن فتنه فلا تکفر:و به هیچکس چیزی یاد نمی دادند،مگر اینکه قبلا به او می گفتند ما وسیله آزمایش شما هستیم،کافر نشو) - آزمون این بود که چه کسانی در راه سحر و جادو به کار می بردند و چه کسانی در راه ابطال به کار می بردند. اما متأسفانه آنهایی چیزی یاد گرفتند که در راه جدایی زن و شوهر به کار می بردند.علاج و درمان آن پناه بردن به و خداست.(فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء و زوجه و ما هم بضآرين به من أحد إلآ بإذن الله و يتعلمون ما يضرهم و لا ينفعهم:ولى آنها از آن دو فرشته مطالبی را می آموختند که بتوانند به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایی بیفكنند ولی هیچگاه بدون خواست خدا نمی توانند به کسی ضرر برسانند. آنها قسمت هایی را یاد می گرفتند که برای آنان زیان داشت و نفعی نداشت) -(و لقد علموا لمن اشتریه ماله في الآخرة من خلق و لبئس ما شروا به أنفسهم لو کانوا یعلمون:و قطعا مر دانستند هر كسى خريدار اينگونه متاع باشد بهره ای در نخواهد داشت و به راستی خود را به بد چیزی فروختند اگر می فهمیدند.) در سحر هیچ منفعت و سودی وجود ندارد و در آمدی که از طریق آن به دست می آورند به هیچ جایی آنها را نخواهند رساند و در بدبختی و فلاکت به سر خواهند برد. 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸