eitaa logo
انرژی مثبت😍
5هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
4.2هزار ویدیو
5 فایل
به نام خدا تبلیغات نه ازنظرمارد میشود ونه تاییدمیشود😍 تعرف تبلیغات قیمت مناسب 👎 https://eitaa.com/joinchat/866648400C9a1ea12469 ایدی👎 @massomeostadi لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/438763812C2474888f1e
مشاهده در ایتا
دانلود
♥ ⊱╮ღ꧁ ꧂ღ╭⊱ ♥ ≺⊱• #ܢܚ݅ߊ‌ܘ_ܦ‌ܠܢ‌ܩܢ بعد از کلی کلنجار رفتن، بالاخره راضیش کردم که بره! ولی مطمئن بودم که مجدد شب برمیگرده! جلوی در بیمارستان بودم... اومده بودم یکم هوا بخورم، فضای بیمارستان و بوی ضد عفونی کننده و الکل حالمو بد میکرد! زیادی این بو رو استشمام کرده بودم... روی نیمکت نشسته بودم و داشتم هوای ابری و پاییزی رو تماشا میکردم ولی فقط فکرم پیش نوید بود! یه پرادو مشکی دقیقا جلوی در وروی بیمارستان پارک کرد و بعد راننده‌اش پیاده شد و در عقب رو باز کرد! یه مرد حدودا 50،55 ساله ازش پیاده شد! چ جلال و جبروتی داشت! کت و شلوار مشکی و خوش دوختی تنش بود! موهای جو گندمی و ریش های بلند به همون رنگ! هیکل رو فرم و خوبی داشت، تو سن خیلی خوب جلوه میکرد! یه مرد قد بلند و هیکلی هم از ماشین پیاده شد و عینک آفتابی زده بود! و پا به پای این مرد راه میرفت! حدس میزدم خودش باشه! اون کایا بود. ادامه داستان👎
. همه آدمها ظرفیت بزرگ شدن را ندارند اگر بزرگشان کنیم گم می شوند و دیگر نه شما را می بینند و نه خودشان را بیاییم به اندازه آدم ها دست نزنیم...💞 😍😊 @Energyplus_ir
. همان گونه که مشت بسته قادر به دریافت هدیه نیست، به همان ترتیب هم، اندیشه و ذهن بسته نمی تواند هیچ درسی را بیاموزد. ‌ ‌ 😍😊 @Energyplus_ir
♥ ⊱╮ღ꧁ ꧂ღ╭⊱ ♥ ≺⊱• #ܢܚ݅ߊ‌ܘ_ܦ‌ܠܢ‌ܩܢ با چشمام دنبالش کردم... قدم های محکمی داشت و ازش غرور میبارید. شخصیتش برام جذاب بود! وقتی وارد بیمارستان شد بعد از چند دقیقه منم پشت سرش رفتم! وارد بیمارستان که شدم دیدم کایا نیهان رو به آغوش گرفته و نیهان داره بلند بلند گریه میکنه! کایا سعی داشت آرومش کنه ولی انگار تا حدودی موفق بود! جلوتر رفتم و تونستم صداهاشونو بشنوم! کایا: بابا دورت بگرده عزیزم، آروم باش! نیهان: حالش خیلی بده، اصلا نمیزارن برم ببینمش! کایا: مگه دست خودشونه! تو فقط آروم باش من کارای لازم رو انجام میدم! کارای انتقال نوید رو هم میکنم! -ولی به نظرم این کارو نکنیم بهتره! هر دو برگشتن و متوجه حضور من شدن: نیهان: ایشون نزدیک‌ترین دوست نوید هستن! دستمو جلو بردم و به سمت کایا دراز کردم: -معراج هستم، خوشحالم از دیدنتون! سر تا پامو از نظر گذروند و بالاخره دستشو جلو اورد! کایا: کایا هستم، پدر نیهان! خوشبختم! -همچنین! کایا: چرا نباید از اینجا ببریمش؟ ادامه داستان👎 😍😊 @Energyplus_ir
پير شدن به کوهنوردی شباهت دارد... هرقدر بالاتر میروی نیرویت کمتر می‌شود،اما اُفق دیدت وسیع تر می‌گردد....✨ ودراین گذر دوستای خوب پیدا کردنشون سخته، ترک کردنشون سخت تر و فراموش کردنشون غیر ممکن... قدر این دوستی ها وخوب بودن و درکنارهم بودن بدونیم. چقدر زود دیرمی شود....✨ 😍😊 @Energyplus_ir
. قبل از اینکه کنید کلمات را از دروازه عبور دهید دروازه، از خود بپرسید: آیا این حرفی که می خواهم بزنم حقیقت است؟ دروازه بپرسید ایا لازم است الان مطرحش کنم؟ دروازه بپرسید ایا حرفم نیش و کنایه ندارد که کسی را برنجاند ‌ ‌ 😍😊 @Energyplus_ir
🍁سلام مهربانان ☕️صبح سه شنبه تون زیبا 🍁از دامـن پر مهر ☕️آسمان سبد سبد 🍁شادی برمیچینم ☕️و آن را 🍁به شما هدیه میکنم ☕️روزتون بخیر و نیکی 🍁صبح دومین روز ☕️آبان ماهتون بخیر و شادی # صبح_بخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی 🍁🍂 🍁خدایا در دومین روز آبان توشه دوستانم را پرکن از🍂 🍁29 روز شادی 🍁29 روز آرامش 🍁29 روز موفقیت 🍁29 روز سلامتی 🍁29 روز بدون مشکل و 🍁29 روز پراز خیر و برکت 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅برای شاد زیستن چه نکاتی رو باید به خاطر بسپاریم ؟؟ 1_باور کنیم که استحقاق شادی را داریم و .... 😍😊 @Energyplus_ir
هر روز رویای بزرگ دیگری است روزی که می توانی انگیزه داشته باشی یک روز جدید لبخندهای زیادی به همراه خواهد داشت روزی که می توانی با یک دعای جدید آن را شروع کنی و چیزهای خوبی را ببینی که قرار است سر راهت قرار بگیرد چون امروز شروع یک روز جدید دیگر است برایت یک صبح بخیر دوست داشتنی و روز فوق العاده آرزو می کنم! 😍😊 @Energyplus_ir
♥ ⊱╮ღ꧁ ꧂ღ╭⊱ ♥ ≺⊱• #ܢܚ݅ߊ‌ܘ_ܦ‌ܠܢ‌ܩܢ سریعا گفتم: -اخه تو وضعیتی نیست که بشه جا به جاش کرد! کایا: بهترین بیمارستان خارج از کشور میخوام ببرمش! نیهان: باید دکترش اجازه بده! کایا: اول باید بدونیم تو چه وضعیتیه، اگه اوکی بود میبریمش عزیزم! و بعد دستشو نوازش وار، روی گونه‌ی نیهان کشید! کایا: اصلا نگران نباش، باشه بابا؟ نیهان سرشو به آرومی تکون داد! احساس میکردم که نیهان کمی مقاوم تر شده بود و انگار یه تکیه‌گاه پیدا کرده بود! کایا به همراه بادیگاردش به سمت اطلاعات رفت تا بتونه با دکتر نوید صحبت کنه. رو به نیهان گفتم: -موفق نشدی ببینیش! با ناراحتی گفت: نیهان: ن، نزاشتن برم ببینمش! -فکر میکنم پدرت بتونه یه تایمی رو ازشون بگیره که بریم ببینیمش! ادامه داستان👎
ای معبودیگانه من🌾 یوقتایی که دلم از این و آن می‌گیرد نگاهم را به سوی تو و آسمان زیبایت میگیرم و آنقدر با تو درد دل می‌کنم تاکم کم چشمانم با ابرهای بارانیت همراهی می‌کنند و قلب پردردم سبک می‌شود آنوقت تو می‌آیی و تمام فضای دلم را پر می‌کنی ازآرامش و من دیگر آرام می‌شوم و احساس می‌کنم دیگرهیچ چیزی توی این دنیا نمی‌تواند مرا از پای دربیاورد چون قبلم پرازنوالهی توست.... 😍😊 @Energyplus_ir