🌺✨
یک روز، یک ساعت
یک دقیقه
هرگز باز نمیگردد
پس لطفا
از جنگ بپرهیز ،از خشم دوری کن
عاشقانه حرف بزن…
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
🌺✨
افراد مثبت اندیش
زمان حال را پربار میسازند،
آینده را بهبود میبخشند،
تسخیرناپذیر را به مبارزه میطلبند
و غیرممکنها را به دست میآورند...
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_خدیجه
#عبرت
#پارت_سی_هفت
خدیجه هستم ۳۸ساله و ساکن یزد…
چند ماهی گذشت و حس کردم جعفر مثل سابق دوروبرم نیست و حضورش کمرنگ شده….با خودم گفتم:نکنه من بهش کم محبتی کردم ؟؟؟؟نه ربطی نداره همیشه پیشم بود الان صداش هم میکنم بهانه میاره…خدایی نکرده از طریق مجازی با کسی دوست نشده باشه و بهم خیانت کنه؟؟با این افکار یه شب که جعفر خواب بود گوشیشو بررسی کردم و چون رمز نداشت به راحتی کل گوشی رو دیدم و شکم رفع شد…وقتی از نظر خیانت نکردنش خیالم راحت شد دنبال علت گشتم و با خودم گفتم: چرا گوشه گیر شده بود و سعی میکرد تنها باشه؟؟؟چرا دیگه به مژده اهمیت نمیده و سراغش نمیاد؟؟یه مدت توی رفتار و رفت و امدش دقت کردم و بالاخره فهمیدم که چه خاکی به سرم شده…جعفر معتاد شده بود و توی خلوت خودش و پنهانی مواد میزد..همون روز که پی به قضیه بردم باهاش برخورد کردم و بحثمون بالا گرفت و بدبختانه روش بهم باز شد و مصرفشو علنی کرد…زندگی که با وجود بچه باید شادتر و بهتر میشد رفته رفته متشنج و پر از دعوا و بحث و درگیری شد……
ادامه در پارت بعدی👎
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
❣سهم شما از زندگی پیشرفت کردن است...
باید جلو بروید...
باید در این دنیا تغییری ایجاد کنید...
ایستادگی کنید و بگویید :
من همین جا که هستم نمی مانم...
من برای بهترین ها آفریده شده ام...
من در درونم بذر عظمت دارم...
پس تلاش می کنم در جایی که هستم
تا آنجا که می توانم بهترین باشم🍃🍃🍃
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_خدیجه
#عبرت
#پارت_سی_هشت
خدیجه هستم ۳۸ساله و ساکن یزد…
عتیاد جعفر هرروز شدیدتر میشد و به مژده هم اصلا توجه نمیکرد و حتی گاهی که مژده به طرفش میرفت از خودش دور میکرد و زیر لب حرفهایی رو میزد که من متوجه نمیشدم چی با خودش میگه…این روال زندگی ادامه داشت تا اینکه یه روز وقتی مژده دو سالش بود و شیرین زبونی میکرد جعفر سر یه موضوع پیش پا افتاده سر بحث رو باز کرد و همون بحث تبدیل به دعوا شد..دعوایی که باعث ترس مژده شد و خودشو توی بغلم پنهون کرد…تا مژده توی بغلم جا گرفت جعفر گفت:ارررره دیگه.!بچه ی یه مرد دیگه رو من باید خرجشو بدم و نگهدارم…با تعجب گفتم:جعفر؟این چه حرفیه ی پیش بچه میزنی؟جعفر که عصبانی بود گفت:فکر نکن که من نمیدونم چطور بچه دار شدی!!کدوم جنین؟؟؟الکی منو پیچوندی و بردی توی اون خونه که اسمشو مرکز باروری گذاشتند و اونجا این حرومزاده بدنیا اومده…از تعجب شاخ دراوردم و گفتم:جعفر!!اصلا میفهمی چی داری میگی؟؟؟جعفر گفت:هنوز یادم نرفته که شوهر داشتی ولی با من اومدی خونه ی خواهرم….
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
🌿✨
معذرت خواهی کردن
شکستن غرور نیست،
نمایشِ شعوره..
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
🌺✨
ذهن مقایسهگر باعث میشه
هیچوقت از هیچی لذت نبری
و حس خوبی پیدا نکنی،
حتی وقتی غرق خوشبختی باشی ...
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
کلبه ای که در آن مهربانی هست
و ساکنینش می خندند،،
بهتر از کاخی ست که مردمانش
دلتنگ هستند!
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✴️این #ذهنیت ما آدمهاست
که تعیین میکنه روزمون خوب بگذره یا بد...
✴️"امروز" به خودی خود روز خوبیه
مگه اینکه بخوای با فکر دیروز خرابش کنی...
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_خدیجه
#عبرت
#پارت_سی_هشت
خدیجه هستم ۳۸ساله و ساکن یزد…
عتیاد جعفر هرروز شدیدتر میشد و به مژده هم اصلا توجه نمیکرد و حتی گاهی که مژده به طرفش میرفت از خودش دور میکرد و زیر لب حرفهایی رو میزد که من متوجه نمیشدم چی با خودش میگه…این روال زندگی ادامه داشت تا اینکه یه روز وقتی مژده دو سالش بود و شیرین زبونی میکرد جعفر سر یه موضوع پیش پا افتاده سر بحث رو باز کرد و همون بحث تبدیل به دعوا شد..دعوایی که باعث ترس مژده شد و خودشو توی بغلم پنهون کرد…تا مژده توی بغلم جا گرفت جعفر گفت:ارررره دیگه.!بچه ی یه مرد دیگه رو من باید خرجشو بدم و نگهدارم…با تعجب گفتم:جعفر؟این چه حرفیه ی پیش بچه میزنی؟جعفر که عصبانی بود گفت:فکر نکن که من نمیدونم چطور بچه دار شدی!!کدوم جنین؟؟؟الکی منو پیچوندی و بردی توی اون خونه که اسمشو مرکز باروری گذاشتند و اونجا این حرومزاده بدنیا اومده…از تعجب شاخ دراوردم و گفتم:جعفر!!اصلا میفهمی چی داری میگی؟؟؟جعفر گفت:هنوز یادم نرفته که شوهر داشتی ولی با من اومدی خونه ی خواهرم….
ادامه در پارت بعدی 👇
خندههایت دلیلِ زنده ماندنِ
من است!
بگذار بچرخد
چرخِ زندگی به همین روال...!
مژگانبوربور
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir