#سرگذشت_مونس
#عاقبت_بخیر
#پارت_پنجاه_نه
اسمم مونسه دختری از ایران
فردا صبح طبق معمول هرروزباعباس راهی کارخونه شدم توسالن چشمم به چندنفرتازه واردخوردکه توشون یه پسربانمک وسبزه روبودکه اسمش امین بود...نمیدونم چراتوهمون نگاه اول به دلم نشست وازش خوشم امد...خدیجه داشت تندتندوظایف هرکدوم روبهشون میگفت باکاراشناشون میکرد..امین یه لهجه فوق العاده شیرین بامزه داشت ومن نمیدونستم برای کدوم شهره،،ازیکی از بچه ها که پرسیدم گفت امین یزدیه جای که تااون روزمن اسمش روشایدزیادنشنیده بودم به هرحال کارامین کنارمن شروع شد...وبیشترمواقع توزمان استراحت باهم حرف میزدیم وهمین باب اشنایی من باامین شدکه رفته رفته تبدیل شدبه دوستی
بیشتربچه هامتوجه این رابطه شده بودن میگفتن مونس عاشق شده دستم براشون روشده بودوخیلی خجالت میکشیدم
میگفتم نه من ازلهجه امین خوشم امده ومیخوام بیشتر شهرش روبشناسم ولی باور نمیکردن..کم کم به گوش علی رسیدوچندبازی به من تذکر داد که دوست ندارم تومحل کار از اینجور رابطه ها وجود داشته باشه.....
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
ﻣُﺸﮏ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ:
ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻋﯿﺐ ﻫﺴﺖ
ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﻪ ﻧﺸﯿﻨﯽ
ﺍﺯ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﻫﯽ...
گفت :
ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﻨﮕﺮﻡ ﺑﺎ ﮐﯽ ﺍﻡ
ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﻨﮕﺮﻡ ﮐﻪ ﻣﻦ ﮐﯽ ﺍﻡ!
ﻭﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ
ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﺑﯽ ﺍنتها!
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
اگر خواستید عقیده ای
را بسنجید، ابتدا ببینید
ڪسانى ڪه از آن عـقيده
پـيـروى مـى ڪنند، بـرای
جامعهٔ بشری چه ڪرده اند !
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
چه سنگ را به کوزه بزنی
چه کوزه را به سنگ،
شکست با کوزه است!!
دلها خیلی زود از حرف ها میشکنند...
مراقب گفتارمان باشیم...
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
مهم نيست ديگران چطور ميبيننت، همهى اون چيزيكه اهميت داره اينه كه خودت خودت رو چطور ميبينى!
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_مونس
#عاقبت_بخیر
#پارت_شصت
اسمم مونسه دختری از ایران
من وامین هم سعی میکردیم توی کارخونه زیادباهم حرف نزنیم..و بیشتر قرارهامون بعدازساعت کاری کارخونه بود..میرفتیم کنار رودخونه وباهم حرف میزدیم،،البته این قرارهابه دورازچشم عباس بودچون خودش سرگرم عشقش خدیجه بودگاهی رفت امدهای من ازدستش درمیرفت وغافل ازمن میشد..اون زمان من یه دختر۱۷ ساله بودم که برای اولین بارعاشق شده بودم وازیکی خوشم امده بودواحساس میکردم بهترین روزهای عمرم روکنارامین دارم انقدرباامین درمورداینده وکارهای که میخواستیم انجام بدیم حرفزده بودیم که حتی اسم بچه هامونم انتخاب کرده بودیم
یه حس جدیدروداشتم تجربه میکردم
مدتی ازاشنایی من وامین گذشت که یه روزعلی من روخواست..روسریم رودرست کردم رفتم سمت اتاقش دلشوره بدی داشتم ازلای درنگاه کردم دیدم داره مشت میزنه به دیوار،،ترسیدم خواستم برگردم ولی دراتاق صداش درامدبرگشت سمت من..دیگه راه فرارنداشتم سرم روانداختم پایین اروم رفتم تو..تاسرم روبلندکردم دادزدمعلوم هست داری چه غلطی میکنی...
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
اراده برای پیروز شدن
تمایل برای موفق شدن
اشتیاق برای رسیدن به اهداف رادر وجودتان جاسازی کنید
چون همه چی از وجود شما شروع میشه
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
کاری را انجام بده که به نظرت بهترینه،
و هیچ وقت رو تصمیمت کم نیار
پس کاری رو بکن که خوشحالت میکنه
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
خوشبختی برای
داراترین ها نیست ...
برای هر آن کسی است
ڪه با هر چه دارد لذت برد ...
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
وقتی “خدا” بخواهد
بزرگــــی آدمی را اندازه بگیرد!
به جای "قدش "
“قلبش” را اندازه میگیرد...💖
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_مونس
#عاقبت_بخیر
#پارت_شصت_یک
اسمم مونسه دختری از ایران
تا سرم روبلندکردم دادزدمعلوم هست داری چه غلطی میکنی..هاج واج نگاهش کردم آمدسمتم ودستش روبه حالت تهدید نزدیک صورتم کردگفت نذاراون پسره یه لاقباروازاینجابیرون کنم..دلیل این همه عصبانیتش رونمیدونستم
اخه توسالن اکثردختروپسرهاباهم دوست بودن..چرا این گیرداده بودبه من بعدش اصلابه علی چه ربطی داشت..یه کم به خودم جسارت دادم گفتم دلیلی نمیبینم شما اینقدربخواید عصبانی بشید من وامین همکارهستیم وکارخلافی هم نمیکنیم...الان تمام بچه های توی سالن باهم صمیمی هستن واگرشما ازبودن من اینجاناراحت هستیدمن میرم تااین روگفتم علی یه کم ارومترشدگفت مونس خانم شماغریبه نیستی وابروی شما و عباس مثل ابرویه منه دوستندارم..فردا پشت سرتون حرف باشه..انوقت نمیتونم جواب لیلاخانم روبدم..خودم رونباختم گفتم من کاراشتباهی نمیکنم که ابروی کسی به خطربیفته وازاتاقش امدم بیرون انقدراعصابم خورد بودکه برنگشتم توسالن وازامین هم خداحافظی نکردم..رفتم سمت خونه تمام مسیربرگشت روازناراحتی گریه کردم...
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
قدرت تحمل هر کسی را
از میزان سکوتش بسنجید
آنان که هیاهو میکنند
بار هیچ چیزی
را به روی شانه های
خود تحمل نمیکنند . . .!
ورود 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir