eitaa logo
انرژی مثبت😍
5هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
4.2هزار ویدیو
5 فایل
به نام خدا تبلیغات نه ازنظرمارد میشود ونه تاییدمیشود😍 تعرف تبلیغات قیمت مناسب 👎 https://eitaa.com/joinchat/866648400C9a1ea12469 ایدی👎 @massomeostadi لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/438763812C2474888f1e
مشاهده در ایتا
دانلود
هرگاه به بن بست رسیدم مطمئن بودم که پشت دیوار خدا منتظر من است ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
زندگی مانند دوربین است روی چیزهای مهم تمرکز کنید لحظات خوب را ثبت کنید زشتی ها را از آن کات کنید و در نهایت اگر چیزی که می خواستید از آب درنیامد، کافیست عکس دیگری بگیرید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
با سعی و تلاش زیادی که کردم سری توی سرها در اوردم و پیش خانواده امو سرافراز شدم…. یه مدت که گذشت استاد و مربی ما ازدواج کرد….بعدش من به شخصه نخواستم که سربارش باشم برای همین از باشگاه اومدم بیرون و تصمیم گرفتم توی اینستا یه پیج ورزشی بزنم و کارمو مجازی ادامه بدم….. برای فالوورگیری و شروع کارم خیلی زمان لازم داشتم و باید فعالیت مجازی میکردم…. اول چند تا از دوستامو فالوو کردم وبعدش  شروع کردم به پست و ویدیوهای ورزشی گذاشتن…….. علاوه بر این کارها ،داخل پیجهای دیگه هم فعالیت و لایک میکردم تا دیده بشم……یکی از این پیجهای ورزشی که کلی براش کامنت میزاشتم  یه روز ادمیتش بهم دایرکت داد و از کامنتها و لایکهام تشکر کرد….. همین تشکر کردن باعث شد ما ساعتها باهم چت کنیم…..واقعا نمیدونستم پشت اون اکانت یه پسر هست تا اینکه خودشو معرفی کرد،… وقتی متوجه شدم ادمین اون پیج یه پسره ازش خداحافظی کردم و گفتم:تا امروز نمیدونستم پسری ولی الان که فهمیدم دیگه باهات چت نمیکنم…. اون اقا گفت:من همین چند روز بهت وابسته شدم و قصد بدی هم‌ندارم،…فقط میخواهم باهم بیشتر آشنا بشیم…… گفتم:اصلا از این کارا خوشم نمیاد و اگه پستهای شمارو لایک کردم فقط فقط بخاطر عشق به ورزش بود و بس ،نه شخص شما….. اون اقا خودشو معرفی کرد و با اصرار ازم خواست یه مدت بهش فرصت بدم…. قبول کردم تا یه مدت باهم چت کنیم….همین زمان کم منو شیفته ی اخلاق و منش و رفتار هادی کرد…… خیلی اختلاف نظر داشتیم ،،به هر حال ما لر بودیم و اونا ترک ولی تونستیم با اختلافات هم کنار بیاییم……شاید بارها قهر کردیم و دوباره آشتی شدیم ولی راه اومدیم….هم من کوتاه اومدم و هم هادی…… تمام مدتی که باهم دوست بودیم از فرصت استفاده کردیم و خودمونو ساختیم و به تفاهم رسیدیم…..بعد از کلی سختی و دوری و دلتنگی بالاخره اومد خواستکاری….. چهره ی هادی توی شهر ما جار میزد که همشهری نیست و همه متوجه میشدند که ترک هست….چهره ی جذاب و مردونه ایی داشت…….وضعیت مالی خیلی خوبی هم داشت……. خانواده ها بخاطر دوری مسیر و فرهنگ و وضعیت مالی متفاوت ،مخالف بودند ولی منو هادی همدیگر رو میخواستیم و عاشق بودیم….. الان دو ساله ازدواج کردیم،، یه ازدواج کاملا عاشقانه و هنوز هم عاشقیم…..خدارو صد هزار مرتبه شکر که زندگی خیلی خیلی خوبی دارم و یه تار موی هادی رو با دنیا عوض نمیکنم….. هادی یه فرشته است،…فرشته ی روی زمین،….محبتی که از هادی گرفتم و میگیرم حتی از خانواده نگرفته بودم….. ماه و خورشید من هادی هست و بهش افتخار میکنم…. همچنان با آجی و داداش صمیمی و رفت و امد داریم…..مامان و بابا هم زندگیشون یه کم بهتر شده و کمتر دعوا دارند…. هدفم از بازگویی سرگذشتم این بود که بگم سعی و تلاش هیچ وقت بی نتیجه نمیمونه…..خدا جواب پاک موندن و نیت پاک رو خیلی زود با بهترینها به بنده ها میده…… از همینجا میخواهم به هادی بگم:زندگیم..!!❤️عشقم😍دوستت دارم تا ابد🥰🥰 پایان
هیچ وقت دیر نیست برای شروع دوباره به طبیعت نگاه کنید. هیچ چیز ثابت نمی ماند. چرا شما باید بمانید؟! خردمندانه از تغییرات استفاده کنید. مثل یک قهرمان ورزشی،نتیجه بازی باخته را عوض کنید. چیزهای مهم را نگه دارید. چیزهایی را که مهم نیستند دور بریزید. اهدافی را مشخص کنید. از نو شروع کنید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
. هرگز سعی نکنید کسی را متوجه ارزشتان کنید اگر فردی قدر شما را نمیداند این یعنی لیاقت شمارا ندارد به خودتان احترام بگذارید و با کسانی باشید که برای شما ارزش قائلند... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. نیایش صبحگاهی 🌺 ✨خدایا 🌺دستمان را پُر کن 💫و دلمان را خالی 🌺دستمان را پر از مهربانی 💫و دلمان را خالی از کینه کن ✨بارالها 🌺دوستان و عزیزانم رایاری کن 💫و دستی به زندگیشان بکش 🌺 و همه را غرق درخوشبختی کن 💫الهی آن ده که آن به آمیــن...🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🍃🌺🍃صبحتون بخیر امروزتون به قشنگی‌بهشت به زیبایی‌گلها به شـادی‌پروانه‌ها به خوش‌خبری قاصدکها و به ‌محکمی‌پیوند قلب‌ها که یادآور خوبیهاست روزتان‌بخیر ونیکی🍃🌸
‏حقیقت مانند شیر است ، لازم نیست که از آن دفاع کنی ، آزادش بگذارید آنگـاه خودش از خودش دفاع خواهد کرد ...!! 🕴نلسون ماندلا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
پیشرفت بدون تغییر غیرممکن است، و کسانی که نتوانند تفکرات خود را تغییر و بهبود بخشند نخواهند توانست هیچ‌چیز دیگری را نیز بهبود بخشند... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
چند ماهی از حاملگیم به خوبی و خوشی  گذشت….. تا اینکه یه روز توی حیاط پدرشوهرم نشسته بودم که یهو متوجه شدم بچه ی دو ساله ی خواهرشوهرم داره از ایوان میفته…. فرز و سریع از جام بلند شدم تا برم و  بگیرمش که خودم محکم خوردم زمین……چشمتون روز بد نبینه…..افتادن  همانا و  خونریزی کردن  من همانا….. با دل درد شدید و خونریزی شروع کردم به آه و ناله گریه کردن…..مادر شوهر و خواهرشوهرم تا متوجه حال بد من شدند سریع منو بردند بیمارستان…………. بین مسیر دعا دعا میکردم که به بچه ام طوری نشده باشه………انگار توی مستجاب دعا هم شانس نداشتم چون دکتر بعداز سونو گرافی گفت:خانم…!!!..بچه ی شما دو هفته ایی هست که داخل رحم مرده…..شما چرا توی این دو هفته متوجه نشدید؟؟؟؟ گفتم:اما تا یک ساعت پیش که اصلا هیچ مشکلی نداشتم….. دکتر گفت:به هر حال جنین مرده و اگه الان هم به خونریزی نمیفتادید باید ما تخلیه میکردیم….حالا این اتفاق یه تلنگری بوده که شما متوجه ی مرگ جنین بشید وگرنه برای خودتون مشکل ساز میشد…… باور کنید با این خبر روح از جسمم رفت و دل گر‌فت و اشکهام بیشتر شد….. اما ناراحتی فوت بچه ایی که توی وجودم افتاده بود یه طرف قضیه بود و طرف دیگه ی اون این بود که چطور  این خبر رو به وحید بدم؟؟؟وحیدی که بخاطر بچه چسبیده بود به کار و سخت کار میکرد،،،…..، روزهای خوش من زیاد دوام نیاورد و با سقط جنین دوباره ناراحتی و استرس  اومد سراغم……خیلی ناراحت بودم و دور از چشم بقیه و یواشکی گریه میکردم….. زندگی پر از استرس من چند وقت گذشت و یه شب وقتی وحید اومد خونه بدون مقدمه گفت:میخواهم خونه رو اجاره بدم و بریم شهر(از شهرستان به شهر شیراز)….. متعجب و نگران گفتم:آخه چرا؟؟؟همه کسی امون اینجا هستند،،،بریم شهر چیکار کنیم؟؟؟ وحید گفت:همین که گفتم…..من دلم میخواهد بریم شهر و اونجا زندگی کنیم….. عادت نداشتم باهاش مخالفت کنم و همیشه حرفشو گوش میکردم،این بار هم قبول کردم…… بقدری به وحید وابسته بودم که حتی به خانواده ام هم  اطلاع  ندادم……طوری تابع و مطیع همسر بودم که فکر میکردم نیازی به مشورت با خانواده ندارم مخصوصا در مورد تصمیم بزرگ تغییر محل زندگی….. فردای همون شب وحید خونه رو سپرد به بنگاه تا اجاره بدند ،،،.. منم توی این فاصله مشغول جمع کردن اسباب و‌اثاثیه شدم…… وقتی مامان و بابا این موضوع رو شنیدن خیلی تعجب کردن و مامان گفت:آخه دختر…!!!چرا قبول کردی؟؟؟زندگی توی شهر غریب و تنهایی، خیلی سختت میشه….چرا به ما نگفتی…؟؟؟ پکر و ناراحت گفتم:نمیشه که مامان…!!!به هر حال همسرمه …..من دوستش دارم….وحید خدای من روی زمینه….باید حرفشو گوش کنم….. مامان سری از روی تاسف تکون داد و گفت:هر جور که راحتی…….. خونه اجاره رفت و وحید با پولش رفت شیراز و یه خونه اجازه کرد و چند وقت بعدش وسایلمونو بار زدیم و با بغض و ناراحتی از خانواده ها خداحافظی و حرکت کردیم بسمت شیراز…… دو هفته ایی طول کشید تا وسایل رو توی خونه ی جدید جابجا کنم اما بالاخره تموم شد…..راستش من از بچگی توی کارای خونه فرز و زرنگ بودم……………. بعد از دو هفته که کارم تموم شد تازه متوجه ی تغییرات وحید شدم…. باورم نمیشد که وحیدی که مشروب میخورد و یه جورایی به دین و مذهب اهمیت نمیداد داره نماز میخونه،…. با دیدن وحید روی سجاده و رو به قبله شوکه شدم و شاخ در اوردم  و با خودم گفتم:چی شده؟؟؟نکنه کله اش جایی خورده؟؟ چطور ممکنه از این رو به اون رو بشه…؟؟؟حتما دوستی یا آشنایی تشویقش کرده و به راه اومده…..هر چی که هست خداروشکر….. از اینکه وحید نماز میخوند خیلی خوشحال شدم و‌ هیچ سوالی هم ازش نکردم تا لج نکنه و به کارش ادامه بده….. دو ماهی گذشت و ماه رمضان شد،…..شبی که باید برای سحر بیدار میشدیم وحید به من گفت:ساره….!!!…سحری اماده کردی؟؟؟؟ به خیال اینکه منظورش برای خودمه ،گفتم:نه….من موقع خواب یه چیزی میخورم و میخوابم ،،،سحری تنهایی حال نمیده….. ادامه پارت بعدی👎
زمان، رایگان است ولی بسیارقیمتی نمیتوانیدصاحبش باشید،اما میتوانید ازآن استفاده کنید نمیتوانید نگه اش دارید امامیتوانید صرفش کنید و وقتی که ازدست دادید دیگرهرگزنمیتوانید به دستش بیاورید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
‏اگر همه چیز خریدنی بود برای مادرم کمی جوانی می خریدم برای پدرم عمر دوباره... و برای خودم خنده های "بچگی"... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir