eitaa logo
عــــشق ممنـــوعه؛
6.9هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
888 ویدیو
7 فایل
بسم رب الحسنین علیهما السلام 💚 بعضی تجربه ها قشنگن، مثلِ دوست داشتنِ تــــــــــــــــــو...♥️🌿 رمان"عشق ممنوعه" به قلم:elsa هرگونه کپی برداری حتی با ذکر نام نویسنده حرام و پیگرد الهی دارد:") @ansar_tab تبلیغات خواستین👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋🕯🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯🦋🕯 🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯 🦋🕯 🕯 ~ حامی ~ با درد، چنگی به قلبم زدم. چقدر صدای گریه اش عذاب آور بود. زجر کش می کرد صدای هق هق هایش. من که دلم از سنگ نبود. نمی توانستم تحمل کنم دختری که یک عمر فقط ترس در دلها انداخته، اکنون بخاطر من این چنین اشک بریزد و ناله کند. همانجا پشت در نشستم و به درد و دل هایش با پدرش گوش سپردم. او اشک ریخت من سیگار کشیدم. او ناله کرد. من سیگار کشیدم. او گله کرد. من سیگار کشیدم. او از عشق نافرجامش نسبت به من گفت و... من قلب درد کشیدم.. کشیدم و کشیدم و کشیدم........ سینه ام که به خس خس افتاد، سیگار را با انگشتانم خاموش کردم. سوختم، ولی به پای سوزش قلبم که نمی رسید. صدایش که کامل قطع شد، بلند شدم و با درنگ، دستگیره ی در را به سمت پایین کشیدم. خوشبختانه قفل نبود. آرام در را باز کردم. چشمی دور اتاق چرخاندم،اما ندیدمش. وارد اتاق شدم. هنوز چند قدم بیشتر نرفته بودم که با دیدنش در آن وضعیت، قلبم برای بار هزارم گرفت. گوشه ای کز کرده بود و سر بر زانو، به خواب رفته بود. موهای فر و پر پشتش هم ریخته بود دورش. چقدر زیبا بودند آن زلف های پریشان. دستان مشت شده ام را باز کردم و جلو رفتم. مطمئنم آنقدر خسته شده که به این راحتی ها بیدارنمی شود. در فاصله دو قدمی اش کنده زدم. رد اشک روی صورتش خشکیده بود. گلم هایش به شدت پف کرده و قرمز شده بود. زیر لب آرام زمزمه کردم : آرامش به خدای علی قسم من نیتم خیر بود. اصلا این دل وامونده انگار واسه من نیست. نمی دونم چرا کلا دلش واسه هیچ دختری نمی لرزه. انگار یه چیزی تو وجودم کمه حس می کنم مریضم، بیمارم.. دوست داشتن یه آدم بیمار اصلا به صلاحت نیست... نفسم را صدا دار بیرون فرستادم و بلند شدم. آرام دستم را انداخت زیر سر و زانویش، بلندش کردم و خواباندمش روی تخت. عکس پدرش را در بغل گرفته بود. با لبخندی تلخ، عکس را از لای دست هایش بیرون کشیدم و گذاشتم کنارش. واقعا جذبه داشت آن مرد. دخترش هم به خودش رفته بود. کمی نگاهشان کردم و با آهی جگر سوز، از اتاق بیرون رفتم. ***
🦋🕯🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯🦋🕯 🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯 🦋🕯 🕯 با تقه ای که به در خورد، سیخ سر جایم نشستم. عجیب بود! با آنکه خسته بودم، اما خوابم عمیق نبود. سریع بلند شدم و رفتم جلوی در. به شدت بی تفاوت نگاهم می کرد. حس همان روز هایی را پیدا کردم که تازه آمده بودم به آن عمارت. - سویچ ماشین رو بده. - کجا؟ طلبکارانه گفت : باید بهت توضیح بدم؟ گذاشتم به پای عصبانیتش و جوابش را ندادم. و به جایش گفتم ‌: باید حرف بزنیم آرامش. - چه حرفی؟ مگه حرفی هم مونده؟ لطفا سویچ رو بیار خیلی دیرم شده - آره من حرف دارم. - ولی من تمایلی ندارم بشنوم. دستی به صورتم کشیدم و گفتم : آرامش بهت حق می دم عصبی باشی. ولی باید حرفامو بشنوی. - خب شنیدم دیگه. همون دیشب همه رو شنیدم. دیگه حوصله شنیدن حرفای تکراری رو ندارم. وقت من با ارزش تر از این حرفاس. سویچ رو می دی یا بیام به زور بگیرم؟ سعی کردم با آرامش صحبت کنم. - عزیزم یه خورده آروم باش هرجا بخوای بری من خودم.... یک دفعه مثل باروت منفجر شد. - به من نگو عزیزم. حامی کاری نکن نفرتم بهت بیشتر شه. برای بار آخر می گم سویچ رو بیار.
اگر به دنبال ساخت رویاهایتان هستید در سفری سبز با ما همراه باشید‌ و به درآمد دلاری باورنکردنی دست یابید. جهت کسب اطلاعات بیشتر به: تلگرام مدیر گروه فروش: http://Telegram.me/Morteza_abbasi112 ایتای مدیر گروه فروش: @Morteza_abbasi112 پیام دهید. یا به کانال زیر مراجعه فرمایید. کانال ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3070362482C672a4bc79c
🦋🕯🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯🦋🕯 🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯 🦋🕯 🕯 فقط نگاهش کردم. دوباره چقدر تغییرکرده بود. رنگش سرخ شده بود و تند تند نفس می کشید. وقتی دید حرکتی نمی کنم، پسم زد و آمد داخل و شروع کرد به گشتن دنبال سویچ ماشین. کل خانه را داشت می ریخت بهم. دست به کمر زدم و کلافه گفتم : آرامش فقط دو دقیقه بشین قول می دم زود حرفم رو جمع و جور کنم. جوابم را نداد و رفت سر جیب شلوارم که روی چوب لباسی آویزان بود. صبرم سر آمد و رفتم سمتش. مچ دستش را گرفتم و چرخاندمش سمت خودم. تقلا کرد و شروع کرد به جفتک انداختن. محکم چسباندمش به کمد و دو دستش را گرفتم. خواست با لگد از خودش دفاع کند که دستش را خواندم و پاهایش را هم میان پاهایم اسیر کردم. داد زد : ولم کن احمق! چی کار می کنی؟ زل زدم به چشمانش و فریاد زدم : یک دقیقه آروم بگیر ببر وحشی!! اصلا نفهمیدم آن اصطلاح یکهو از کجا آمد، اما انگار کارساز بود. برای لحظه صورتش رنگ باخت، اما سعی کرد خودش را جمع و جور کند. قبل از آنکه دوباره شروع به تقلا کند، با صدایی نسبتا بلند شروع کردم به حرف زدن. - آرامش من نه قصد داشتم با احساس تو بازی کنم، نه نقشه ای تو سرم بود. من فقط وفقط می خواستم بهت کمک کنم. نمی خواستم احساس تنهایی کنی. ولی بهت محرم نبودم. می دونی رو یه سری مسائل حساسم. اگه از اول راستشو بهت می گفتم یا مثلا می گفتم بیا موقت صیغه کنیم قطعا تو قبول نمی کردی تازه بدتر هم می شد. چون فکر می کردی دارم بهت ترحم می کنم یا دلم به حالت سوخته. فریاد زد، اما همچنان فریاد من از او بلند تر بود - نسوخته؟! - چرا سوخته. دلم سوخته. چون دوست ندارم ببینم غمتو خوش ندارم ببینم رو به راه نیستی. به این مدلت عادت ندارم آرامش. تو یه دختر همه چی تمومی، در این هیچ شکی نیست. منم لیاقت تو رو ندارم. پس فکر نکن عیب و ایرادی داری که نخواستمت، نه! من... من فقط نمی دونم این دل بی صاحاب مرده چشه که انگار کلا با جنس مخالف چپه واسه هیچ کس نمی لرزه.
*🔴 چقدر بهت رضایت نشون بدم که ببینی می تونی پیش ما خودت رو درمان کنی 🔴 ⛔هشدار جدی برای تمام آقایان ایران 🚧مشکلات و اختلالات آقایان زمینه ساز 80% طلاق ها 90% خیانت ها در ایران🚧 1️⃣ اختلالات بهداشتی آقایان 2️⃣ عفونت مجاری ادراری/ پروستات ✅آقایون برای بهبود ناتوانی‌های (اختلالات آقایان) حتما لینک پایین را مشاهده نمایید 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1609892607Cd358b73713 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔴 فرم ثبت مشکل 🔴
*پاکت هدیه 🔴 ، از طرف حکیم توکلی 🔴 چقدر بهت رضایت نشون بدم که ببینی میتونی پیش من خودت رو درمان کنی پس عجله کن 🌹 [ 🏷_____✉️_________| بازکردن پاکت هدیه ____📩|___________| ]* *➕ سریعتر پاکت هدیه رو باز کنید 😍👆*
🦋🕯🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯🦋🕯 🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯 🦋🕯 🕯 . کلا انگار من یه آدم عادی نیستم تا قبل اینکه بهت پیشنهاد ازدواج بدم اصلا تو وادی این چیزا نبودم، اما الان چند وقته بد ذهنم درگیره. احساس می کنم مریضم. مشکل دارم. چون این حالت هام اصلا طبیعی نیست. اعتراف می کنم من تا الان دو هزار بار باید دلم واسه تو لرزیده باشه. باید جلوت دست و پام شل شده باشه. ولی نشد! هزار جور دختر رنگارنگ تو عمرم دیدم، با هزار جور سر و شکل مختلف. ولی آب از آب تکون نخورد. وقتی احساس کردم کمی آرام شده، فشار دست و پایم را شل کم کردم و آرام تر ادامه دادم. - گفتم که قبلا تو وادی این چیزا نبودم. هرکدوم از دوست و رفیقام هم این نقص رو به روم میاوردن، بها نمی دادم. ولی این چند وقت که فکر کردم دیدم نه، بد و بیراه هم نمی گفتن. من حتی توی دوران بلوغ هم هیچ کدوم از تمایلاتی که باید داشته باشم رو نداشتم آرامش. هرچی هم فکر می کنم که نکنه یه جا یه کاری کردم که این باعثش شده، هیچی یادم نمیاد. عادی زندگی کردم، اما یه سری چیزا درونم عادی نیست. آقا خلاصش کنم، انگار اصلا چیزی به اسم غریزه تو وجود من نیست. ناباور داشت نگاهم می کرد. به خودمان اشاره کردم و گفتم : ببین، ضربان قلبت تند شده.
🏮دوست داری هرجا میری بوی عطرت فضا رو پرکنه؟😍 تابستون از بوی عرق در اذیتی؟ عطرو ادکلنت ماندگاری نداره؟ نمیدونی چه عطری استفاده کنی؟ 🎁 عطرسا یک رایحه ی فوق العاده 🎁مناسب دورهمی،مراسمات مذهبی،جشن،روضه 🎁پخش بو عالی مناسب تابستان 🎈یک خرید شیک و باکلاس مخصوص خانوم و اقاهای خوش سلیقه و لاکچری😌👇 https://eitaa.com/joinchat/1904672947C0e84761b26 💸فروش اقساطی ☘حس خوب زندگی با عطرسا🤩👆
🦋🕯🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯🦋🕯 🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯 🦋🕯 🕯 . مطمئنم از اینکه توی این حالتیم، تو دلت غوغا به پا شده. اما من هیچ حسی ندارم. خب این غیر طبیعی نیست؟ حتی اگه عشقی هم نباشه، یه پسر از این همه نزدیکی با یه دختر باید دست و پاش بلرزه اما من...... رفتم و روی تخت نشستم. اعصابم به کل نابود شده بود. از روی پاتختی پاکت سیگارم را برداشتم و یک نخ بیرون کشیدم. آنقدر عمیق پوک زدم که یک سومش سوخت. نه صدایش می آمد، نه حرکتی می کرد. سر به زیر گفتم : تو اولین کسی هستی که اینا رو بهت می گم. این مدت که بهم ریخته بودم، هم واسه این بود که دلم نمی خواست تو فکر کنی بازیچه شدی، هم این چیزایی که الان بهت گفتم اذیتم می کرد. نمی دونستم باید به کی بگم، چه جوری بگم. مونده بودم مثل خر تو گل. توقع داشتم حرف هایم رویش تاثیر گذاشته باشد، اما اصلا اینطور نشد. و با حرفی که زد، انگار یک سطل آب یخ خالی کردند روی سرم. - من دکتر نیستم که داری اینا رو بهم می گی. با کاری هم که کردی حتی اگه بخوام هم نمی تونم باورت کنم. هر کلمه که از دهنت در میاد برام حکم یه دروغ جدید رو داره. اصلا هم تو کتم نمی ره که قصدت کمک بوده. پس لطفا واسه همیشه این بحث رو تمومش کن. حالا هم سویچ رو بده می خوام برم واسه درخواست طلاق
‌ لا سند لك إلا نفسك، إياك أن تميل .. «هیچ پشتوانه ای جز خودت برای تو نیست، پس تکیه مکن.»
اگر به دنبال ساخت رویاهایتان هستید در سفری سبز با ما همراه باشید‌ و به درآمد دلاری باورنکردنی دست یابید. جهت کسب اطلاعات بیشتر به: تلگرام مدیر گروه فروش: http://Telegram.me/Morteza_abbasi112 ایتای مدیر گروه فروش: @Morteza_abbasi112 پیام دهید. یا به کانال زیر مراجعه فرمایید. کانال ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3070362482C672a4bc79c
🦋🕯🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯🦋🕯 🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯 🦋🕯 🕯 چقدر صریح و راحت! چقدر محکم و بی تردید. چقدر بی شیله پیله حرفش را زد! نمی دانستم خوشحال باشم که انقدر سریع خودش را پیدا کرد و افسردگی نگرفت، یا ناراحت باشم که جای آنکه حالش را خوب کنم، بدتر زدم حالش را خراب کردم.... * ~ آرامش ~ منتظر داشتم نگاهش می کردم که یک دفعه اخم کرد و بلند شد. به سمت چوب لباسی رفت و مشغول پوشیدن پیراهنش شد. همچنان قاطع گفتم : نشنیدی چی گفتم؟! خیلی سرد گفت : می برمت. - لازم نکرده. گفتم سویچ رو بده. عصبی اش کردم. چون به سمتم برگشت و با لحن ترسناکی گفت : تا وقتی اسمت توی شناسناممه حق نداری رو حرفم حرف بزنی! دهانم بسته شد. اولین بار بود که این گونه جلویم می ایستاد. تا به خودم بیایم و بخواهم حرفی بزنم، حاضر شد و زودتر از من از اتاق بیرون رفت. دست و پایم شل شد. آن مدل رفتار کردن هیچ برایم آسان نبود، اما مجبور بودم. ظاهرا او هم افتاده بود روی دنده ی لجبازی و اگر می خواستم جلویش بایستم، وقت به شدت تلف می شد پس تصمیم گرفتم دنبالش بروم. *