eitaa logo
🇮🇷Essential English Words🇮🇷
3.6هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
126 ویدیو
14 فایل
🙊Stop Talking, Start Walking🏃‍♀️🏃 🦋 ادمین👈🏽 @soft88 ⁦♥️⁩روزی۵ #صلوات به نیت سلامتی و ظهور امام زمان ⛔️کپی و نشر مطالب به هر شکل حرام⛔️ 🙂اصطلاحات و پادکست🙃 @English_House گروه چت انگلیسی eitaa.com/joinchat/4007067660C220529a69d
مشاهده در ایتا
دانلود
professor [prəˈfɛsə] n. A professor is a person who teaches in college. → Mike’s science professor knows a lot about physics. استاد ، مدرس یک professor شخصی است که در دانشگاه تدریس می‌کند. → استاد علوم مایک در مورد فیزیک خیلی چیزها می‌داند. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
rush [rʌʃ] v. To rush is to go somewhere or do something very quickly. → Nancy rushed to finish her homework. هجوم بردن ، یورش بردن ، بر سر چیزی پریدن، عجله کردن کلمه rush به معنی رفتن به جایی یا انجام دادن کاری بسیار سریع است. → نانسی برای تکمیل تکالیفش عجله کرد. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
schedule [ˈʃɛdjuːl] n. A schedule is a plan that tells you when to do things. → What is your class schedule for today? برنامه زمانی ، جدول زمانی یک schedule نقشه‌ای است که به شما می‌گوید چه زمانی کارها را انجام دهید. → برنامه کلاس شما برای امروز چیست؟ ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
share [ʃɛː] v. To share something is to give some of it to another person. → Jimmy shared his apple with me. به اشتراک گذاشتن ، سهیم شدن، شریک شدن کلمه share چیزی به معنی دادن بخشی از آن به شخص دیگری است. → جیمی سیب خود را با من سهیم شد. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
stage [steɪdʒ] n. A stage is a place where actors or musicians act or sing. → A large screen was on the stage. صحنه ، صحنه نمایش یک stage مکانی است که بازیگران یا موسیقی‌دانان در آن بازی می‌کنند یا می‌خوانند. → یک صفحه نمایش بزرگ روی صحنه بود. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
storm [stɔːm] n. A storm is very bad weather. There is a lot of rain or snow. → Did that storm wake you up last night? طوفان ، توفان ، باد شدید ، کولاک یک storm هوای بسیار بدی است. باران یا برف زیادی وجود دارد. → آیا آن طوفان شما را شب گذشته بیدار کرد؟ ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
within [wɪðˈɪn] prep. You use within to say that something is inside another thing. → Within the box, there was a pizza. در داخل ، در توی، درون شما از within برای گفتن اینکه چیزی درون چیز دیگری است استفاده می‌کنید. → درون جعبه، یک پیتزا بود. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
داستان کوتاه The Party Cody’s family moved to a new house. His dad got a new job as a professor. Cody liked his new town, but he missed his grandparents. For his birthday, Cody wanted to have a party. His dad said, “Yes, we could even have a band play!” On the day of the party, Cody woke up and rushed to get ready. He started to check his list of things to do. He was so excited! But then he noticed something terrible. There was snow on the ground and lots of it! “Dad!” he yelled. “How can the band play their instruments outside?” مهمانی خانواده کدی به خانه جدیدی نقل مکان کردند. پدرش شغل جدیدی به عنوان استاد دانشگاه پیدا کرد. کدی شهر جدیدش را دوست داشت، اما او دلش برای پدربزرگ و مادربزرگش تنگ میشد. برای تولدش، کدی می‌خواست یک مهمانی برگزار کند. پدرش گفت: «بله، ما حتی می‌توانیم یک گروه موسیقی هم داشته باشیم!» در روز مهمانی، کدی صبح زود بیدار شد و با عجله برای آماده شدن رفت. او شروع به بررسی فهرست کارهایی که باید انجام می‌داد کرد. او خیلی هیجان‌زده بود! اما سپس چیزی وحشتناک توجه او را جلب کرد. برف روی زمین بود و خیلی زیاد بود! او فریاد زد «پدر!» «چگونه گروه موسیقی می‌توانند در خارج از خانه بنوازد؟» ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
Dad said, “We’ll move the stage inside.” It barely fit within the garage because there were some boxes and garbage there. But when they finished, they got a call from the band. They did not want to come in the snow storm. Dad said, “Let’s get someone to perform magic.” But no one would come because of the snow. Finally, Dad said, “Cody, there’s too much snow. We need to cancel the party.” “Yes, sir,” Cody said sadly. “It’s going to be a boring birthday,” he predicted. Cody wanted to share his birthday with someone. He wanted to be at his old home. He wanted to see his grandparents. پدر گفت: «ما صحنه را به داخل خانه خواهیم برد.» آن به سختی در گاراژ جا می شد زیرا بعضی از جعبه‌ها و زباله‌ها آنجا بودند. اما وقتی آن‌ها کار را تمام کردند، تماسی از طرف گروه موسیقی دریافت کردند. آن‌ها نمی‌خواستند در طوفان برف بیایند. پدر گفت: «بیایید کسی را برای انجام شعبده‌بازی دعوت کنیم.» اما به دلیل برف، هیچ‌کس حاضر به آمدن نبود. در نهایت، پدر گفت: «کدی، برف خیلی زیادی است. ما باید مهمانی را لغو کنیم.» کدی با غم گفت «بله، آقا». او پیش‌بینی کرد «تولدی خسته‌کننده خواهد بود». کدی می‌خواست تولدش را با کسی سهیم شود. او می‌خواست در خانه قدیمی‌اش باشد. او می‌خواست پدربزرگ و مادربزرگش را ببیند. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸