eitaa logo
🇮🇷Essential English Words🇮🇷
3.6هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
115 ویدیو
14 فایل
🙊Stop Talking, Start Walking🏃‍♀️🏃 🦋 ادمین👈🏽 @soft88 ⁦♥️⁩روزی۵ #صلوات به نیت سلامتی و ظهور امام زمان ⛔️کپی و نشر مطالب به هر شکل حرام⛔️ 🙂اصطلاحات و پادکست🙃 @English_House گروه چت انگلیسی eitaa.com/joinchat/4007067660C220529a69d
مشاهده در ایتا
دانلود
fiber [ˈfaibər] n. Fiber is a thread of a substance used to make clothes or rope. → The mat was made from tiny fibers. الیاف، رشته یک fiber نخی (رشته ای) از ماده‌ای است که برای ساخت لباس یا طناب استفاده می‌شود. → حصیر از الیاف بسیار ریز ساخته شده بود. ➖➖➖➖➖➖➖➖ horrible[ ˈhɔ:rəbəl] adj. If something is horrible, it is very bad. → The assignment was horrible. I hated it. وحشتناک، بسیار بد، ناگوار، مهیب، سهمگین، وحشت آور اگر چیزی horrible باشد، خیلی بد است. → تکلیف وحشتناک بود. از آن متنفر بودم. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
impolite [impəˈlait] adj. If someone is impolite, they are rude. → Roger is impolite to everyone he meets. بی‌ادب، گستاخ، بی تربیت اگر کسی impolite باشد، گستاخ است. → راجر با هر کسی که ملاقات می‌کند(هر کسی را می بیند) (نسبت به او) بی‌ادب است. ➖➖➖➖➖➖➖➖ kneel kneel [niːl] v. To kneel is to put one or both knees on the ground. → Daryl got down on one knee and asked Nina to marry him. زانو زدن کلمه kneel یعنی یک یا هر دو زانو را روی زمین قرار دادن. → داریل روی یک زانو نشست و از نینا خواستگاری کرد. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
luxury [ˈlʌkʃərɪ] n. A luxury is an expensive thing that you do not need. → We stayed at a luxury resort for our honeymoon. تجملی، کالای لوکس یک luxury چیز گرانی است که به آن نیازی ندارید. → ما برای ماه عسل در یک استراحتگاه (اقامتگاه) لوکس اقامت کردیم. ➖➖➖➖➖➖➖➖ massive [ˈmæsɪv] adj. If something is massive, it is very big. → The wheels on his truck were massive. عظیم، بزرگ، حجیم، گنده اگر چیزی massive باشد، خیلی بزرگ است. → چرخ‌های کامیونش بسیار بزرگ بودند. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
panic [ˈpænɪk] v. To panic is to feel so nervous or afraid that you cannot think clearly. → Everyone panicked when the house caught on fire. وحشت کردن، دستپاچه شدن، ترسیدن، وحشت زده کردن / شدن، در بیم و هراس انداختن، هراساندن کلمه panic یعنی آنقدر عصبی یا ترسیده باشید که نتوانید به درستی فکر کنید. → وقتی خانه آتش گرفت، همه وحشت کردند. ➖➖➖➖➖➖➖➖ priority [praɪɔ(:)rətɪ] n. A priority is something that is more important than other things. → My priority is to get good grades in school. اولویت، تقدم،برتری یک priority چیزی است که از چیزهای دیگر مهم‌تر است. → اولویت من گرفتن نمرات خوب در مدرسه است. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
robe [roub] n. A robe is a long, loose piece of clothing. → Many people wear robes in the morning. روبه، روپوش بلند، لباس بلند و گشاد، جامه بلند زنانه، رداء یک robe یک تکه لباس بلند و گشاد است. → بسیاری از مردم صبح‌ها ردا می‌پوشند. ➖➖➖➖➖➖➖➖ scold [skould] v. To scold means to criticize one angrily because they have done wrong. → Jesse was scolded by the teacher for not paying attention. سرزنش کردن، توبیخ کردن، اوقات تلخی کردن کلمه scold یعنی از کسی به خاطر اشتباهی که مرتکب شده، با عصبانیت انتقاد کنید. → جسی به خاطر عدم توجه توسط معلم سرزنش شد. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
4_6050667768175398210.pdf
حجم: 5.16M
تشریح سند سری و مستندات آن در فایل PDF ‌ . پشت پرده کرونا و ارتباط نفوذی های داخلی با دشمنان و آنچه قرار است بر سرمان بیاورند . بسیار مهم لطفا در سریعترین زمان فایل ها را دانلود و در گوشی و کامپیوترتان ذخیره و برای دیگران ارسال نمایید.
داستان کوتاه 👨‍🍳 The Helpful Apprentice There was once a small restaurant. People said that the best chef in the world worked there. But the chef was a horrible person to work for. He was impolite and scolded his workers all the time. The chef had a young apprentice. The apprentice’s first priority was to make the best food in the world. He was happy to have a good teacher, but he didn’t like the chef. The boy was a diligent worker, but the chef scolded him more than anyone else. شاگرد مفید روزی روزگاری یک رستوران کوچک وجود داشت. مردم می‌گفتند که بهترین سرآشپز دنیا در آنجا کار می‌کند. اما سرآشپز فردی وحشتناک برای کار کردن با او بود. او بی‌ادب بود و همیشه کارگرانش را سرزنش می‌کرد. سرآشپز یک شاگرد جوان داشت. اولویت اصلی شاگرد این بود که بهترین غذای دنیا را بپزد. او از داشتن یک معلم خوب خوشحال بود، اما سرآشپز را دوست نداشت. پسر کارگری کوشا بود، اما سرآشپز بیشتر از هر کس دیگری او را سرزنش می‌کرد. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
@Essential_English_Wordshelpful apprentice.mp3
زمان: حجم: 1.57M
Then one day, the chef got great news. The emperor wanted to have dinner there that night. He was very excited. He was working very fast, and he made a mistake. He cut his hand with a knife, and it started to bleed. The apprentice gave him a bandage, but the chef still couldn’t cook. The chef started to panic. The apprentice tried to assure him. “ Everything will be OK,” he said. But the chef was still afraid. Then they started to work together. They began to bond. The chef told the apprentice what to do. The boy cooked a great meal. سپس یک روز، آشپز خبر بزرگی دریافت کرد. امپراتور می‌خواست آن شب آنجا شام بخورد. او بسیار هیجان‌زده بود. او خیلی سریع کار می‌کرد و اشتباهی مرتکب شد. دستش را با چاقو برید و شروع به خونریزی کرد. شاگرد به او بانداژ داد، اما آشپز هنوز نمی‌توانست آشپزی کند. آشپز شروع به وحشت کرد. شاگرد سعی کرد به او اطمینان دهد. او گفت: “همه چیز خوب خواهد شد.” اما آشپز هنوز می‌ترسید. سپس آنها شروع به کار با هم کردند. آنها با هم صمیمی شدند. آشپز به شاگرد گفت چه کار کند. پسر غذای فوق‌العاده‌ای پخت.
🇮🇷Essential English Words🇮🇷
#short_story #short_story #short_story #story #audio_story #word #vocabulary #english #pronunciatio
زمان: حجم: 855.5K
As soon as they finished, the emperor arrived. He wore a beautiful robe made of soft fibers. He also had a massive crown. Everyone in the restaurant kneeled when the emperor came in. The chef and the boy brought out his food. The emperor was used to luxuries. Would he like the food? The emperor loved the food. After his departure, the chef was very proud and very thankful to his new friend, the apprentice. به محض اتمام کار، امپراتور رسید. او ردایی زیبا از الیاف نرم پوشیده بود. او همچنین یک تاج بزرگ داشت. همه در رستوران وقتی امپراتور وارد شد زانو زدند. آشپز و پسر غذای او را آوردند. امپراتور به تجملات عادت داشت. آیا غذا را دوست خواهد داشت؟ امپراتور عاشق غذا شد. پس از رفتن او، آشپز بسیار افتخار می‌کرد و از دوست جدیدش، شاگرد، بسیار سپاسگزار بود. 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹 🌸 @Essential_English_Words 🌸