#verb #unit2 #level2
submit [səbˈmɪt] v.
To submit to someone is to agree to do what they tell you to do.
→ She submitted to her mother’s wishes and did her homework.
تسلیم شدن ، گردن نهادن ، مطیع شدن ، سر فرود آوردن، پذیرفتن
کلمه submit به کسی به معنی موافقت کردن با انجام کاری است که او به شما میگوید انجام دهید.
→ او به خواست مادرش تن داد و تکالیفش را انجام داد.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
#noun #unit2 #level2
temple [ˈtempl] n.
A temple is a building that is used for religious purposes.
→ The people visited the temple to pray.
معبد ، پرستشگاه
یک temple ساختمانی است که برای مقاصد مذهبی استفاده میشود.
→ مردم برای دعا به معبد رفتند.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
#adjective #unit2 #level2
upper [ˈʌpər] adj.
Upper means higher in position or place.
→ A home’s attic is at the upper part of the structure.
بالایی ، فوقانی ، بالاتر
کلمه upper به معنی بالاتر در موقعیت یا مکان است.
→ اتاقک زیر شیروانی خانه در بخش بالایی ساختمان قرار دارد.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
#noun #unit2 #level2
weed [wiːd] n.
A weed is a plant, especially one that is not useful or wanted.
→ The yard of the house was full of ugly weeds.
علف هرز
یک weed گیاهی است، به ویژه گیاهی که مفید یا مورد نیاز نیست.
→ حیاط خانه پر از علفهای هرز زشت بود.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
#noun #unit2 #level2
wing [wɪŋ] n.
A wing is the part of an animal that lets it fly.
→ The bird used its wings to fly across the water.
بال
یک wing بخشی از بدن حیوان است که به او اجازه پرواز میدهد.
→ پرنده از بالهای خود برای پرواز روی آب استفاده کرد.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
گروه چت و رفع اشکال
eitaa.com/joinchat/4007067660C53e1dcc71d
اصطلاحات ، پادکست ، داستان صوتی
تقویت مهارت شنیداری، گفتاری 👇
🌺 @English_House
#short_story #unit2 #level2 #english #انگلیسی #زبان
داستان کوتاه
The Dragon
An evil dragon lived in a castle in the remote southern mountains.
One day the monster landed in a town. The dragon commanded the people, “Give me food now, or I will eat you!” The dragon lifted its wings so that its lungs could be completely filled with hot steam, and breathed it upon the people. A man turned into a stone statue!
The people submitted and brought food. The dragon ate all of it and left.
The people sent a boy to ask for help from a wise old man. He resided in a temple.
The boy told the old man about the dragon. Then, the old man counseled the boy.
اژدها
اژدهایی شرور در قلعهای در کوههای دورافتاده جنوب زندگی میکرد.
روزی، این هیولا در شهری فرود آمد. اژدها به مردم فرمان داد: «اکنون به من غذا بدهید، وگرنه شما را میخورم!» اژدها بالهایش را بلند کرد تا ریههایش به طور کامل با بخار داغ پر شود و آن را به سمت مردم فوت کرد. یک مرد به مجسمه سنگی تبدیل شد!
مردم تسلیم شدند و غذا آوردند. اژدها همه آن را خورد و رفت.
مردم پسری را فرستادند تا از پیرمردی دانا کمک بخواهد. او در معبدی زندگی میکرد.
پسر به پیرمرد در مورد اژدها گفت. سپس، پیرمرد پسر را راهنمایی کرد.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
#english #انگلیسی #زبان
“A meteor will fall in the northern sky. It will make a huge explosion. Find the meteor and bring it to me. I will use it to make a sword for you.”
The boy did as the old man said. Soon, the sword was ready.
“Use this to kill the dragon. But be careful. You must cover yourself with weeds that smell bad. That will ensure that he does not smell you,” the man said.
The boy traveled for many days to find the castle. He went to the upper level and opened a door. He could see the dragon’s tail. It was sleeping, so the boy killed it. Then, he took the dragon’s gold and jewelry and returned to his town. The people were happy.
«یک شهاب سنگ در آسمان شمالی خواهد افتاد. این باعث ایجاد یک انفجار بزرگ خواهد شد. شهاب سنگ را پیدا کن و آن را به من بیاور. من از آن برای ساختن یک شمشیر برای تو استفاده خواهم کرد.»
پسر همانطور که مرد پیر گفت عمل کرد. به زودی، شمشیر آماده شد.
«از این برای کشتن اژدها استفاده کن. اما مراقب باش. تو باید خود را با علفهایی که بوی بدی دارند بپوشانی. مرد گفت این تضمین میکند که او بوی تو را حس نکند».
پسر روزهای زیادی سفر کرد تا قلعه را پیدا کند. او به طبقه بالا رفت و یک در را باز کرد. او میتوانست دم اژدها را ببیند. اژدها خواب بود، بنابراین پسر آن را کشت. سپس، او طلا و جواهرات اژدها را برداشت و به شهر خود بازگشت. مردم خوشحال بودند.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
پایان درس ۲✔️
🔄 میانبر به ابتدای درس ۲ سطح ۲
eitaa.com/Essential_English_Words/4758
گروه چت و رفع اشکال
eitaa.com/joinchat/4007067660C53e1dcc71d
اصطلاحات ، پادکست ، داستان صوتی
تقویت مهارت شنیداری، گفتاری 👇
🌺 @English_House