eitaa logo
🇮🇷Essential English Words🇮🇷
3.6هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
126 ویدیو
14 فایل
🙊Stop Talking, Start Walking🏃‍♀️🏃 🦋 ادمین👈🏽 @soft88 ⁦♥️⁩روزی۵ #صلوات به نیت سلامتی و ظهور امام زمان ⛔️کپی و نشر مطالب به هر شکل حرام⛔️ 🙂اصطلاحات و پادکست🙃 @English_House گروه چت انگلیسی eitaa.com/joinchat/4007067660C220529a69d
مشاهده در ایتا
دانلود
گروه چت و رفع اشکال eitaa.com/joinchat/4007067660C53e1dcc71d اصطلاحات ، پادکست ، داستان صوتی تقویت مهارت شنیداری، گفتاری 👇 🌺 @English_House
داستان کوتاه The Battle of Thermopylae This is a true story. It happened long ago in Greece.... “We must fight,” the Spartan* chief told his small army of brave men. They were at a great disadvantage. There were only three hundred of them. The Persian military had hundreds of thousands of men. They were going to lose unless they could secure a small entrance. The enemy couldn’t move through it easily. They intended to stop the enemy here. The chief and his men got ready for the battle. نبرد ترموپیل این یک داستان واقعی است. این اتفاق در گذشته‌ای دور در یونان رخ داد... فرمانده اسپارتی به ارتش کوچک و شجاع خود گفت «ما باید بجنگیم». آن‌ها در یک وضعیت بسیار نامساعد قرار داشتند. آن‌ها تنها سیصد نفر بودند. ارتش ایرانیان صدها هزار سرباز داشت. آن‌ها در شرف شکست بودند، مگر اینکه بتوانند یک ورودی کوچک را محکم و ایمن نگه دارند. دشمن نمی‌توانست به راحتی از آن عبور کند. آن‌ها قصد داشتند دشمن را در اینجا متوقف کنند. فرمانده و مردانش برای نبرد آماده شدند. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
Soon, long lines of the enemy’s army twisted around the hills. The chief met the enemy with laughter. He knew that his men’s weapons and skills were better. The Spartans trusted their leader and obeyed him. First, the enemy soldiers shot arrows from their bows. The chief told his men to lift their shields*. The arrows stuck into the shields but did not hurt any of the men. Then the enemy’s soldiers attacked the Spartans with long spears. The chief surprised them. His troops rolled logs down on the enemy. به زودی، خطوط طولانی از ارتش دشمن دور تپه‌ها پیچید. فرمانده با خنده با دشمن روبرو شد. او می‌دانست که سلاح‌ها و مهارت‌های مردانش بهتر است. اسپارتی‌ها به فرمانده خود اعتماد داشتند و از او اطاعت می‌کردند. ابتدا، سربازان دشمن تیرهایی از کمان‌های خود شلیک کردند. فرمانده به مردانش دستور داد که سپرهایشان را بالا ببرند. تیرها در سپرها گیر کردند اما به هیچ یک از مردان آسیبی نرساند. سپس سربازان دشمن با نیزه‌های بلند به اسپارتی‌ها حمله کردند. فرمانده آن‌ها را شگفت‌زده کرد. سربازانش تنه‌های درخت را به سمت دشمن غلتاندند. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
They fought for three days. Though they hardly slept at all, the chief and his men remained steady. But the enemy found a way to beat the Spartans. The chief and all of his men were killed. Even though they lost, the Battle of Thermopylae is one of the most famous battles in history. * Spartan - a soldier from the city of Sparta in Greece * shield - a piece of wood or metal that soldiers carried to protect themselves آن‌ها به مدت سه روز جنگیدند. اگرچه آن‌ها به ندرت خوابیده بودند، فرمانده و مردانش استوار و ثابت قدم ماندند. اما دشمن راهی برای شکست دادن اسپارتی‌ها پیدا کرد. فرمانده و همه مردانش کشته شدند. اگرچه آن‌ها شکست خوردند، نبرد ترموپیل یکی از معروف‌ترین نبردهای تاریخ است. * اسپارتان - سربازی از شهر اسپارت در یونان * سپر - یک قطعه چوب یا فلز که سربازان برای محافظت از خود حمل می کردند ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
پایان درس ۳✔️ 🔄 میانبر به ابتدای درس ۳ سطح ۲ eitaa.com/Essential_English_Words/4814 🔄 میانبر به دروس سطح ۱ eitaa.com/Essential_English_Words/4875 گروه چت و رفع اشکال eitaa.com/joinchat/4007067660C53e1dcc71d اصطلاحات ، پادکست ، داستان صوتی تقویت مهارت شنیداری، گفتاری 👇 🌺 @English_House
☘ In the name of Allah ☘ level2
chest [tʃest] n. The chest is the front part of a person’s body under the neck. → The water in the lake was as high as my chest. قفسه سینه ، سینه کلمه chest قسمت جلوی بدن انسان زیر گردن است. → آب دریاچه تا قفسه سینه من بود. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
confidence [ˈkɒnfɪdəns] n. If you have confidence about something, you are sure of it. → I have confidence that I did well on the test. اعتماد به نفس ، اطمینان ، اعتماد اگر در مورد چیزی confidence دارید، از آن مطمئن هستید. → من اطمینان دارم که در آزمون خوب عمل کردم. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
consequence [ˈkɒnsɪkwəns] n. A consequence is a result of a choice or action. → As a consequence of missing my bus, I had to find another way to work. نتیجه ، اثر ، عاقبت ، پیامد یک consequence نتیجه یک انتخاب یا عمل است. → به عنوان پیامد از دست دادن اتوبوسم، مجبور شدم راه دیگری برای رفتن به سر کار پیدا کنم. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
disaster [dɪˈzæs tər] n. A disaster is a really bad thing that happens. → When the car crashed, it was a disaster. فاجعه ، مصیبت ، بدبختی ، حادثه بد یک disaster چیز واقعاً بدی است که اتفاق می افتد. → وقتی ماشین تصادف کرد، فاجعه بود. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸