eitaa logo
🇮🇷Essential English Words🇮🇷
3.6هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
118 ویدیو
14 فایل
🙊Stop Talking, Start Walking🏃‍♀️🏃 🦋 ادمین👈🏽 @soft88 ⁦♥️⁩روزی۵ #صلوات به نیت سلامتی و ظهور امام زمان ⛔️کپی و نشر مطالب به هر شکل حرام⛔️ 🙂اصطلاحات و پادکست🙃 @English_House گروه چت انگلیسی eitaa.com/joinchat/4007067660C220529a69d
مشاهده در ایتا
دانلود
Happy socks day🎁🎈🎊🎉 Oh Sorry I mean Father day...🎀🎈🎀🎈🎊🎉🎁🎊🎉 Congratulations to all men and fathers and a special congratulations on occasion of Imam Ali's birthday🌺🌹🌺🌸🌸🌺🌷💐💐 Wish long life for all fathers🌺
shelf [ʃelf] n. A shelf is a place on a wall where you put things. → I keep my clothes on a shelf in my closet. تاقچه ، قفسه ، هر چیز تاقچه مانند یک shelf جایی در دیوار است که چیزها را روی آن می‌گذارید. → من لباس‌هایم را روی قفسه‌ای در کمد خود نگه می‌دارم. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
spite [spaɪt] n. If you do something out of spite, you want to be mean. → He snuck into his sister’s room and stole her bag out of spite. بغض ، کینه ، بدخواهی ، بر سر لج اگر کاری را از روی spite انجام دهید، می‌خواهید بد باشید. → او دزدکی به اتاق خواهرش رفت و کیف او را از روی کینه دزدید. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
super [ˈsuːpər] adj. Super means really good. → My dad said I did a super Job cleaning the house. فوق العاده ، عالی ، بسیار خوب ، ممتاز کلمه super به معنی واقعاً خوب است. → پدرم گفت که من کار فوق‌العاده‌ای در تمیز کردن خانه انجام دادم. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
wet [wet] adj. If something is wet, it has water on it. → Since my dog was wet, he tried to shake all the water off his body. خیس ، مرطوب ، تر اگر چیزی wet باشد، آب روی آن است. → از آنجا که سگ من خیس بود، سعی کرد تمام آب بدنش را بتکاند. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
داستان کوتاه Dinosaur Drawings It was the worst morning ever. When Carl woke up, he realized that he didn’t do his astronomy and chemistry homework. Also, the forecast called for rain and that would affect baseball practice. Suddenly, his mother yelled, “Take out the garbage right now!” When Carl returned from taking the garbage outside, he was all wet. “What a terrible day,” he said. طراحی‌های دایناسور آن روز صبح بدترین صبح زندگی تا به حال بود. وقتی کارل از خواب بیدار شد، متوجه شد که تکالیف نجوم و شیمی‌اش را انجام نداده است. همچنین، پیش‌بینی آب و هوا باران را نشان می‌داد و این می‌توانست بر تمرین بیسبال تأثیر بگذارد. ناگهان، مادرش فریاد زد: «همین الآن آشغال‌ها را بیرون ببر!» وقتی کارل از بیرون بردن آشغال‌ها بازگشت، او کاملاً خیس شده بود. او گفت «چه روز بدی». ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
He walked to class. He put his umbrella on the shelf and sat in the third row. But the teacher asked why Carl’s umbrella was on the floor. He told her not to blame him. But she sent him to the principal out of spite. Next, he took a geography test. Despite studying, Carl didn’t know the answers. He started drawing lightly on his paper. Carl drew a huge dinosaur. What if it were real? He saw it in his mind. او به کلاس رفت. او چترش را روی قفسه گذاشت و در ردیف سوم نشست. اما معلم پرسید که چرا چتر کارل روی زمین است. او (کارل) به او (معلم) گفت که او (کارل) را سرزنش نکند. اما او از روی بدخواهی او را به دفتر مدیر فرستاد. بعدا، او یک آزمون جغرافیا داد. با وجود مطالعه، کارل پاسخ‌ها را نمی‌دانست. او به آرامی شروع به طراحی کردن روی کاغذش کرد. کارل یک دایناسور بزرگ طراحی کرد. اگر آن واقعی بود چه میشد؟ او آن را در ذهنش دید. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
Carl’s class said he was a genius for having a dinosaur. It could interfere with math class, too! Soon, Carl’s fame spread through school. He taught his dinosaur to be very gentle and put it on exhibit. But admission would only be given to those classmates who paid him a fee. His idea was super. “It’s time to turn in your tests,” the teacher said. Carl looked at his paper. As he was dreaming in class, he hadn’t finished the test! همکلاسی های کارل گفتند که او یک نابغه است برای اینکه یک دایناسور دارد. این می‌توانست بر کلاس ریاضی نیز تأثیر بگذارد! به زودی، شهرت کارل در مدرسه پخش شد. او به دایناسورش یاد داد که بسیار ملایم باشد و آن را در معرض نمایش گذاشت. اما ورودی تنها به کسانی داده می‌شد که هزینه‌ای به او می‌پرداختند. ایده او فوق‌العاده بود. معلم گفت «وقت تحویل آزمون‌ها است». کارل به برگه اش نگاه کرد. چون او در کلاس خواب آلود بود ( ذهنش در حال سیر در افکار یا رویاها بود)، آزمون را تمام نکرده بود! ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸