#noun #unit19 #level2
reception [rɪˈsepʃən] n.
A reception is a party to welcome a person or celebrate an event.
→ We all danced and had a good time at the wedding reception.
میهمانی ، پذیرایی ، استقبال
یک reception مهمانیای است که برای استقبال از یک فرد یا جشن گرفتن یک رویداد برگزار میشود.
→ ما همه در مراسم پذیرایی و جشن عروسی رقصیدیم و اوقات خوشی را سپری کردیم.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
#verb #unit19 #level2
reject [rɪˈdʒekt] v.
To reject is to refuse something because you do not want it.
→ The girl rejected the broken cup.
رد کردن ، نپذیرفتن ، امتناع کردن
کلمه reject به معنی رد کردن چیزی است زیرا آن را نمیخواهید.
→ دختر فنجان شکسته را نپذیرفت.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
#noun #unit19 #level2
silence [ˈsaɪləns] n.
Silence is complete quiet.
→ The man asked for silence while he worked on the problem.
سکوت ، خاموشی
سکوت آرامش و ساکت بودن کامل است.
→ مرد در حالی که روی مسئله کار میکرد، خواست که سکوت برقرار شود.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
#noun #unit19 #level2
stream [striːm] n.
A stream is a small river.
→ The boy caught a fish in the stream.
نهر ، رود ، جوی ، جریان، جویبار
یک stream رودخانهای کوچک است.
→ پسر در نهر ماهی گرفت.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
#noun #unit19 #level2
tone [təʊn] n.
Tone is the sound of someone’s voice. It shows how they feel.
→ My father’s tone told me I had broken the rule.
لحن ، آهنگ ، درجه صدا
کلمه tone ویژگی های صوتی صدای کسی است. این نشان می دهد که او چه احساسی دارد.
→ لحن پدرم به من گفت که من قانون را زیر پا گذاشته ام.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
🌸🍃عید سعید قربان مبارک
لینک زیر یک عیدی بسیار زیبا برای شماهمراهان عزیز 👇
http://app.imamhussain.org/tour/
#التماسدعا🌹
#short_story #unit19 #level2
داستان کوتاه
Mrs. May and the Green Girl
One morning, people from a small town found a little girl by a stream. She seemed to be wearing a green costume. As the people got closer, they saw that the girl’s skin was green!
“Oh my!” The people exclaimed. “What if her motive for coming to our town is bad? What if she has a strange origin?”
An old woman kindly went to her. “Look how scared she is. Please,” she begged. “Do not reject her. I will adopt her.”
There was silence until the judge spoke. “I don’t know,” he said in a worried tone.
خانم می و دختر سبز
یک صبح، مردم یک شهرک کوچک یک دختر کوچک را در کنار یک نهر پیدا کردند. به نظر میرسید که او یک لباس سبز به تن دارد. وقتی مردم نزدیکتر شدند، دیدند که پوست دختر سبز است!
مردم فریاد زدند «اوه خدای من!» «اگر دلیل آمدن او به شهر ما بد باشد چه؟ اگر او یک ریشه و اصالت عجیب و غریب داشته باشد چه؟»
یک زن مسن با مهربانی به سمت او رفت. «نگاه کنید که او چقدر ترسیده است. لطفاً»، او التماس کرد. «او را رد نکنید. من او را به فرزندی خواهم گرفت.»
تا زمانی که قاضی صحبت کرد، سکوت برقرار بود. او با لحن نگرانی گفت «نمیدانم».
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
@Essential_English_WordsMrs._May_and_the_Green_Girl.mp3
زمان:
حجم:
1.56M
“But we cannot forbid you. I indeed hope you’re not being a fool.”
Mrs. May extended her hand to the girl. “Come with me. I won’t hurt you.”
The girl spoke a language Mrs. May didn’t know. But she was able to interpret what the girl was trying to say. Sometimes the girl drew pictures to illustrate what she meant.
The green girl was from a place far beyond the sun. There, people lived in nests built in trees. They only ate green leaves, which made their skin green.
“Well, you can’t just eat leaves,” Mrs. May said. She fed the green girl home-cooked meals, and soon the girl wasn’t green anymore. The people had a huge reception to welcome her as a citizen of the town.
«اما ما نمیتوانیم شما را منع کنیم. من واقعاً امیدوارم که شما احمق نباشید.»
خانم می دستش را به سمت دختر دراز کرد. «با من بیا. من به تو آسیب نمیزنم.»
دختر به زبانی صحبت کرد که خانم می نمی دانست. اما او توانست متوجه شود که دختر سعی دارد چه بگوید. گاهی اوقات دختر تصاویری را ترسیم میکرد تا مفهوم حرفهایش را روشن کند.
دختر سبز از یک مکان بسیار دورتر از خورشید آمده بود. در آنجا، مردم در لانههایی که در درختان ساخته شده بودند زندگی میکردند. آنها فقط برگهای سبز میخوردند، که باعث میشد پوستشان سبز شود.
خانم می گفت «خوب، تو نمیتوانی فقط برگ بخوری». او دختر سبز را با غذاهای خانگی تغذیه کرد و به زودی دختر دیگر سبز رنگ نبود. مردم یک مهمانی بزرگ برای استقبال از او به عنوان یک شهروند شهر برگزار کردند.
کپی و نشر حرام
پایان درس ۱۹✔️
🔄 میانبر به ابتدای درس ۱۹ سطح ۲
eitaa.com/Essential_English_Words/5879
🔄 میانبر به دروس سطح ۱
eitaa.com/Essential_English_Words/4875
گروه چت و رفع اشکال
eitaa.com/joinchat/4007067660C53e1dcc71d
اصطلاحات ، پادکست 👇
🌺 @English_House
4.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
أنا مِن الغدير
You're of Ghadir
#غدیر
🌸 @Essential_English_Words 🌸
از محمدبن عبدالله به...........خداوند از من خشنود نخواهد گشت مگر اینکه آن چه در حق علی علیهالسلام فرو فرستاده به گوش شما برسانم From Muhammad ibn Abdullah To... God will not be pleased with me unless I tell you what He has sent down to Ali. #LiveLikeAli #فقط_به_عشق_علی