enthusiastic [eneu:ziæstik] adj. #adjective #unit7 #level3
To be enthusiastic about something is to be excited by or interested in it.
→ The man was enthusiastic about his job.
مشتاق، پرشور، علاقهمند
کلمه enthusiastic به چیزی یعنی نسبت به آن هیجانزده یا علاقهمند به آن باشید.
→ مرد نسبت به کارش بسیار مشتاق بود.
➖➖➖➖➖➖➖➖
expedition ( n. ) #noun #unit7 #level3
expedition [ˌekspədɪʃən] n.
An expedition is a long trip, usually to a place very far away.
→ They got into their spaceship to begin their expedition.
هیئت اعزامی، سفر اکتشافی
یک expedition یک سفر طولانی است، معمولاً به مکانی بسیار دور.
→ آنها سوار سفینه فضایی خود شدند تا سفر اکتشافیشان را آغاز کنند.
🌸 @Essential_English_Words 🌸
🔺 رازگشای کرونایی - 83
شرح بنر :
این سه یهودی، مدیران سه شرکت هستند که سهامداران آنها نیز یهودیاند. واکسنهای آسترازنکا، فایزر و مدرنا را این سه نفر به بازار میفرستند. آنان ظاهراً رقابت میکنند اما از شما چه پنهان که با همدیگر رفیق و بلکه پسرخاله هستند.
شما البته نگران نشوید زیرا نه فقط آن سه واکسن، بلکه هر چه واکسن در داخل و خارج و منظومهی شمسی وجود دارد، فقط با سرمایهگذاری بیلگیتس که او نیز یهودی است، در ووهان تولید میشود و بعدش یواشکی به اقصی نقاط گیتی صادر میشود تا به چندین نام بستهبندی شود و به شما حق انتخاب (!) عطا کند.
برای هضم این ترفند، باید بدانید که یک یهودی به نام موسی کهنزاده دو کارخانهی آدامس در ایران دایر کرد که یکی محصول «خروس نشان» را میساخت و دیگری «بُز نشان» را؛ و ظاهراً رقیب بودند. محصول نخست، خوشمزه بود و دومی، عینهو زهرمار؛ اما دومی را برای آن میفروختند که مشتریان را به استقبال از خروسنشان وادارند. هرگز اما کسی نفهمید که صاحب هر دو کارخانه، موسیخان است.
[کرونا را با «افشای حقایق» شکست دهیم]
🏡 @English_House 🏡
horizon ( n. ) #noun #unit7 #level3
horizon [həˈraɪzən] n.
The horizon is where the sky looks like it meets the ground.
→ The sun clipped below the horizon.
افق، خط افق
کلمه horizon جایی است که آسمان به نظر میرسد به زمین میرسد. ( خطی که آسمان و زمین را از هم جدا میکند.)
→ خورشید زیر افق غروب کرد.
➖➖➖➖➖➖➖➖
loyal [ˈlɔɪəl] adj. #adjective #unit7 #level3
To be loyal to something or someone is to agree to always help them.
→ The three friends are very loyal to each other.
با وفا، وفادار، متعهد
کلمه loyal به چیزی یا کسی یعنی موافقت کنید که همیشه به آنها کمک کنید.
→ آن سه دوست بسیار به یکدیگر وفادارند.
🌸 @Essential_English_Words 🌸
mayor [meiə:r] n. #noun #unit7 #level3
The mayor is the person in charge of a city.
→ The mayor of my hometown is quite a powerful speaker.
شهردار
یک mayor فردی است که مسئولیت یک شهر را بر عهده دارد.
→ شهردار شهر من سخنور بسیار توانایی است.
➖➖➖➖➖➖➖➖
mutual ( adj. ) #adjective #unit7 #level3
mutual [ˈmjuːtʃuəl] adj.
If something is mutual, it is felt in the same way by two or more people.
→ Robert likes Sarah. The feeling is mutual.
متقابل، دوطرفه، دوسره
اگر چیزی mutual باشد، به همان شیوه توسط دو یا چند نفر احساس میشود.
→ رابرت سارا را دوست دارد. این احساس متقابل است.
🌸 @Essential_English_Words 🌸
overweight [ouvərweit] adj. #adjective #unit7 #level3
If someone is overweight, they are very fat.
→ Roger eats too much, so now he’s overweight.
چاق، خیلی چاق، دارای اضافه وزن
اگر کسی overweight باشد، یعنی بسیار چاق است.
→ راجر زیاد غذا میخورد، بنابراین اکنون اضافه وزن دارد.
➖➖➖➖➖➖➖➖
refuge [ˈrefjuːdʒ] n. #noun #unit7 #level3
A refuge is a place where you go to be safe.
→ When it started to rain, she found refuge in the house.
پناهگاه، جای امن، پناه، پناهندگی
یک refuge مکانی است که برای در امان ماندن به آنجا میروید.
→ وقتی باران شروع شد، او در خانه پناه گرفت.
🌸 @Essential_English_Words 🌸
restore [rɪsˈtɔːr] v. #verb #unit7 #level3
To restore something is to put it back the way it was.
→ Victor restored the old car.
بازیابی کردن، بازگرداندن، تعمیر کردن، بازسازی کردن، به حالت اولیه برگرداندن
کلمه restore چیزی یعنی آن را به حالت اولیه خود بازگردانید.
→ ویکتور ماشین قدیمی را بازسازی کرد.
➖➖➖➖➖➖➖➖
rub [rʌb] v. #verb #unit7 #level3
To rub something is to push on it and move your hand back and forth.
→ Mom’s feet were sore, so she rubbed them.
مالیدن، ساییدن
کلمه rub چیزی یعنی به آن فشار وارد کنید و دست خود را به جلو و عقب حرکت دهید.
→ پاهای مامان درد میکرد، بنابراین آنها را مالش داد.
🌸 @Essential_English_Words 🌸
senses [sensiz] n. #noun #unit7 #level3
Your senses are how you see, taste, hear, feel and smell.
→ It would be hard to live without your five senses.
حواس
کلمه senses شامل بینایی، چشایی، شنوایی، لامسه و بویایی است.
→ زندگی بدون حواس پنجگانه تان دشوار خواهد بود.
➖➖➖➖➖➖➖➖
veterinarian [ˌvetərənɛərɪən] n. #noun #unit7 #level3
A veterinarian is a doctor that takes care of animals.
→ Wanda became a veterinarian because she loves dogs.
دامپزشک، بیطار
یک veterinarian پزشکی است که از حیوانات مراقبت میکند.
→ واندا دامپزشک شد زیرا عاشق سگها است.
🌸 @Essential_English_Words 🌸
#short_story #story #word #words #english #انگلیسی #زبان #داستان
داستان کوتاه
🐶 Pasty Ann
A long time ago in Alaska, a dog named Patsy Ann watched the horizon. Every day, she waited by the bay for ships returning from an expedition.
Patsy Ann was a brilliant dog, and she was very unique. She was deaf. She couldn’t bark, either. But she used all of her other senses to know when a ship was near.
Patsy Ann lived on the streets. Her owners did not want her because she could not hear. So they abandoned her. She found refuge in a fancy hotel. Guests rubbed her back and scratched her chin. Many people gave her food. She became quite overweight.
پتسی اَن
خیلی وقت پیش در آلاسکا، سگی به نام پتسی اَن به افق خیره میشد. هر روز، او کنار خلیج منتظر کشتیهایی بود که از یک سفر بازمیگشتند.
پتسی اَن سگی درخشان و بسیار منحصر به فرد بود. او ناشنوا بود. نمیتوانست پارس کند. اما از تمام حواس دیگرش استفاده میکرد تا بفهمد چه زمانی کشتی نزدیک است.
پتسی اَن در خیابان زندگی میکرد. صاحبهایش او را نمیخواستند چون نمیتوانست بشنود. بنابراین او را رها کردند. او در یک هتل مجلل پناه گرفت. مهمانان پشتش را میمالیدند و چانهاش را میخارانیدند. بسیاری از مردم به او غذا میدادند. او نسبتاً چاق شد.
🌸 @Essential_English_Words 🌸