relief [rɪˈliːf] n. #noun #unit10 #level3
Relief is a feeling you get when something bad or challenging ends.
→ I felt a sense of relief when I heard the good news.
آرامش، آسودگی، تسکین، راحتی، فراغت
یک relief حسی است که وقتی چیزی بد یا چالشبرانگیز به پایان میرسد، به شما دست میدهد.
→ وقتی خبر خوب را شنیدم، احساس آرامش کردم.
➖➖➖➖➖➖➖➖
reproduce [riːprəˈdjuːs] v. #verb #unit10 #level3
To reproduce is to make something exactly how someone else did it.
→ The children tried to reproduce their house using toy blocks.
بازتولید کردن، تکثیر کردن، دوباره ساختن، دوباره تولید کردن، از نو عمل آوردن
کلمه reproduce یعنی چیزی را دقیقاً همانطور که شخص دیگری انجام داده، بسازید.
→ کودکان سعی کردند خانهشان را با استفاده از بلوکهای اسباببازی دوباره بسازند.
🌸 @Essential_English_Words 🌸
rhyme [raɪm] n. #noun #unit10 #level3
To rhyme is to have the same sounds at the end of a word.
→ Humpty Dumpty is an old rhyme that children learn in school.
قافیه، همقافیه بودن، شعر گفتن، شعر، نظم
کلمه rhyme یعنی کلمات در انتهای خود صداهای یکسانی داشته باشند.
→ هامپتی دامپتی یک شعر قدیمی است که کودکان در مدرسه یاد میگیرند.
➖➖➖➖➖➖➖➖
suck [sʌk] v. #verb #unit10 #level3
To suck is to put something in your mouth and try to get flavor out of it.
→ The baby sucked milk from her bottle.
مکیدن، شیر خوردن، شیره کسی را کشیدن
کلمه suck یعنی چیزی را در دهان خود قرار دهید و سعی کنید طعم آن را بگیرید.
→ نوزاد شیر را از بطری خود مکید.
🌸 @Essential_English_Words 🌸
urgent [ˈəːrdʒənt] adj. #adjective #unit10 #level3
If something is urgent, it is important and needs to be done now.
→ He had to leave now; it was urgent.
فوری، اضطراری، ضروری، مبرم
اگر چیزی urgent است، یعنی مهم است و باید فوراً انجام شود.
→ او باید الان (همان لحظه) میرفت؛ فوری بود.
➖➖➖➖➖➖➖➖
vanish [ˈvænɪʃ] v. #verb #unit10 #level3
To vanish is to go away suddenly.
→ All the passengers vanished from the train station.
ناپدید شدن، محو شدن، غیب شدن، به صفر رسیدن
کلمه vanish یعنی ناگهان از بین رفتن.
→ همه مسافران از ایستگاه قطار ناپدید شدند.
🌸 @Essential_English_Words 🌸
wagon [ˈwæɡən] n. #noun #unit10 #level3
A wagon is a cart you use to carry heavy things.
→ He used his wagon to carry some of his gifts.
گاری، واگن، ارابه، بارکش
یک wagon وسیلهای است که برای حمل اجسام سنگین از آن استفاده میکنید.
→ او از گاری خود برای حمل برخی از هدایایش استفاده کرد.
➖➖➖➖➖➖➖➖
wrinkle [ˈrɪŋkəl] n. #noun #unit10 #level3
A wrinkle is a line on a person’s face that happens as they get old.
→ My grandfather has some wrinkles on his face.
چین و چروک، آژنگ
یک wrinkle خطی است روی صورت یک شخص که با بالا رفتن سن ظاهر میشود.
→ پدربزرگم چند چین و چروک روی صورتش دارد.
🌸 @Essential_English_Words 🌸
🎈🎊🎉عید بزرگ غدیر بر همه شیعیان مبارک باد🎉🎊🎈
🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺
التماس دعا
https://pay.eitaa.com/v/?link=z9ZJ6
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ پست ویژه بسیار ویژه
👤 سخنان دکتر امیر اشرفی با موضوع جهان پساکرونا
👈 شهر هوشمند، کنترل بشر با هوش مصنوعی
👈 فروپاشی اقتصادی و سلب مالکیت خصوصی
👈 پول مجازی
👈 مواد غذایی تراریخته
👈 و جایگزینی گوشت مصنوعی بجای گوشت طبیعی
👈 انسان تراریخته و پَست کردن نژاد انسانها با دستکاری ژنتیکی بجز نژاد خودشان،
👈 سیستم اعتبار اجتماعی
👈 برده داری مدرن
👈 تقویت ژن اطاعت
👈 کنترل افکار و عواطف و جسم
👈 اینترنت جی5 .
📚جهت اطلاعات بیشتر در مورد مطالب دکتر اشرفی در این ویس (شهر هوشمند) کلمه internet of things را سرچ کنید، همچنین میتوانید به لینکهای ذیل مراجعه کنید👇
1️⃣ https://b2n.ir/217685
2️⃣ https://b2n.ir/012011
3️⃣ https://b2n.ir/943898
#حقایق_را_نشر_دهیم
#short_story #story #audio_story #word
#vocabulary #english #pronunciation #لغت #کلمه #انگلیسی #زبان #تلفظ #داستان #داستان_صوتی #audio_story
داستان کوتاه
🤱 Anna the Babysitter
Since her parents got a divorce, Anna has had to help her mother. In her mother’s absence, Anna takes care of Grace, the baby. At first, Anna thought it was an easy job.
One afternoon, Anna played with Grace. She meowed like a cat and Grace imitated her. In fact, Grace reproduced every sound that Anna made. She took her sister outside. She put Grace in the wagon, but there was nowhere for them to go. So they went back inside.
آنا پرستار بچه
از زمانی که والدین آنا طلاق گرفتند، آنا مجبور شده به مادرش کمک کند. در غیاب مادرش، آنا از گریس، نوزاد، مراقبت میکند. در ابتدا، آنا فکر میکرد این کار آسانی است.
یک بعد از ظهر، آنا با گریس بازی کرد. او مانند گربه میو میو کرد و گریس از او تقلید کرد. در واقع، گریس هر صدایی که آنا در میآورد را تکرار میکرد. او خواهرش را بیرون برد. گریس را در کالسکه گذاشت، اما جایی برای رفتن نداشتند. بنابراین دوباره به داخل برگشتند.
🌸 @Essential_English_Words 🌸