📚 #رمان_شیطان_و_جمیل
(عهد و پیمان با خدا و امام عصر علیه السلام)
5. ادامه داستان دزدی از کشتی
جمیل غلتی زد و چشم هایش را بست تا شاید خواب به سراغش آید اما فكرِ آن زن و مرد رهایش نمی كرد و از درون می لرزید. شمد را روی سرش كشید و به چشم هایش فشار آورد كه ناگهان همسر آن زن به سراغش آمد و شیون كنان بر سرش فریاد كشید كه:
“نامرد، تو زنم راكشتی … من انتقام می گیرم … تو نابودم كردی … تو هستی ام را گرفتی…” جمیل نشست…تنش می لرزید…نفسش به شماره افتاده بود… جمیل با حالی بهم ریخته، از جایش بلند شد و به سراغ میزبان سالخورده كه كنار بساط تریاكش ریخته بود؛ نشست:
خوابم نمی برد، پیرمرد.
اضطراب داری جوان، بیا بكش آرام می گیری
تو از اضطراب من چه خبرداری؟
كار كمی نكردید شما سه نفر؛ مخصوصاً تو كه دوستات می گفتن خیلی فرز عمل كردی
جمیل ازخودش بدش می آمد، می خواست ازخود و دوستانش فراركند. نگاهی به آن دو تنِ لش انداخت كه انگاری سی سال است درخوابند. خوابی عمیق
خوراكی چه داری؟ بایدسرم راگرم كنم
تو اون اطاق روی سبد، بشقابِ خرما هست
جمیل وارد اطاق شد. خواست ظرف خرما را بردارد كه چشمش به عكسی افتاد
این عكس كیه؟
پسرم ابوالفضل
اشك در چشمان پیرمرد حلقه زد و جمیل مقابلش نشست. پیرمرد سفره دلش را گشود: “ابوالفضل تو تهرون دانشجو بود. كار سیاسی می كرد. دستگیرش كردند حالا دو ساله ازش خبر ندارم زنم بچه شیرازه. زن و بچه رو شیراز رها كردم و اومدم زادگاهم از اونجاهم اومدم تو این جهنم، یكساله كه با فریدون كارقاچاق می كنم.
فریدون قول داده امشب بارمونو می بندیم. اگر ابوالفضل پیداش بشه آدم می شم” پیرمرد در حالی كه هیجانی شده بود بلند شد و ساكی را كه نوشته های پسرش در آن بود؛ مقابل جمیل گذاشت: “همش سرش تو كتاب بود همش می نوشت”
پیرمرد درحالی كه اشك می ریخت جمیل را تنها گذاشت و رفت بیرونِ كلبه، كنار آتش. جمیل یادداشت ها را كنار زد و چشمش به جزوه ای افتاد. دنبال جایی گشت تا بخوابد و بخواند.
@Etr_Meshkat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روزشمار_نیمه_شعبان
9️⃣ روز تا میلاد مولای مهربان، امام زمان علیه السلام باقی مانده است...
💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات
💫عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ قَالَ:
🔆 سَمِعْتُ أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍالْعَسْكَرِيَّ ع يَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يُخْرِجْنِي مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى أَرَانِي الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِي أَشْبَهَ النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ ص خَلْقاً وَ خُلْقاً يَحْفَظُهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي غَيْبَتِهِ ثُمَّ يُظْهِرُهُ فَيَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً.
احمد بن اسحاق گويد: از امام عسكرىّ عليه السّلام شنيدم كه مى فرمود: سپاس از آن خدايى است كه مرا از دنيا نبرد تا آنكه جانشين مرا به من نشان داد، او از نظر آفرينش و اخلاق شبيه ترين مردم به رسول خداست. خداى تعالى او را درغيبتش حفظ میفرمايد سپس او را آشكار میكند و او زمين را پر از عدل و داد مینماید همچنان كه مملوّ از جور و ستم شده باشد.
📚كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج2 ؛ ص408
@Etr_Meshkat
هدایت شده از |عطرمشکاتـــ
AUD-20201002-WA0003.mp3
3.62M
مولاجان
با شروع قرن جدید، دلم برای دیدار مُدامَت در صبح و شام، بی تاب تر می شود
جانِ جانان
ثانیه ها، روزها، ماه ها، سالها و قرن ها مثل برق می گذرند تا در گذر زمان، مرا لایق ظهورت کنند... یاصاحب الزّمان
#دعای_فرج
@Etr_Meshkat
#سلام_بر_ابراهیم
قسمت 3⃣1⃣
✨ ورزش حرفه ای
تو زمین چمن مشغول فوتبال بازی کردن بودم.
دیدم ابراهیم دستش را آورده بالا و گفت عکست را تو مجله چاپ کردن.
از خوشحالی داشتم بال در می آوردم. رفتم مجله را از دستش بگیرم، گفت:
" یه شرط داره. "
قبول کردم.
گفت :" هر چی باشه قبوله؟"
گفتم : "اره. "
داخل مجله عکس منو چاپ کرده بود و نوشته بود پدیده جدید فوتبال جوانان و کلی از من تعریف کرده بود. مجله را چند دفعه با خوشحالی خوندم.
گفتم:" حالا ابرام جون شرطت چی بود؟"
گفت : " دیگه دنبال فوتبال نرو. "
خوشکم زد. با تعجب گفتم :
"دیگه فوتبال بازی نکنم. من دارم تازه مطرح میشم. "
گفت: " بازی کن اما دنبال فوتبال حرفه ای نرو. "
گفتم: " چرا؟ "
گفت : "مجله را نگاه کن، عکس تو با لباس و شرت ورزشی هستش. این مجله فقط دست من و تو نیست. دست همه مردم هست. خیلی از دخترها ممکنه این رو دیده باشن و ببینن. "
بعدش گفت : "چون بچه مسجدی هستی اینها را برات میگم. برو اعتقادات را قوی کن و بعدش برو دنبال فوتبال حرفه ای. "
خداحافظی کرد و رفت. من خیلی جا خوردم. ابراهیم خیلی جدی بود.
نشستم و کلی به حرفهاش فکر کردم.
بعدها به سخنش رسیدم.
زمانی که بچه های مسجدی و نماز خون که اعتقادات محکمی نداشتند و دنبال ورزش حرفه ای رفتن و به مرور بخاطر جوزدگی و ... حتی نمازشان را هم ترک کردند.
⏪ ادامه دارد...
نوروز در نگاه اسلام.mp3
2.41M
#تلنگری
☀️ نوروز قبل از اسلام، و بعد از اسلام ...
از نظر اسلام، کدامیک از سنّتهای نوروز خُرافی و شرکآلود است ؟
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_رائفی_پور
@Etr_Meshkat
#روزشمار_نیمه_شعبان
8️⃣ روز تا میلاد مولای مهربان، امام زمان علیه السلام باقی مانده است...
💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات
موسى بغدادى گويد: از امام عسكرىّ عليه السّلام شنيدم كه مى فرمود:
«گويا شما را مىبينم كه پس از من در باره جانشين من اختلاف مى كنيد،
‼️آگاه باشيد كه هر كس مقرّ به ائمّه بعد از رسول خدا باشد امّا منكر فرزندم شود مانند كسى است كه به همه انبياء الهى و رسولانش اقرار داشته باشد امّا نبوّت رسول اكرم را انكار كند و
‼️منكر رسول خدا مانند كسى است كه جميع انبياء الهى را انكار كند، زيرا اطاعت از آخر ما مانند اطاعت از اوّل ماست و منكر آخر ما مانند منكر اوّل ماست...»
📚كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج2 ؛ ص409
@Etr_Meshkat
نوروز بود، رسید محضر امام.
شنید: می دانی امروز چه روزیست؟
گفت: نوروز؛ روز جشن ایرانی ها و هدیه دادنشان به هم.
صادق آل محمّد(ص) فرمود: قسم به خدای کعبه! امروز پیشینه ای بلند دارد...
نوروز، روزی است که ظاهر می شود، قائم ما آل محمّد(ص)، از ورای پرده غیبت.
مثل امروز است، روزی که پیروز می شود بر دجّال، و می آویزدش بر مزبله کوفه.
هیچ نوروزی نمی آید، مگر آنکه ما چشم به راهیم، ظهور قیام کننده را. چرا که از روزهای ما و شیعیان ماست، روز نوروز.💐
📚 بحارالانوار، ج ۵۲، ص۳۰۸.
🌸سلام بر بهار دلها🌸
داستانک مهدوی
@Etr_meshkat
شناخت امام زمان - قسمت هفتم.mp3
2.44M
🎙 #صوت_مهدوی ؛ #پادکست
📝 موضوع: #شناخت_امام_زمان
علم امام در چه حدی ست؟؟؟
📌 قسمت هفتم
👤 #محمودی
@Etr_Meshkat
#مسابقه_بهار_دلها
سوال شماره7⃣
🎯لطفا صوت بالا👆 را گوش دهید و پاسخ مسابقه را نزد خود نگهدارید و در تاریخ ۱۴ فروردین پاسخها را بصورت عدد ۱۹ رقمی از سمت چپ به راست به آیدی زیر ارسال کنید.
@Salehiin313
@Etr_Meshkat
📚 #رمان_شیطان_و_جمیل
(عهد و پیمان با خدا و امام عصر علیه السلام)
6. چراغِ چشمک زن
جمیل فانوس را برداشت و به انباری پر از آشغال رفت. ته انباری بالش گذاشت و دراز كشید و در نور بی رمقِ فانوس یادداشت ها را كه مثل یك جزوه دوخت خورده بود گشود”: “الان نیمه شب است. زمستان و هوا خیلی سرد، برف شدید همه را توی خانه ها فرو برده، من ابوالفضل مهدیان دانشجوی حقوق دانشگاه تهران دردل شب دارم می نویسم برای خدا، آری در این شب سرد و بیاد ماندنی.
یكی دارد می نویسد. یكی دارد می خواند، یكی دارد می خوابد، یكی مشغول عبادت و نماز شب است. یكی دارد نقشه می كشد كه فردا چگونه كلاه دیگران را بردارد، یكی دارد از دیوار مردم بالا می رود، یكی از گرسنگی خوابش نمی برد، یكی ازسیری و پرخوری می غلتد و خوابش نمی برد. و من دارم می نویسم.
من ابوالفضل مهدیان از لای تاریخ و از دل روایات دوستی پیدا كرده ام، با او مانوس شده ام آدم گرم و خوش صحبتی است.
@Etr_Meshkat
AUD-20201002-WA0003.mp3
3.62M
این عیدها برای من آقا نمی شود
شب با چراغ عاریه فردا نمی شود
#دعای_فرج
@Etr_Meshkat
#سلسله_مباحث
#آخرین_آمادگی_برای_ظهور
(اصلاح مدیریت در خانواده و جامعه)
| جلسه سوم| دلیل اهمیت و اولویت موضوع خانواده در آخرالزمان
3-15. امام علی(علیه السلام) : مدیران خوب از خانوادههای خوب، در میآیند
همچنین ا گر بحث مدیریت جامعه هم برای ما مهم است، باید بدانیم که امام علی(علیه السلام) فرمودند: «مدیران خوب از خانوادههای خوب(بیوتات الصالحه) در میآیند» (وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَيَاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَة؛ نهج البلاغه/ نامه 53)
از یک طرف اگر بخواهیم مشکل مدیریت را در جامعه حل کنیم، و اگر میخواهیم ضعف جامعه را برطرف کنیم باید سراغ خانواده برویم. از طرف دیگر، منافقین و کافرین هم وقتی میخواهند جنایت کنند، سراغ نابودی خانواده میروند. قرآن میفرماید: «وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ» (بقره/205) پیغمبر من، این کسی که تو را قبول ندارد وقتی از پیش تو برمیگردد از بس به تو غضب دارد، چهکار میکند؟ «يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ» کشاورزی و نسل را میخواهد نابود کند. طبیعتا وقتی بخواهند نسل را نابود کنند باید سراغ خانواده بروند. «حرث» هم در اینجا-طبق برخی روایات- به معنای ذریه است، لذا هر دو عبارت «الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ» به مسئله خانواده برمیگردد. چرا کسی که دشمن امت پیغمبر میشود، میخواهد خانواده را مضمحل کند؟ برای اینکه تعداد نفوس را پایین بیاورد. آن وقت نمیدانم چرا پیامبر اکرم(ص) اینقدر تأکید داشتند که فرزندانتان را زیاد کنید!
#استاد_پناهیان
@Etr_Meshkat
#به عشق مهدی ❤️
🍃ما به عشق آمدنت تمام شهر را آذین می بندیم 🍃
🥀اى دل ! بشارت مى دهم، خوش روزگارى مى رسد🥀
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
پویش تزیین منزل
در روز نیمه شعبان
خجسته زادروز قطب عالم امکان مولانا صاحب الزمان (عج)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
(اهدای جایزه به برترین ها قید قرعه)
عکس های خود را به آدرس آیدی زیر ارسال نمایید
@Heidariam59
🌼میلاد حضرت مهدی (عج) مبارک🌼
@Etr_meshkat
#روزشمار_نیمه_شعبان
7️⃣ روز تا میلاد مولای مهربان، امام زمان علیه السلام باقی مانده است...
💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات
💫قَالَ سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِيَّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي يَقُولُ :
🔆سُئِلَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنِ الْخَبَر ...فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَنِ الْحُجَّةُ وَ الْإِمَامُ بَعْدَكَ فَقَالَ ابْنِي مُحَمَّدٌ هُوَ الْإِمَامُ وَ الْحُجَّةُ بَعْدِي مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً
از محمد بن عثمان عمروی قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ نقل است كه مى گفت از پدرم شنیدم:
من نزد امام عسكرىّ عليه السّلام بودم كه ...گفتند: اى فرزند رسول خدا حجّت و امام پس از شما كيست؟ فرمود: فرزندم، او امام و حجّت پس از من است، كسى كه بميرد و او را نشناسد به مرگ جاهليّت درگذشته است
📚كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج2 ؛ ص409
@Etr_Meshkat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝 موضوع: #شناخت_امام_زمان
سیر شناخت امام عصر علیه السلام...
باورکنیم امام حاضروناظر است
📌 قسمت هشتم
👤 #محمودی
@Etr_Meshkat
#مسابقه_بهار_دلها
سوال شماره8⃣
🎯لطفا صوت بالا👆 را گوش دهید و پاسخ مسابقه را نزد خود نگهدارید و در تاریخ ۱۴ فروردین پاسخها را بصورت عدد ۱۹ رقمی از سمت چپ به راست به آیدی زیر ارسال کنید.
@Salehiin313
@Etr_Meshkat
📚 #رمان_شیطان_و_جمیل
(عهد و پیمان با خدا و امام عصر علیه السلام)
7. داستانی از کتاب بحارالانوار
(این ماجرا با بهره مندی از روایتی از مرحوم سید بن طاووس نگاشته شده كه مرحوم علامه مجلسی رحمه الله علیه در كتاب شریف بحارالانوار آن را نقل نموده اند.)
اسم او عمار است و اهل کوفه، خاطره ای در دل دارد که فرصت بیانش دست نداده و من خیلی دوست داشتم در وقتی مناسب کنارش بنشینم و به حرف هایش دل بسپارم. تا اینکه یك روز به حجره اش رفتم و پای صحبتش نشستم عمار گفت: آن سال آسمان مهربانی كرد و آنچه دردل داشت فروریخت آسمان نه،كه خدای آسمان. به عمر سی ساله ام این چنین بهاری را ندیده بودم.
شنیده بودم بهار پرباران را اما نه در بیابانهای گرداگرد كوفه بلكه در سرزمین هایی كه پای برلب ساحل دارند وابرهای برآمده از دریا چتر آن هاست. آری،اراده خداوندی این بودكه ببارد و ببارد و بارید و بارید. آن هم نافع و بی خسارت. بیابان ها هم سفره دل گشوده، این نعمت الهی را فرو بلعیدند. زمین ها زیر ریزش ملایم باران سالی پر رونق را نوید می دادند.
زمین دیگر دستش را سایه بان چشم نكرده بود تا نگاه خسته و منتظرخود را بر تكه ابری سرگردان بپاشد، كه چشمانش به رضایت سیری، به هم بسته بود و آرام و مطمئن سبزه را انتظار می كشید.
و من غله فروش كه كارم به كار آسمان بسته است شادمانه به امید در آمدی دو چندان نشسته بودم. تابستان از راه رسید و آنچه انتظارش می كشیدم شد، سالی پر بركت با فراوانی محصول. سالخوردگان می گفتند: كوفه چنین سالی را به یاد ندارد و سال ها بود كه اینچنین فراوانی را نداشتیم.
بسیاری غله در كوفه آنچنان بود كه كاروانیان از دیگر شهرها برای خرید به آنجا می آمدند. غله فروش ها برو بیایی داشتند ولی مشتری من از همه بیشتر و فروش من از همه بالاتر و عجیب كارم گرفته بود. هركسی برای این لطف خدا دلیلی می آورد: “عمار چون نماز اول وقت می خواند، خدابه مالش بركت داده است”
“عمار چون در حساب سال از همه جدی تر است و حق دیگران در مالش نیست، تجارتش گل كرده.” “عمار حق پدر و مادر را خوب ادا می كند و لذا زندگیش روبراه است.” به هرحال هركسی برای این موهبت الهی چیزی می گفت و تعبیری داشت. اما، من می گفتم: “خدایا یاری ام كن تا رونق روزگا روزرق و برق زمانه مرا از تو غافل نكند و از امام و مولایم دور نسازد.”
“الها، می دانم كه این یك آزمایش است و از تو می خواهم تا از این بوته بلا سرافراز و سربلند سربرارم و همچنان بنده سپاس گزار تو بمانم.” “پروردگارا، آنچه می كنم چیزی جز حد پایین وظیفه نیست، لذاچشم برفضل تو دوخته آرامش دو سرای را آرزومندم.”
مثل همیشه بعد از ادای نمازصبح و خواندن دعای عهد مسجد را به سمت منزل پدری ترك كردم صدای بال ملائك فضا را پركرده بود. می آمدند و می رفتند به استماع صوت دلنشین قرانِ بیدارهای بین الطلوعین آمده بودند حالاپشت در رسیده بودم. صدای قران می آمد همچون روزهای دیگر پدر به صدایی گرم و جان بخش، فضا را عطر ربانی می پاشید و بی اختیار گذریان را در قدمهاشان سست می كرد.
و من هم حیف ام آمد كه كلام را در هم شكنم كه دركلام پیچیده شدم و به گوش ایستادم:
بسم الله الرحمان الرحیم ﴿والشَّمسِ وضُحاها*وَالقَمَرِ اِذاتَلاها*وَانَّهارِاِذاجَلّاها*وَاللَیلِ اِذایغشاها*وَالسَّماءِ وَمابَناها*وَالاَرضِ وَماطَحاها*وَ نَفسِ وَ ما سَوّاها*فَاَلهَمَها فُجورَهاوَتَقواها*قَداَفلَحَ مَن زَكّاها*وَقَدخابَ مَن دَسّاها*كَذَّبَت ثَمودُ بِطَغواها*اِذِانبَعَثَ اَشقاها*فَقالَ لَهُم رَسولُ اللهِ ناقئ اللهِ وَ سُقیاها*فَكَذَّبوهُ فَعَقَروها * فَدَمدَمَ عَلَیهِم رَبُّهُم بِذَنبِهِم فَسَوّاها *وَلایخافُ عُقباها﴾سوره شمس
سوگند به خورشیدو هنگام اوج درخشندگی اش*و سوگندبه ماه كه در پی آن تابان است*و سوگند به روز كه تاریكی را می زداید و جهان راروشن می سازد*و…1
به درون آمدم. دست های گرم پدر و مادرم را بوسیده، ازحال آنها باخبر شدم و هر چه گفتند انجام دادم.
@Etr_Meshkat
هدایت شده از |عطرمشکاتـــ
AUD-20201002-WA0003.mp3
3.62M
این عیدها برای من آقا نمی شود
شب با چراغ عاریه فردا نمی شود
#دعای_فرج
@Etr_Meshkat