eitaa logo
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
547 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
311 فایل
اینجا‌خانھ #عشق است خانھ‌بۍ‌بۍ‌زهراو موݪا‌امیراݪمؤمنین{؏‌‌}♥️ آهستہ‌وذڪرگویان‌واردشو.....😌✋🏻 📡راه‌ارتباطی‌با‌ما پاسخ‌به‌ناشناس‌ها🔰 ♡➣ @nazar2 📩راه‌های‌ارتباطی⇩ ♡➣zil.ink/asheghe_shahadat.313 ♡➣zil.ink/building_designer
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نقدونقدپذیری‌واجب‌است... تهمت‌ولجن‌پراکنے حرام... نقدباتهمت‌زنےفرق‌میکند؛‌بالجن‌پراکنے فرق‌میکند...باتکرارحرف‌دشمن فرق‌میکند!! نقدباید منصفانہ‌عاقلانہ‌ومسئولانہ‌باشد. ✨ . 👤|‌ | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
[• 📝•] • +🌵 °|• ‌‌‌انقلاب کارمند نمیخواد آدمِ جهادی میخواد؛ فرق با برخی همکارهاش‌ همین بود...✋ :') ✌️🏻 :: 🌱 +🌵 • •|♻️|• این تازه شـروع ماجـراست... 🌹 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙|استاد‌قرائتی با خودت فکر کن ببین تا حالا شده که امام زمان (عج) بهت نگاه کنه و لذت ببره؟!🙃 🌐| پیشنهاد دانلود 👌🏻👌🏻 . 👤|‌ | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
📖🖇 ✂️∞⇩ ما مکتبی را می‌خواهیم که بالاتر از بهره بیاورد ما را می خواهیم که را زیاد کند ، نه فقط علم و عقل و ثروت و ... او را ؛ انسان را کند . تا او بتواند به استعدادهای تکامل یافته اش جهت بدهد و آن ها را رهبری کند ؛ که زیاد شدنِ انسان و رُشد انسان ، یعنی همین به خویشتن و رهبری کردنِ خویش . 📚مسئولیت‌و‌سازندگی|صفحہ¹⁷ ✍🏼 🌹 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
【• 🌻 •】 . . +⚠️‌‌ . . بدون شرح . . . •• 🌱 . . +⚠️ ↫ ✋🏻         . . | |💚 🌹 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب العشق بیست _و پنج _عشق 🌹 بازم آقای کرمی منو رسوند سرکوچمون قرارشد فردا ساعت ۸ دانشگاه برای جمع آوری وسایل بازم من راهی دانشگاه شدم سه روز کلاس نداشتیم این سه روز ما همش دانشگاه بودیم استاد مرعشی هم اومده بودن کمکمون ما هربار که مرتضی نگاه استاد میدید شدیدا عصبانی میشود درسامون شدیدا سنگین بود.. خونه هم بچه ها شدیدا مشغول بودن قرار بود عروسی سیدهادی ولادت آقاحضرت عباس بعدش عروسی نرجس سادات نیمه شعبان امروز یکشنبه بود ما بااستاد مرعشی کلاس داشتیم استاد شدیدا به این حساس بودن که تو کلاس کسی گوشی دستش باشه برای همین همیشه گوشی همه رو سکوت بود از کلاس که دراومدم دست کردم تو کیفم و گوشیم درآوردم ۱۷ تماس بی پاسخ از سیدهادی خیلی نگران شدم... یعنی چی شده سریع شماره سیدهادی گرفتم با صدای بغض آلود جواب داد _ الو سلام عمه کجابودی - سلام هادی جان چی شده عزیزم؟ صدات چرا گرفته است _عمه...رفیقم... ..سیدحسین - هادی عمه فدات بشه سیدحسین چی شده ؟ _عمه سیدحسین... شهید شده تا دو ساعت دیگه میارنش معراج الشهدا - یاامام حسین سیدمحسن میدونه؟ _نه عمه به هیچکس نگفتم.. میام دنبالت بریم خونه.. سیدمحسن اونجاست بهش بگیم به عمه نرجس هم گفتم - باشه بیا نشستم روی پله.. پاهام بی حس شده بود قراربود عروسی برادرش بیاد وای خدایا این چه اومدنی هست آخه دست زهرا نشست سرشونه ام _چی شده آجی.. چرا گریه میکنی - آجی زهرا.. سیدحسین حسینی برادرشوهر خواهرم نرجس یادته؟ از بچه های رشته فقه و حقوق... با برادرت دوسته... ۱ ماه پیش رفت سوریه _ آره آجی چی شده مگه - زهرا شهیدشده _وای یاحسین مرتضی از اونور ما رو دید _سلام چی شده زهرا... خانم موسوی چرا گریه میکنه _داداش... سیدحسین حسینی شهید شده •• وای :بانـــــــو...ش 🔗🍃 _ خراسانی | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
بسم رب العشق بیست _وشش _عشق 🌹 شهادت سیدحسین برای همه فامیل خیلی سخت بود اما برای سیدمحسن و سیدهادی بیشتر ازهمه سخت بود سیدمحسن که تنها برادرش ازدست داده بود سیدهادی هم رفیق همیشگیش را اونشب همه محارم و رفقای سیدحسین راهی 🌷معراج الشهدا🌷 شدن واقعا خیلی سخت بود عروسی بچه ها کلا کنسل شد اما سیدحسین تو وصیت نامه اش از هردوشون خواسته بود بعداز مراسم چهلم عروسیشون برگزار کنند اما بچه ها گفتن مهر ماه بااعیاد ولایت جشن عروسیشون میگیرن مراسم ختمش خیلی شلوغ بود بچه های دانشگاه و اساتید همه اومده بود استاد مرعشی و موسوی و صبوری وخیلی های دیگه اومده بودن سید حسین هم مثل خیلی دیگه از مدافعین حرم تاییدش رو و بود مراسم چهلم حسین برابرشد با دانشجویی خیلی دلم میخاست بدونم طرح ولایت چیه زهرا میگفت _ طرح ولایت یه دوره بصیرت افزایی - مذهبی هست اساتید میان برامون از ظهور حضرت حجت (ع) ، ولایت فقیه، شیعه لندنی و.....صحبت میکنند استاد رائفی پور، استاد قرائتی، حجت الاسلام محمدهاشمی، استادپارسا و دکترمتین از اساتید این دوره بودن دکتر رائفی پور برامون از ظهور حضرت مهدی صحبت میکردن وای خدایا چرا من انقدر در غفلت غرق بودم درمورد امام زمانم حجت الاسلام هاشمی از شیعه لندنی گفتن شیعه لندنی ساخته و پرداخته بود و نمونه‌ بارزش هم بود که میخاست را بد در نظرجهانیان بد جلوه بده استاد پارسا برامون از ولایت فقیه گفتن ایشان گفتن غرب شیعه مثل کبوتر توصیف کرده بالهای این کبوتر شهادت (عاشورا) و انتظار (ظهور) است این کبوتر ولایت فقیه است الان تازه درک میکنم.... چرا نرجس سادات همیشه میگفت آقا ( رهبر) خیلی مظلومه واقعا خیلی بهره دینی از طرح ولایت بردم :بانـــــــو...ش 🔗🍃 _ خراسانی | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
بسم رب العشق بیست _وهفت _عشق 🌹 نزدیکیم و علاقه ام به حجاب خیلی بیشتر شده بود حضورم در جاهای مذهبی هم خیلی بیشتر شده بود امروز قراربود زهرا بیاد خونه ما میگفت باهات یه کاری دارم که اگه بشنوی خیلی خوشحال میشی صدای زنگ در بلند شد این صددرصد زهرا بود + سلام خاله خوبید؟ _ممنونم دخترم تو خوبی؟ پدر و مادرت خوبن ؟برادرات خوبن ؟ + همه‌خوبن سلام دارن خدمتون این نرگس کجاست ؟ من - آی آی زهراخانم غیبت ؟ + بروبابا کدوم غیبت ؟ - زهرا چیکارم داشتی؟ + نرگس جان من تو چندماه دنیا اومدی؟ _ااااإه بگو دیگه + اووووم... قراره چندتا تیم بسیجی جمع آوری آثار شهدا کارکنند تو دانشگاه - یخ این کجاش ذوق مرگی منو داره من مگه بسیجی ام + نه نیستی اما من میتونم یه همراه باخودم تو این پروژه داشته باشم - واقعا + آره به جان خودم راست میگم - وای زهرا عاشقتم حالا تیم ما چه کسانی هستن + من ،تو، داداشم و علی - علی کیه؟اون وقت + صبوری ... نرگس یه چیزی میگم جیغ جیغ نذاریا - چی + منو‌ علی فرداشب هم میشیم -چــــــــــــــــــــــــی الان به من میگی خرس پشمی براش پرت کردم _بچه پررو بذار من نامزد کنم اگه بهت گفتم + تو نامزد کنی بخوای نخوای من میفهمم - یعنی چی؟ - هیچی .....: :بانـــــــو...ش 🔗🍃 _ خراسانی | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
بسم رب العشق بیست_وهشت _عشق 🌹 از فردا مصاحبه با خانواده شهدای مدافع حرم شروع میشود اولین مصاحبه ما با خانواده مادر شوهر نرجس شد قرار براین شد فردا بریم بسیج دانشگاه ومن باهشون تماس بگیرم رسیدم دانشگاه رفتم دفتر بسیج خواهران شماره تماس خونه شهید حسینی گرفتم پدرشون برداشت - الو سلام منزل شهید حسینی °° بله بفرمایید - ببخشید حاج خانم هستن؟ °° بله چنددقیقه ای گوشی دستتون = بله بفرمایید - سلام خانم حسینیذخوب هستید ؟ = ممنون ببخشید شما - نرگس ساداتم خواهر عروستون = شرمنده نرگس جان نشناختم واقعا حال روحیم خوب نیست - بله میدونم حاج خانم اگه اجازه بدید میخایم با چند رفقای حسین آقا مزاحمتون بشیم = نرگس جان والا ما تاحال با کسی درمورد حسین صحبت نکردیم اما شما به خاطر نرجس بیاید عزیزم - ممنونم حاج خانم پس اگه اجازه بدید ما فرداساعت ۶ غروب مزاحمتون بشیم = مراحم هستید تشریف بیارید - ممنونم زهرا_نرگس سادات چی شد - برای فردا ساعت ۶ هماهنگ کردم زهرا_احسنتم خواهر موسوی -زهرا ولی جای من تو تیم شما نیست برادر و همسرتو هستن... من به اونا چیکارمیکنم توی این تیم _نرگس سادات تو مگه از برادرمن چیزی دیدی که اینجوری میگی - این چه حرفیه من پسری به چشم پاکی برادرت ندیدم اما مطمئنم حضورم هم باعث خودم هم اون بنده خداست _نرگس آجی این راهو خود شهدا سر راهت گذاشتن - خداکنه حرف تو باشه _نرگس سادات بریم مزارشهدا توسل کن به خودشون من مطمئنم خودشون میگن حرف منه یانه - باشه بریم وارد مزارشهدا شدیم رفتیم سر مزار یکی از شهدای مدافع حرم _نرگس آجی من میرم سرمزار توام حرفات بزن - باشه آجی زهرا ازم دور شد شیشه گلاب ریختم رو مزارشهید با دستم مزارش لمس میکردم... من تازه قدم به راهتون گذاشتم چطوری تو یه تیم هست کارکنم ؟ نکنه بجای ثواب گناه کنم شب بعداز خوندن نماز مغرب راهی خونه شدیم... چشمام قرمز قرمز بود - سلام عزیزجون حالم خوب نیست میرم بخابم.. خاهشا کسی نیاد سراغم چشمام بستم خواب دیدم تو مزارشهدا دارم راه میرم یهو از مزارشهدا تو یه منطقه جنگی حاضر شدم شهید ململی صدام کرد _خانم موسوی... این اسامی ثبت کنید تو این دفتر... پرونده هاشون که کامل شد بدید امضاش کنم .....: :بانـــــــو...ش 🔗🍃 _خراسانی | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
بسم رب العشق بیست_ونه _عشق 🌹 باصدای الله اکبر اذان صبح از خواب بلندشدم جمله شهیدململی باخودم زمزمه کردم _خانم موسوی پرونده تکمیل کنید بدید امضاکنم انگار حرف زهرابود شهدا خودش خاستن توی این راه باشم گوشیم برداشتم به زهرا اس مس دادم: سلام آجی بیداری * سلام عزیزدل آجی آره - زهرا من تو تیم میمونم *وای خدایا شکرت - کاری نداری خواهری * نه عزیزدلم فقط فردا ساعت ۵:۳۰ غروب دانشگاه باش - باشه خداحافظ * یاعلی نمازمو که خوندم مفاتیح برداشتم تا یه دعا بخوانم بازش کردم مناجات امیرالمومنین اومد یاد اعتکاف افتادم چه دوره ای عالی بود ساعت ۴:۳۰ ظهر پاشدم رفتم سمت کمد مانتو و شلوار سرمه ای برداشتم با یه روسی سفید که طرح لبنانی سرکردم دفعات استفاده من از چادر خیلی بیشتر شده بود اما هنوز تو دانشگاه سر نکردم از عزیزجون و آقاجون خداحافظی کردم رفتم دانشگاه کلا تعطیل بود فقط بسیج دانشگاهی فعالیت میکرد تا برسم دانشگاه ساعت شد ۵ رفتم بسیج خواهران درزدم دیدم بسته است کلا اومدم شماره زهرا بگیرم که ببینم کجاست که صدای آقای کرمی مانع شد + خانم موسوی برگشتم سمتش -بله + زهرا داخل بسیج برادران هست در نیمه باز بود بدون اینکه دربزنم رفتم داخل آقای صبوری دست زهرا تو دستش بود تا منو دید از خجالت آب شد منم باصدای که شیطنت توش موج میزد : _زهرا جونم سلام زهرا: سلام تو درزدن بلدنیستی - حالا فلفل قرمز ن .... هنوز جمله کامل نکرده بودم که یهو آقای کرمی داخل شود وگفت _فلفل قرمزچیه وای خدایا آب شدم بعداز یه ربع فهمیدم برای تقدیر از خانواده شهید «یه جعبه شیرینی + یه نیم سکه بهارآزادی با یه لوح خیلی زیبا از تصویر و قسمتی از وصیت نامه شهید است» تهیه شده به سمت خونه شهید راه افتادیم تو ماشین قراربر این شد چون فامیل ما هستن من مصاحبه انجام بدم .....: :بانـــــــو...ش 🔗🍃 _ خراسانی | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸