eitaa logo
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
534 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
311 فایل
اینجا‌خانھ #عشق است خانھ‌بۍ‌بۍ‌زهراو موݪا‌امیراݪمؤمنین{؏‌‌}♥️ آهستہ‌وذڪرگویان‌واردشو.....😌✋🏻 📡راه‌ارتباطی‌با‌ما پاسخ‌به‌ناشناس‌ها🔰 ♡➣ @nazar2 📩راه‌های‌ارتباطی⇩ ♡➣zil.ink/asheghe_shahadat.313 ♡➣zil.ink/building_designer
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمان الرحیم💎♥️🌱 {حسینیه} 🌸در میان روزهایی که بررسی اعمال آنها انجام شد، یکی از روزها برای من خاطره ساز شد . چون در آن وضعیت، ما به باطن اعمال آگاه میشدیم . 🌸یعنی ماهیت اتفاقات و علت برخی وقایع را می فهمیم . چیزی که امروزه به اسم شانس بیان می شود، اصلا آنجا مورد تایید نبود، بلکه تمام اتفاقات زندگی به واسطه برخی علت ها رخ می داد . 🌸روزی در دوران نوجوانی با اعضای سپاه به اردوی آموزشی رفتیم . کلاس های روزانه تمام شد برنامه اردو به شب رسید، نمی دانید که چقدر بچه های هم دوره را اذیت کردم . 🌸 بیشتر نیرو ها خسته بودند و داخل چادرها خوابیده بودند، من و یکی از رفقا می رفتیم و با اذیت کردن، آنها را از خواب بیدار می کردیم! برای همین یک چادر کوچک، به من و رفیقم دادند و ما را از بقیه جدا کردند . 🌸شب دوم اردو بود که باز هم بقیه را اذیت کردیم و سریع برگشتیم چادر خودمان که بخوابیم . البته بگذریم از اینکه هر چه ثواب‌ و اعمال خیر داشتم، به خاطر این کارها از دست دادم! 🌸 وقتی در اواخر شب به چادر خودمان برگشتیم، دیدم یک نفر سر جای من خوابیده! 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @hadidelhaa
کتاب _ابراهیم 📚 جلد¹ 💚 پورياي ولي👇 راوی :ايرج گرائي مسابقات قهرماني باشگاهها در سال 1355 بود. مقام اول مسابقات، هم جايزه نقدي ميگرفت هم به انتخابي کشــور ميرفت.🏋‍♂ ابراهيم در اوج آمادگي بود. 🙃هرکس يک مسابقه از او ميديد اين مطلب را تأييد ميكرد. مربيان ميگفتند: امسال در 74 کيلو کسي حريف ابراهيم نيست.💪 مسابقات شروع شــد. ابراهيم همه را يکي يکي از پيش رو برميداشت. با چهار کشتي که برگزار کرد به نيمه نهائي رسيد.🎗 کشتي ها را يا ضربه ميکرد ُيا با امتياز بالا ميبرد به رفقايم گفتم: مطمئن باشــيد، امسال يه کشتي گير از باشگاه ما ميره تيم ملي.🎖 در ديدار نيمه نهائي با اينکه حريفش خيلي مطرح بود ولي ابراهيم برنده شد. او با اقتدار به فينال رفت. ✨ حريف پاياني او آقاي محمود.ك بود. ايشان همان سال قهرمان مسابقات ارتشهاي جهان شده بود. 🌿 قبل از شروع فينال رفتم پيش ابراهيم توی رختکن و گفتم: من مسابقه هاي حريفت رو ديدم. خيلي ضعيفه، فقط ابرام جون، تو رو خدا دقت كن. خوب کشتي بگير، من مطمئنم امسال برا تيم ملي انتخاب ميشي.😇 مربي، آخرين توصيه ها را به ابراهيم گوشــزد ميکرد. در حالي که ابراهيم بندهاي کفشش را ميبست. بعد با هم به سمت تشک رفتند.🌹