eitaa logo
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
551 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
311 فایل
اینجا‌خانھ #عشق است خانھ‌بۍ‌بۍ‌زهراو موݪا‌امیراݪمؤمنین{؏‌‌}♥️ آهستہ‌وذڪرگویان‌واردشو.....😌✋🏻 📡راه‌ارتباطی‌با‌ما پاسخ‌به‌ناشناس‌ها🔰 ♡➣ @nazar2 📩راه‌های‌ارتباطی⇩ ♡➣zil.ink/asheghe_shahadat.313 ♡➣zil.ink/building_designer
مشاهده در ایتا
دانلود
✋🏻 عزاداری هاتون قبول🤲🏻 امیدوارم حالتون خوب باشع😇 عزیزان یادتون هست که ما کتاب رو درکانال می گذاشتیم وتا پارت49گذاشتیم: بعدازاون مشکلی پیش اومد ونتونستم ادامش روبذارم ان شاءالله ازامروز براتون ادامش رومیزارم😊 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
بسم الله الرحمان الرحیم💎♥️🌱 در اين آيه خداوند متعال مي ُ فرمايند: سست نشويد و غمگين نباشيد، شما اگر ايمان داشته باشيد، برترين)گروه انسانها( هستيد. نكته ديگري كه آنجا شاهد بودم، انبوه كساني بود كه زندگي دنيايي خود را تباه كرده بودند، آن هم فقط بهخاطر دوري از انجام دستورات خداوند! جوان گفت: آنچه حضرت حق از طريق معصومين براي شما فرستاده است، در درجه اول، زندگي دنيايي شما را آباد ميكند و بعد آخرت را مي ً سازد. مثال به من گفتند: اگر آن رابطه پيامكي با نامحرم را ادامه ميدادي، گناه بزرگي در نامه عملت ثبت ميشد و زندگي دنيايي تو را تحتالشعاع قرار ميداد. در همين حين متوجه شدم كه يك خانم باشخصيت و نوراني پشت سر من، البته كمي با فاصله ايستادهاند! از احترامي كه بقيه به ايشان گذاشتند متوجه شدم كه مادر ما حضرت فاطمه زهرا3هستند. وقتي صفحات آخر كتاب اعمال من بررسي ميشد و خطا و اشتباهي در آن مشاهده ميشد، خانم روي خودش را بر ميگرداند. اما وقتي به عمل خوبي ميرسيديم، با لبخند رضايت ايشان همراه بود. تمام توجه من به مادرم حضرت زهرا3بود. من در دنيا ارادت ويژهاي به بانوي دو عالم داشتم. مرتب در ايام فاطميه روضه خواني داشتيم و سعي ميكردم كه همواره به ياد ايشان باشم. ناگفته نماند كه جد مادري ما از علما و سادات بوده و ما نيز از اوالد حضرت زهرا3به حساب ميآمديم. حاال ايشان در كنار من حضور داشت و شاهد اعمال من بود. نه فقط ايشان که تمام معصومين را در آنجا مشاهده کردم! براي يک شيعه خيلي سخت است که در زمان بررسي اعمال، امامان معصوم: در کنارش باشند و شاهد اشتباهات و گناهانش باشند. از اينكه برخي اعمال من، معصومين را ناراحت ميكرد. ميخواستم از خجالت آب شوم... 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @hadidelhaa
بسم الله الرحمان الرحیم💎♥️🌱 یکم خيلي ناراحت بودم. بسياري از اعمال خوب من از بين رفته بود. چيز زيادي در كتاب اعمالم نمانده بود. از طرفي به صدها نفر در موضوع حقالناس بدهکار بودم که هنوز به برزخ نيامده بودند. براي يك لحظه نگاهم به دنيا و به منزل خودمان افتاد. همسرم كه ماه چهارم بارداري را ميگذراند، بر سر سجاده نشسته بود و با چشماني گريان، خدا را به حق حضرت زهرا3قسم ميداد كه من بمانم. نگاهم به سمت ديگري رفت. داخل يك خانه در محله خود ما، دو كودك يتيم، خدا را قسم ميدادند كه من برگردم. آنها به خدا ميگفتند: خدايا، ما نميخواهيم دوباره يتيم شويم. اين را بگويم كه خدا توفيق داد كه هزينههاي اين دو كودك يتيم را ميدادم و سعي ميكردم براي آنها پدري كنم. آنها از ماجراي عمل خبر داشتند و همينطور با گريه از خدا ميخواستند كه من زنده بمانم. به جواني كه پشت ميز بود گفتم: دستم خالي است. نميشود كاري كني كه من برگردم؟ نميشود از مادرمان حضرت زهرا3بخواهي كه مرا شفاعت كند. شايد اجازه دهند تا من برگردم و حقالناس را جبران کنم. يا كارهاي خطاي گذشته را اصالح كنم. جوابش منفي بود. اما باز اصرار كردم. گفتم از مادرمان حضرت زهرا3بخواه كه مرا شفاعت كنند. لحظاتي بعد، جوان پشت ميز نگاهي به من كرد و گفت: بهخاطر اشكهاي اين كودكان يتيم و به خاطر دعاهاي همسرت و دختري كه در راه داري و دعاي پدر و مادرت، حضرت زهرا3 شما را شفاعت نمود تا برگرديد. به محض اينكه به من گفته شد: »برگرد« يكباره ديدم كه زير پاي من خالي شد! تلويزيونهاي سياه و سفيد قديمي وقتي خاموش ميشد، حالت خاصي داشت، چند لحظه طول ميكشيد تا تصوير محو شود. مثل همان حالت پيش آمد و من يكباره رها شدم... 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @hadidelhaa
بسم الله الرحمان الرحیم💎♥️🌱 دوم بازگشت کمتر از لحظهاي ديدم روي تخت بيمارستان خوابيدهام و تيم پزشكي مشغول زدن شوك برقي به من هستند. دستگاه شوك را چند بار به بدن من وصل كردند و به قول خودشان؛ بيمار احيا شد. روح به جسم برگشته بود، حالت خاصي داشتم. هم خوشحال بودم كه دوباره مهلت يافتهام و هم ناراحت بودم كه از آن وادي نور، دوباره به اين دنياي فاني برگشتهام. پزشكان بعد از مدتي كار خودشان را تمام كردند. در واقع غده خارج شده بود و در مراحل پاياني عمل بود كه من سه دقيقه دچار ايست قلبي شدم. بعد هم با ايجاد شوك، مرا احيا كردند. من در تمام آن لحظات، شاهد كارهايشان بودم. پس از اتمام كار، مرا به اتاق مجاور جهت ريكاوري انتقال داده و پس از ساعتي، كمكم اثر بيهوشي رفت و درد و رنجها دوباره به بدنم برگشت. حالم بهتر شد و توانستم چشم راستم را باز كنم، اما نميخواستم حتي براي لحظهاي از آن لحظات زيبا دور شوم. من در اين ساعات، تمام خاطراتي كه از آن سفر معنوي داشتم را با خودم مرور ميكردم. چقدر سخت بود. چه شرايط سختي را طي كردم. من بهشت برزخي را با تمام نعمتهايش ديدم. من افراد گرفتار را ديدم. من تا چند قدمي بهشت رفتم. 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @hadidelhaa
بسم الله الرحمان الرحیم💎♥️🌱 سوم دكتر دكتر جراحي كه مرا عمل كرد، انسان مؤمن و محترمي بود. پزشكي بسيار باتقوا. به گونهاي كه صبح جمعه، ابتدا دعاي ندبه اش را خواند و سپس به سراغ من آمد. وقتي عمل جراحي تمام شد و ديدم كه برخي از انسانها را به صورت باطني ميبينم و برخي صداها را ميشنوم، ترسيدم به دكتر نگاه كنم. باالي سرم ايستاده بود و ميگفت: چشمانت را باز كن. فكر ميكرد كه چشم من هنوز مشكل دارد. اما من وحشت داشتم. با اصرارهاي ايشان، چشمم را باز كردم. خدا را شكر، ظاهر و باطن دكتر، انسان گونه بود. انگشتان دستش را نشان داد و گفت: اين چندتاست؟ و سؤاالت ديگر. جوابش را دادم و گفتم: چشمان من سالم است. دست شما درد ً نكنه، اما اجازه دهيد فعال چشمانم را ببندم. دكتر كه خيالش راحت شده بود گفت: هر طور صالح ميداني. چند دقيقه بعد، يك جوان كه در سانحه رانندگي دچار مشكالت شديد شده بود را به اتاق من آوردند و در تخت مجاور بستري كردند تا آماده عمل جراحي شود. 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @hadidelhaa
بسم الله الرحمان الرحیم 💎❤️🌱 شصت _هشتم يكي از آنها علي خادم بود. علي پسر ساده و دوست داشتني سپاه بود. آرام بود و بااخلاص. در فرودگاه جايي نشست كه هيچ كسي در مقابلش نباشد. تا يك وقت آلوده به نگاه حرام نشود. در جريان شهادت رفقاي ما، علي هم مجروح شد، اما همراه با ما به ايران برگشت. من با خودم فكر ميكردم كه علي به زودي شهيد خواهد شد، اما چگونه و كجا؟! يكي ديگر از رفقاي ما كه او را در جمع شهدا ديده بودم، اسماعيل كرمي بود. او در ايران بود و حتي در جمع مدافعان حرم حضور نداشت. اما من او را در جمع شهدايي كه بدون حساب و كتاب راهي بهشت ميشدند مشاهده كردم! من و اسماعيل، خيلي با هم دوست بوديم. يكي از روزهاي سال 1397 به ديدنم آمد. ساعتي با هم صحبت كرديم. او خداحافظي كرد و گفت: قراراست براي مأموريت به مناطق مرزي اعزام شود. رفقاي ما عازم سيستان و بلوچستان شدند. مسائل امنيتي در آن منطقه به گونه اي است كه دوستان پاسدار، براي مأموريت به آنجا اعزام ميشدند. فرداي آن روز سراغ علي خادم را گرفتم. گفتند سيستان است. يكباره با خودم گفتم: نكند باب شهادت از آنجا براي او باز شود!؟ سريع با فرماندهي مكاتبه كردم و با اصرار، تقاضاي حضور در مرزهاي شرقي را داشتم. اما مجوز حضورم صادر نشد. مدتي گذشت. با رفقا در ارتباط بودم، اما نتوانستم آنها را همراهي کنم. در يکي از روزهاي بهمن 97 خبري پخش شد. خبر خيلي كوتاه بود. اما شوك بزرگي به من و تمام رفقا وارد كرد. يك انتحاري وهابي، خودش را به اتوبوس سپاه ميزند و ده ها رزمنده را كه مأموريتشان به پايان رسيده بود به شهادت ميرساند. سراغ رفقا را گرفتم. روز بعد ليست شهدا ارسال شد. علي خادم و اسماعيل كرمي هر دو در ميان شهدا بودند. _________________________________________🍃🇮🇷 بفرست مومن 📿 ❤️🌿↯ @hadidelhaa
بسم الله الرحمان الرحیم 💎❤️🌱 هفتاد _نهم گفتم من با تمام بدي ها خيلي مراقب بودم كه حق كسي را در زندگيا م وارد نكنم. حتي در محل كار، بيشتر ميماندم تا مشكلي نباشد. تمام بيماران از من راضي هستند و... آن فرشته گفت: بله، درست ميگويي، اما هزار و صد نفر از مردان هستند كه به آنها در زمينه حق الناس بدهكار هستي! وقتي تعجب مرا ديد، ادامه داد: خداوند به شما قد و قامت و چهره اي زيبا عطا كرد، اما در مدت زندگي، شما چه كردي؟! با لباسهاي تنگ و نامناسب و آرايش و موهاي رنگ شده و بدون حجاب صحيح از خانه بيرون مي آمدي، اين تعداد از مردان، با ديدن شما دچار مشكلات مختلف شدند. بسياري از آنها همسرانشان به زيبايي شما نبودند و زمينه اختلاف بين زن و شوهرها شدي. برخي از مردان جوان كه همكار يا بيمار شما بودند، با ديدن زيبايي شما به گناه افتادند و... ُ گفتم: خب آنها چشمانشان را حفظ ميكردند و نگاه نميكردند. به من جواب داد: شما اگر پوشش و حريم ها و حجاب را رعايت ميكردي و آنها به شما نگاه ميكردند، ديگر گناهي براي شما نبود. چون خداوند به هر دو گروه زن و مرد در قرآن دستور داده كه چشمانتان را حفظ كنيد. اما اكنون به دليل عدم رعايت دستور خداوند در زمينه حجاب، در گناه آنها شريك هستي. تو باعث اين مشكلات شدي و اين کار، از بين بردن حق مردم در داشتن زندگي آرام است. تو آرامش زندگي آنها را گرفتي و اين حق الناس است. پس به واسطه حق الناس اين هزار و صد نفر، در گرفتاري و عذاب خواهي بود تا تك تك آنها به برزخ بيايند و بتواني از آنها رضايت بگيري. _______________________________________🍃🇮🇷 بفرست مومن 📿 ❤️🌿↯ @hadidelhaa
بسم الله الرحمان الرحیم 💎❤️🌱 هشتاد_یکم پرسش و پاسخ پس از چاپ اول اين كتاب، تماس هاي بيشماري داشتيم. از سوي افرادي كه با خواندن اين كتاب، متحول شده و براي عرض تشكر تماس ميگرفتند، فردي كه پس از خواندن اين كتاب متحول شد و ده ها ميليون تومان را به بيت المال برگرداند، تا جواني كه كارهاي زشت گذشته اش را ترك كرد و با پدر و مادرش آشتي نمود. اما كساني هم بودند که انتقاداتي نسبت به موضوعات مطرح شده در اين كتاب داشتند. در اين زمينه، يكي از علما كه در زمينه ي معاد، مطالعات وسيعي داشتند، اين كتاب را در ميان اهالي مسجد خودشان توزيع كردند و هر شب يك بخش كتاب را به جاي سخنراني قرائت كردند. سپس براي جوانان، جلسات پرسش و پاسخ برقرار نمودند. ما نيز اين سؤالات مردمي را در جلسات ايشان مطرح كرده و پاسخ ايشان و يا برخي ديگر از علما را در اين قسمت مكتوب نموديم. اميدواريم راهگشا باشد. سؤال 1 :آيا ممكن است كسي به خاطر يك تهمت، مجبور شود يك حسينيه يا خيرات فراواني كه برايش بسيار زحمت كشيده را از دست بدهد؟ همان طور كه در متن كتاب آمده، حرمت مؤمن از كعبه بالاتر است. برخي تهمت ها با آبروي يك انسان بازي ميكند و نتيجه زحمات چند ساله ي انسان را يكباره نابود ميكند. به قول برخيها، زخم شمشير خوب ميشود اما زخم زبان ... در كتب اخلاقی، مانند معراج السعاده و سياحت غرب و... اشاره شده كه برخي افراد، به خاطر يك قضاوت نابجا و يا يك تهمت، عذاب هاي برزخي فراواني را متحمل شدند. اين عذابها به خاطر عظمت گناهي است كه مرتكب شده اند. وقتي از راوي اين كتاب سؤال شد، ايشان گفتند كه تهمت اين شخص با آبروي من بازي كرد و نگاه برخي افراد و اهالي مسجد را به من تغيير داد. براي همين است كه به جبران اين گناه بزرگ، چنين خسارتي را متحمل ميشود. سؤال 2 :آيا ممكن است انساني در مدت سه دقيقه، اين همه مطالب مختلف مشاهده كرده باشد؟ فكر ميكنم در كتاب هم اشاره شده كه وقتي روح از بدن خارج ميشود، ديگر بحث زمان و مكان مطرح نيست. چه يك ثانيه و چه ده هزار سال! _________________________________________🍃🇮🇷 بفرست مومن 📿 ❤️🌿↯ @hadidelhaa
بسم الله الرحمان الرحیم 💎❤️🌱 هشتاد _سوم سؤال خوبي است. اينكه يك گناه در جامعه رواج فراواني داشته باشد، دليل بر اين نميشود كه ديگر گناه بودنش كم شده! بدي پوشش و آزادي ارتباط با نامحرم، از گناهاني است كه عواقب ً سنگيني در زندگي روزمره دارد. اصلا بحث نافرماني دستور خدا را كنار بگذاريد، اگر كسي ميخواهد آرامش روحي در زندگي داشته باشد بايد به اين موضوع اهميت بدهد. تمام مطالبي كه در اين موضوع در كتاب به آنها اشاره شده، در روايات و آيات به آن تأكيد شده. از طرفي شما به تاريخ كشف حجاب و برهنگي در كشور خودمان و كشورهاي غربي نگاه كنيد. تا شصت هفتاد سال پيش، بيشتر مادران و مادر بزرگهاي ما، با پوشيه و روبند بودند. فيلم هايي كه از اوايل دوره پهلوي نمايش داده ميشود، به همين موضوع اشاره دارد. آنقدر بحث حجاب در خانواده ها محكم بود كه پهلوي اول با زور اسلحه نيز نتوانست حجاب را بردارد. آيا مادر بزرگهاي ما با آن همه سختي در زندگي، دوست نداشتند راحت و آزاد باشند؟ يا آنها به مسائل مهمي دقت ميكردند كه ما فراموش كرده ايم! در غرب نيز همين وضعيت بود. بيشتر فيلم هايي كه مربوط به صد سال پيش است، زنان را با لباس بلند، آستين پوشيده و كلاه نشان ميدهد. تمام تصاوير و مجسمه هاي حضرت مريم در كليساهاي قديمي، ايشان را با پوشش و حتي چادر نشان ميدهد! اما از زماني كه نظريه فرويد اجرايي شد و برهنگي فرهنگي رواج يافت، جامعه غربي با مشكل تشكيل خانواده و عدم اعتماد روبرو شد. اين مشكل در دهه هاي اخير به ايران نيز سرايت كرد. آمار بالای طلاق و طلاق عاطفي حكايت از همين موضوع است. مطلبي كه راوي كتاب مي ً گويد كاملا صحيح و قابل امتحان است. اگر انسان، از ابتدا سعي كند كه چشم و ارتباط خود را بانامحرم حفظ كند، به يقين زندگي و همسر پاكي خواهد يافت و برعكس. اين مطلب را از آيه 24 سوره نور نيز ميتوان دريافت. جالب است كه شخصي بعد از مطالعه ي اين كتاب به من گفت: من اين قسمت از سخنان ايشان را امتحان كردم. در محل كار، بنده هر روز با خانمهاي همكار بگو بخند و شوخي داشتم. از طرفي بيشتر مواقع با همسرم در خانه مشكل داشتم. بيشتر شبها جداي از هم ميخوابيديم و خيلي از ______________________________________________🍃🇮🇷 بفرست مومن 📿 ❤️🌿↯ @hadidelhaa