#قسمت_پنجم
#مستند_داستانی_امنیتی_جاسوس_کرمانی_موساد
#فؤاد_ناصری
پاسخ سوالات رو بچه ها به حمید میدادن ، تا دستگیرمون بشه هدف رو چی زوم شده
محوِ چهره ی آروم و نورانی حاجی شده بودم که زیر لب صلوات میفرستاد و به بخار لیوان چاییش زل زده بود گفت: « فؤادم! یکی از اقوام حاج خانوم _ منظورشون همسرشون بود_ تو پزشکی قانونی سنندج کار میکنه بخشِ بایگانی
موندم چرا حاجی از اقوام خانمش داره تعریف میکنه اونم کسی که سر کار، محال بود از مسایل شخصی اش حرفی بزنه
ایشون ادامه دادند که :« شخصی باهاش تماس گرفته طی چند نوبت تا عوض پرداخت پول هر وقت خواست یک سری اطلاعات جزیی پرونده ها رو بهش بده »
حاجی سرشو بالا گرفت ، دو تا ابروهاشو بالا انداخت : خب تو بگو فؤاد
تو پرانتز بگم خانوم حاجی کُرد هستند و اهل سنندج
گفتم: آخه حاجی اطلاعات اشخاصی که فوت شدن حالا به هر دلیلی... به درد کی میخوره!؟ نگفتن اون کسی که باهاش ارتباط گرفته کی هست؟ واسه چی میخواد؟ اصلا اینو از کجا پیدا کرده؟
حاجی: بهش گفته دانشجوی دانشکده افسریه و واسه تحقیقاتش میخواد این فامیل مام گفته نامه از دانشکده اش بیاره، اینم جواب داده بدون هماهنگی با اساتیدم دارم یه رو یه کتاب جرم شناسی و ... کار میکنم و یه سری داستان سازی که پدرش تاجره و ... اینا که مثلا خیلی پولداره و تنها چیزی که واسش مهم نیست فقط پول
گفتم حاجی اگر صلاح میدونید بدم بچه ها روش کار کنن تهشو درآرن
حاجی سری تکون داد و با چشم اشاره زد که آره بده بچه ها واسه بررسی
۲۲/ آبان/۱۴۰۱ اتاق ایزوله با جاسوس #موساد
چشممو ریز کردم گفتم: ببین "یارو " حتی خوش ندارم اسمتو صدا بزنم انگار باورت نشده کجایی!؟ هر چی میپرسم عین بچه آدم جواب میدی ، یه جای کارت میلنگه
صدامو بالا بردم : دِ لامصب خیر سرمون اومدیم از یه #جاسوس_موساد بازجویی کنیم واسه من نقشِ بچه سر براه میای..
میدونستم از اوناس که گول خورده و بدبخت هیچی بارش نیس جز نادونی خودش
مثِ جوجه زیر بارون میلرزید ، گریه هاش اعصابمو جر میداد دلم میخواس چکیش کنم دل هر دومون خنک شه
با صدایی که میلرزید و کنترل نداشت گفت؛ تو رو خدا تو رو به جانِ امام حسین هر چی گفتم عین عین حقیقت بود اون بی شرفا تو واتس اپ میگفتن چکار کنم
چی بخرم
از کجا بخرم
نارنجک دست ساز بسازم
چطور مخ زنا رو بزنم
کدوم رستوران برم
کدوم ساندویچی برم
یقشو گرفتم کشیدمش جلو : مرتیکه مخ زنا رو بزنی چه ربطی به نارنجک سازی داره
شونه هاش میلرزید: به ناموست قسم ...
تا اینو گفت کفری شدم و فریاد زدم « تو ناموس سرت میشد ، ناموس دزد نمیشدی»
گفت: بخدا راس میگی همه اش راسته ، من .. من ... بخدا اصلا اینطور نبودم ...
بنال نفله خستم کردی
: فقط بهم میگفتن حق سوال پرسیدن ندارم منم جرأت نمیکردم بپرسم به ارواح خاک آقام خودمم شرمم بود بی ناموسی و....بووووووووووووق _ فحش های +۴۰ سال افاضه فرمودن_
گول خوردم از بس نفهمم...
تا اینو گفت گلاب به روتون استفراغ کرد و کمی از حال رفت ...
شاهد به سرعت وارد اتاق شد با تیم پزشکیش... گفتم این مترسک بدبختو سرپاش کنید
به مردمش و مملکتش حتی خانواده خودش خیانت کرده ، لیدر اغتشاشات هم بوده ، همه کار کرده این بزدل مفلوک به خیال اینکه زرنگه و یه سازمان درشت پشته ، حالا زرد کرده ، وجود اینم نداره لا اله الا الله...
ادامه دارد.....
فوروارد بدون لینک کانال جایز نیست.
مخلصِ بروبچه های انقلابی
#فؤاد_ناصری
📌 لینک کانال #فؤاد_ناصری
https://eitaa.com/joinchat/2337996898C97bfe13851
#قسمت_ششم
#مستند_داستانی_امنیتی_جاسوس_کرمانی_موساد
#فؤاد_ناصری
۱/خرداد/۱۴۰۱ کرمان
پیام محرمانه ( Mo .Da.W.57Fo )
به محض دیدن پیام محرمانه وارد محیط امن شدم و لینک پیام رو زدم ، سهیل بود
این یک پیام محرمانه دستکاری شده اس تا شما خوانندگان عزیز رو کمی با این نوع پیام ها آشنا کنم
نه۲دو۲شش۲هشت۱شش۲دو۲ده۳
1⃣ چهار۴یک۱هشت۱شش۲دو۲
2⃣ یک۱چهار۳شش۲صفر۳چهار۱چهار۴شش۲صفر۲ده۳یک۱دو۲یک۱دو۴ده۳
3⃣ هشت۱هشت۲چهار۳یک۱دو۴
4⃣ هشت۱هشت۲چهار۳یک۱دو۴
5⃣ چهار۴پنج۱هشت۲یک۱دو۴
سهیل هر بار با یک روش متفاوت رمزنگاری پیام ها رو در محیط ایزوله و امن میفرستاد و اینبار ترجیح داده بود ترکیبی از ابجد و رقم رو انتخاب کنه منم که همه رو مثل فارسی از حفظ میخوندم
اون خط اول که شماره نداره اسم پروژه اس ، ما بین خودمون اسم "طبل حلبی " رو واسش گذاشته بودیم که بشه فهمید پیام مختص کدوم پرونده اس لامصب یکی دو تا که نیست.
شماره 1⃣ یعنی دارک وب Dark Web
2⃣ یعنی آموزش قتل خیابانی
3⃣ یعنی کرمان
4⃣ یعنی کردستان
5⃣ یعنی تهران
یه چیزایی دستگیرم شد و داشت پازل های ذهنم کنار هم چیده میشد
تیم عملیات "فریب" رو چیدم
۱)مکان های فریب
۲) پشتیبانی
۳) تعقیب
۴) مراقبت
برنامه اصلی حمید ؛ تخلیه اطلاعاتی اهداف میز ایران در #موساد بود
حمید با سه پلن متفاوت باید نقششو بازی میکرد و کار رو پیش میبرد
حمید نیروی ورزیده ای بود که روش خیلی حساب میکردم در حوزه "فعالیت سلولی" یه نابغه و کار درست بود .
۷ /خرداد/۱۴۰۱ پیاده سازی عملیات "فریب"
تو این مدت یک اکانت با هویت جعلی حسابی واسه سهیلا وقت میگذاشت و به زعم خودش داشت مخ زنی میکرد بچه ها ردشو زدن طرف خارج از کشور بود و گروه روانشناختی مرکز تشخیص داده بود فرد پشت اکانت ؛ یک مرد حدود ۴۵ ساله است که تنها وظیفه اش #نفوذ به مهرهای معرفی شده #موساد هست .
بالاخره روز موعود عملیات "فریب" فرا رسید سرپرست تیم و پروژه خودم بودم همیشه قبل از هر عملیاتی زیارت عاشورا میخونم و متوسل به آقا امام حسین علیه السلام میشم بدجور دلم قرص میشه و باکم پر و خیالم راحت میشه
حمید در حال آموزش دیدن توسط #موساد بود یه جاهایی باید تیزی نشون میداد و یه جاهایی کُندی چون یه فرد معمولی بود و زندگی عادی داشت
+ اولین پلن
روز آموزش حمید بود و باید با یه ترفند فرد یا افراد پشتیبان موساد رو از مخفیگاه بیرون میکشیدیم خواهرِ فرضی حمید بهش زنگ زد و سراسیمه گفت: حمید مامان تصادف کرده ...
اونم نزدیک ساعت آموزش باید مکان _مثلا منزلش_ رو ترک میکرد بسمت بیمارستان تا اولین پلن "فریب" استارت بخوره
#موساد ازش خواسته بود تحت هیچ شرایطی قرارهای آنلاین رو ترک نکنه حتی اگر سنگ از آسمون بباره
عباس و تیمش رو محل حمید سوار بودند و من تعقیب X رو واسه پلن اول انتخاب کرده بودم
حالا X چه جور تعقیبیه ...
ادامه دارد....
فوروارد بدون لینک کانال جایز نیست.
مخلصِ بروبچه های انقلابی
#فؤاد_ناصری
📌 لینک کانال #فؤاد_ناصری
https://eitaa.com/joinchat/2337996898C97bfe13851
#قسمت_هفتم
#مستند_داستانی_امنیتی_جاسوس_کرمانی_موساد
#فؤاد_ناصری
تعقیب X یعنی ۴ نیروی عملیاتی در ۴ موقعیت ساعت ۱۲
ساعت ۳
ساعت ۶
ساعت ۹ قرار میگیرند و بصورت بازوهای ۱۲/۶ و ۳/۹ در موقعیت وظیفه تعقیب رو دارند و در شرایط پیش اومده ۶ جای مکانی ۱۲ رو میگیره و بالعکس ، اینم بگم که بعد از عبور یک موقعیت مکانی این ۴ نفر از عملیات حذف و وارد فازِ پشتیبانی میشن و بلافاصله ۴ نفر دیگه جایگزین میشه
۷/ خرداد/۱۴۰۱ ساعت ۱۵
حمید با موتورش زد بیرون با حالتی عصبی و نگران
حسابی واسه خودش تو خیابون ویراژ میداد تا خودشو به اورژانس بیمارستان برسونه ، گزارش بچه های عملیات : « فعلا که کار نیست یه چایی میزنم بعد میام » خب این یعنی خبری نیست و فعلا شکار ننشسته تو دام...
حمید موتورشو پارک کرد و همزمان به خواهر فرضیش زنگ زد
حمید: کجایین من رسیدم ،مامان حالش چطوره؟
به محض ورود حمید به موقعیت اورژانس، ارتباط ما کامل قطع شد
عباس ، عباس جان ... آقا اونجا چه خبره
آقا سید اومد رو خط
آقا سید: حاجی _ منظورش من بودم نه حاجی خودمون_ تیم عباس رو هماهنگ میکنم برن داخل اورژانس خودمم نمیدونم چی شد
_: دست بجمبون آقا سید
داش فؤاد! عباسم متاسفانه خبری از حمید نیست...
: چی میگی عباس! گروه مراقب غیر مستقیم واسه خواهر و مادر حمید بفرستین ممکنه در خطر باشن
عباس: رو چشم داداش
دلم میخواست کرمان بودم و تو اورژانس
چرا خبری از حمید نیست؟ کجا غیبش زد؟
باید حاجی رو در جریان میگذاشتم چون احتمال لو رفتن کل عملیات رو میدادم
دم حاجی گرم! فقط آروم گفت: یا جد سادات حمید رو سپردم بشما
: حاجی ممکنه کل عملیات لو رفته باشه
خط حاجی رفت رو آیفون « حاجی دستور چیه؟»
سریع گفتم: حاجی اگه کل عملیات رو ، لو رفته بگیریم اول حفظ جون بچه ها مهم تره به بچههای زاهدان خبر بدین تا تیم "مراقبت" واسه خانم سهیلا بفرستن
عباس اومد رو خطم : داش فؤاد فیلم دوربین مداربسته اورژانس رو فرستادم چک کن
چیز مشکوکی بهش برنخوردیم
باز بینی دوم دوربین مداربسته اورژانس
حمید وارد میشه، از تریاژ میگذره که یک نفر تو صف چند نفری پرداخت صندوق شروع به هوار زدن میکنه و همزمان ۲ نفر از روی صندلی لابی بلند میشن و هر ۳ ماسک زده و کلاه گذاشته شده و اینا جنجال اصلی رو بپا میکنن و حراست میاد وسط و میشه شلوغ بازار
و تا اینجا حمید رو داریم که به محض دیدن شلوغی و داد و هوار بسمت چپ اورژانس حرکت میکنه و دقیقا در کسری از ثانیه جمعیت بسمت حمید هدایت میشه و تو دوربین خبری از حضور حمید نیست...
حاجی دستور داد دوربین های بیرون اورژانس سریعا چک بشه تا مشخص بشه این ۳ نفر از کی وارد بیمارستان شدن
اون ۲ نفر که لابی نشسته بودن با موتور پلاک مخدوش اومده بودن و فرد تو صف با اتوبوس زمانش هم چند دقیقه قبل از ورود حمید بود و این یعنی اینا آماده بودن و از جایی خط گرفته بودن
عملا نمیشد سریعا پیگیر شد نیاز به زمان بیشتری داشتیم اما جون حمید برامون اولویت داشت و نگران بودم که الان کجاست ؟ نمیخواستم فکر کنم که ممکنه شهید شده باشه و ....
ادامه دارد....
فوروارد بدون لینک کانال جایز نیست.
مخلصِ بروبچه های انقلابی
#فؤاد_ناصری
📌 لینک کانال #فؤاد_ناصری
https://eitaa.com/joinchat/2337996898C97bfe13851
#قسمت_هشتم
#مستند_داستانی_امنیتی_جاسوس_کرمانی_موساد
#فؤاد_ناصری
به نَشتی اطلاعاتی فکر میکردم که از بخش ضد نفوذ تماس داشتم طبیعی بود بنده به اسم سازمانی #فؤاد_ناصری سرپرست تیم بودم و الان به هر دلیلی شاه مهره رو از دست داده بودیم
۷/خرداد/۱۴۰۱ ساعت ۱۷/۲۳
سرپرست ضد نفوذ: چه توضیحی داری؟
: بنده چندین بار عملیات رو چک کردم و بچه های تیم رو از فیلتر گذروندم جناب سرهنگ "حمید" یکی از زبده ترین نیروهای آموزش دیده با رتبه بالاست ( اصلا نمیتونستم بگم "بود " ) یه حرفه ای و متخصصِ *فعالیت سلولی *
به اطلاع بنده رسوندن که تیم فاقد هر گونه سرخط های #نفوذ هست بر اساس تایید سازمان ، حلقه های
سپر اطلاعاتی
سپر نفوذ
ضربه
امنیتی
رو چیدم و تا لحظه ی آغاز عملیات گمون نمیرفت "هویت حمید " توسط افسران #موساد پیاده شده باشه هر چند ۳ باگ موجود بود اما تلاش بنده و تیمم در جهت کور کردن همون ۳ باگ بود که با موفقیت انجام شد
همون لحظه حاجی اومد رو خط
: فؤاد بیا اتاقم حمید پیدا شد
بدون فوت وقت بسمت اتاق حاجی رفتم حمید رو در توالت پرسنل بیمارستان بیهوش پیدا کرده بودند ظاهراً یکی از پزشکان بعد از ورود متوجه شخصی در توالت آخر میشه که با کمک خدمه اونجا حمید رو بیرون میارن
هیچ کدوم دوربین های مداربسته اورژانس صحنه خارج شدن حمید از موقعیت رو ثبت نکرده بود
فایل رسیده از دوربین ها نشون میداد برای چند ثانیه تصویر ۱ ساعت قبل همون بخش رو پخش کرده و خرابکاری عمدی صورت گرفته در صورت هک دوربین ها باید سهیل نتیجه نهایی رو میداد و در صورت حضور عامل جاسوسی یا خودفروخته اورژانس باز باید مورد بررسی دقیق قرار میگرفت
الحمدلله که "حمید" زنده است و منو از عذاب وجدان رها کرد
گزینه های محتمل رو مطرح کردم
۱_ حمید لو رفته
۲_ باید حذف بشه
۳_ فقط در حد یک گوشمالی اولیه بوده تا بفهمه کار کشکی نیس
۴_ با حمید ادامه بدیم یا نه
تو حوزه ی کاری ما درصورتیکه ساعتها توضیح بدی باز یک سوال ازت میپرسن
"چه توضیحی داری"
و این جمله پدرتو درمیاره که چیو توضیح ندادم یا چی مونده که بگم ...
منتظر شنیدن همین جمله از حاجی بودم
حاجی: فؤاد چه توضیحی داری؟
کاش میتونستم کنترل اعصابمو میزدم رو خاموش با کله میرفتم تو دیوار
اما خب همه اینا فقط در حد حرف های پسِ ذهنِ خودمه و هیچ وقت اجرایی نخواهد شد..........................
: حاجی! توضیحی ندارم همه مسولیت ها و خطاها رو گردن میگیرم فقط منتظرم که ارتباط مون با حمید مجدد برقرار بشه نکته های زیادی دستمون میاد
الحمدلله حمید آسیب جدی ندیده بود و با یه سرم و پانسمان سمت گیجگاهی چپش روانه خونه شد
چت در محیط امن با حمید
داداش هیچی نگفتن حتی یک کلمه منو بسمت سرویس بهداشتی کشوندن با یه اسلحه رو کمرم از قبل هم کلید داشتن ، در توالت رو باز کردن و با سرعت سرمو به کاشی کوبوندن و هیچی نفهمیدم
مدتها بود که #موساد با لات ها و ارازل اوباش کار میکرد بی آنکه اونا بفهمن با کیا همکاری میکنن. به قولی پروژه ای کار میگرفتن و پولم نقد دریافت میکردن
ادامه دارد....
فوروارد بدون لینک کانال جایز نیست.
مخلصِ بروبچه های انقلابی
#فؤاد_ناصری
📌 لینک کانال #فؤاد_ناصری
https://eitaa.com/joinchat/2337996898C97bfe13851
#قسمت_نهم
#مستند_داستانی_امنیتی_جاسوس_کرمانی_موساد
#فؤاد_ناصری
این سه نفرم ردشو زدن بچه های کرمان از همین قماش بودن
تصمیم سختی بود اگر حمید لو رفته بود نمیشد کار رو ادامه داد اگر در حد یه گوشمالی بابت تمردش بود که هیچ میشد امیدوار به ادامه پروژه بود
حاجی تصمیم نهایی رو بر عهده من گذاشته بود
تو برزخ گیر کردم احتمال مهندسی معکوس #موساد رو میدادم صدای پنکه سقفی تو گوشم ممتد پخش میشد آهنگ همیشگی پس زمینه فکرم
بزارین اینطور بگم :( کل تمرکزم ریسک بزرگ بود) آب و آتش ، زدن به سیم آخر
وقت زیادی نداشتم ۴ بامداد بود و اول وقت باید خدمت حاجی میرسیدم و گزارش کامل میدادم و در نهایت چه تصمیمی گرفتم
حیاط نقلی زیر قدم های من ناله میزد شکایت میکرد حوصله در و دیوار هم نداشتم پنکه سقفی رو خاموش کردم زدم بیرون
خدایا! خودت میدونی این بچه ها چقد مخلصن و باکی از شهادت ندارن ، از دل منم خبر داری نباید از دستشون بدم اینا بندگان مخلصِ گمنام تو اند از مظلومیتشون ، اخلاص شون، عبادت شون، حیاشون ... از هر چیشون بگم واقعا درجه یک و پیدا نشدنی ان
خدایا! منو شرمنده ی خلق الله نکن ، منه رو سیاه و دست خالی
یا امام زمان! آقای دو عالم اینا بچه های خودتن ،نکنه دستمونو رها کنی
نجوا کنان و چشم تر به مسجد رسیدم برای نماز صبح در حال آماده شدن بودند
جاتون خالی دوپینگ کردیم بسمت حاجی راه افتادیم
الهی آمنت بالله و توکلت الی الله
: حاجی! تصمیمم همون آب و آتیشه با یه لجبازی بچه گانه ی حمید ، داستانو چیدم خدا کنه توی تورمون گیر کنن
حاجی با چائیش هیچی نمیخورد طوری بامزه چای میخورد که هوس میکردی یه پارچ ازش بخوری
چند روز گذشت هیچ خبری از بروبچ های #موساد نبود حمید هم زندگی عادیشو میکرد آخرش مهره سوخته بود اما واسه گفتن این جمله خیلی زود بود
ادامه پروژه منوط به ارتباط #موساد با حمید یا خانم سهیلا بود فی الحال تو این پروژه "باد"میوزید.
+ یک نکته خارج از موضوع خدمتتون عرض کنم ؛ ارائه این ماجرای واقعی جاسوس کرمانی بخش کوچکی از کار فشرده و سنگین بچه های گمنام و زحمت کش هست و یه چیزی شاید حدود ۱۰ پرونده همزمان مورد بررسی و تحلیل اولیه قرار میگیره که هر کدوم در سطح خودش جایگاه ویژه ای داره اینکه راوی فردی با نام سازمانی #فؤاد_ناصری داره یک از ده پروژه نفوذ و ... رو تعریف میکنه همزمان روی چند شکار مسلطه...فقط گفتیم در جریان باشید
* خانم سهیلا هم کارشو تو فضای مجازی ادامه میداد انصافاً کارِ حوصله سربَری بود و به این نتیجه رسیده بودیم هرگز دیدار حضوری اتفاق نمیوفته چون طرفش جرات اومدن به ایران رو نداشت و سهیلا هم تاکید کرده بود حتی نمیتونه از شهر خارج بشه و کارشون رسیده بود سر اعتقادات...
مثل ؛ « چقدر به حجاب اعتقاد داری؟» « اگه من یه روز بهت بگم روسری ات رو برداری تو چکار میکنی؟» « نمیخوای آزاد باشی»
+ بشدت بوی فتنه و نفوذ می اومد گزارش سهیل از واحد ۸۲۰۰ #موساد مبتنی بر #زن بود بنظر میرسید ۸۲۰۰ تصمیم داره تمامقد بیاد میدون
*وقتش بود گزارش های مکرر و پراکنده واحد سری سایبری رو کنار هم بچینم
فیش برداری
۱_ افزایش اکانت های فیک بخصوص در #واتس_اپ #اینستاگرام #توئیتر
۲_ سرمایه گذاری #موساد و ام_آی_۶ و آمریکا بجای پایتخت در مناطق شهرستانی و بطور پراکنده و دور از مرکز
۳_ رشد قارچ گونه کانال هایی با موضوعات عموما ساختگی با هدف تضعیف اعتقادات شیعه
۴_ .....
ادامه دارد.......
فوروارد بدون لینک کانال جایز نیست.
مخلصِ بروبچه های انقلابی
#فؤاد_ناصری
📌 لینک کانال #فؤاد_ناصری
https://eitaa.com/joinchat/2337996898C97bfe13851
#قسمت_دهم
#مستند_داستانی_امنیتی_جاسوس_کرمانی_موساد
#فؤاد_ناصری
۲۳/ آبان/۱۴۰۱ محل بازجویی
خودش هم فهمیده بود قربانی رژیم غاصب صهیونیستی شده اما پشیمونی سودی نداشت ، واحد ضد اطلاعات پاکسازی هایی رو بطور جدی از سال ۸۸ (۲۰۰۹) شروع کرده بود کار بسیار ظریف و کاملا حساس ، و پر چالش
درزهای اطلاعاتی ، نشتی های عمدی و غیر عمد ، همه و همه دست به دست هم داده بودن تا کار رو لبه تیغ پیش بره
این پرونده هم فقط و فقط بدلیل خودفروختگی ، و ناآگاهی در حال طبقه بندی بود و جای تأسف داره که بگم در رده ی "ایرانی های عادی" طبقهبندی میشد
حالا معنی این طبقه یعنی چی؟
*یعنی سرویس اطلاعاتی که عامدانه مهره معیوب انتخاب میکنه تا هیچ مسولیتی در قبال جواسیس نداشته باشه اینها بعد از دستگیری و محکوم شدن حتی یک بار هم خبری ازشون نمیگیرن*
مثل اینکه یه کلاس پنجمی رو ببری مقطع دکتری بگی بشین آزمون بده ، اصلا نترس تو میتونی از عهده اش بربیای ما کمکت میکنیم ،هیچ اتفاقی قرار نیست بیوفته ... تو فقط بنویس ما بهت نمره میدیم
حتی نمیخواستم قیافه شو ببینم ، ابروها افتاده صورت عرق کرده ، سر پایین .. تو حالت رقت انگیزی بود ..چی بگم دیگه
تا حالا شده روبرو جاسوس بشینی هم دلت واسش بسوزه هم دلت بخواد گردنشو خرد کنی!
بهش گفتم: تو هر چی بگی یه نسخه اش روبروی منه ، از قبل خوندمش ، چیزایی اینجاست که خودتم یادت رفته اما اینجا نوشته شده ، نامه عملته
گفت: تو رو به هر چی میپرستی بگو چکار کنم؟
جاسوس های عادی و غیر حرفه ای تا دلتون بخواد قسم و آیه میدن چیزی واسه گفتن ندارن
گفتم: تو هر کار ماشاالله از دستت برمیومد کردی ، هر چی خواستن
: بخدا دستم بسته بود میدونستم "راه برگشت ندارم" میکشتنم بهم بگو ، جان عزیزت حکمم چیه؟
: حکمت دست من نیست
دهنش خشک شده بود صدای خشکی زبونش رو میشد شنید
دلم میخواست تو این جلسه تمومش کنم اما بازجویی نهایی و جمع بندی فردا بود
پرونده زیاد بود از فریب خوردگانی که با تزریق اعتماد به نفس های کاذب سرویس های اطلاعاتی بیگانه واسشون تور پهن کرده بودند کاش میفهمیدند به اندازه مدفوع شون واسشون ارزش قائل نیستن
________________________
سهیلا در یک روند آروم به جلو حرکت میکرد ، با اون شخص یه دعوای سوری کرد و مثلا تو قهر بود
پلن این بود که ببینیم آیا سهیلا رو وارد فاز دوم میکنن یا نه و چقدر بهش اعتماد کردن..
بلاکش کرد اگر طرف سعی میکرد ارتباط مجدد بگیره با یه شماره دیگه یا با یه شخصیت جدید ... فاز دوم عملیاتی میشد
___________________________
امروز آموزش حمید نحوه ساخت "بمب دست ساز" بود
این آموزش ها خط قرمز همه ی سازمان های اطلاعاتی ست کشوندن مردم عادی به خیابون با چند لیدر نیمچه آموزش دیده بهمراه بمب دستی و بحران سازی های از پیش تعیین شده و در نهایت تمامی این لیدرها "حکم یک بار مصرف " رو دارن توسط سرویس های مذکور رها میشن و بقولی پشتشونو خالی میکنن ، و این بخت برگشته ها آخرش به خودمون "پناه میارن"
نمیشد تخمین زد #موساد در حال آموزش دادن چند نفره؟ آیا کار بصورت شبکه ای مدیریت میشه ؟ یا تک تک؟ بالاخره اینا یه جایی باید بهم وصل بشن؟
تو حوزه حفظ امنیت یک نفر هم آموزش ببینه ، نتایج فاجعه آوری در پی داره
حمید با موفقیت نسبی در حد یه فرد معمولی آموزش هاش رو پشت سر هم پاس میکرد
و دیگه ماه داغ و آتیشی مرداد داشت جاشو به شهریور میداد
سهیلا هم چند فاز رو پشت سر هم پاس کرده بود و مثلا مخش شستشو شده بود
ادامه دارد......
فوروارد بدون لینک کانال جایز نیست.
مخلصِ بروبچه های انقلابی
#فؤاد_ناصری
📌 لینک کانال #فؤاد_ناصری
https://eitaa.com/joinchat/2337996898C97bfe13851
#قسمت_یازدهم
#مستند_داستانی_امنیتی_جاسوس_کرمانی_موساد
#فؤاد_ناصری
۵/مهر/۱۴۰۱ تحت رصد
جاسوس رژیم غاصب صهیونیستی که معرف حضورتون بود آخرین پیام را از #موساد دریافت کرد در محیط "دارک وب" که تحت رصد کامل بر و بچه های سهیل بود
متن پیام :( آخرین آموزش تکمیلی در صورت سفر شما به خارج از ایران اتفاق خواهد افتاد،درصورتی که میتوانید از ایران خارج شوید اطلاع دهید)
جاسوس موساد فی الفور انگار از قبل آماده خروج از کشور باشه پاسخ داد: بله میتونم بیام هر جا که شما بگید _این همونه که در قسمت های قبل خودشو به موش مردگی زده بود_
محل آموزش را کشور "قبرس" تعیین کرده بودند و همه مقدمات اعم از هزینه سفر و ..را بصورت حضوری و نقد در اختیارش قرار دادند.
حمید هم که بعد از عملیات فریب ، خودی به اونا نشون داده بود ، دقیقا همین پیام را دریافت کرده بود ...
این جاسوس کرمانی از همهجا بی خبر مثل حمید عازم قبرس شد
آموزش های نهایی در راستای شناسایی عوامل #خودفروخته و ضد اطلاعات تهاجمی به حمید داده شد و راه های ارتباطی با خانه در پنج ضلع در اختیارش قرار داده شد.
حمید و جاسوس کرمانی در دو پرواز متفاوت و در ساعات مختلف به قبرس پرواز کردند و ما منتظر اولین پیام مخابره شده از سوی عامل نفوذی مون بودیم .
۹/ مهر /۱۴۰۱ نیکوزیا مرکز قبرس
حمید عوامل #خودفروخته رو شناسایی کرده بود و طبق اطلاعات ارسالیش ۸ نفر بودند در اصل #موساد در حال آموزش دادن ۷ نفر بود جز عامل ما
هر ۷ نفر مرد بودند و اونها دنیای تخیلی خارج از تصور رو براشون ایجاد میکردند که شماها در چتر حمایتی همه جانبه موساد و اف بی آی هستید و حسابی واسشون خرج میکردن
و اما آموزش ها تماما در حوزه جنگ های چریکی و شورش های داخلی بود و نحوه استفاده از کلت و هر چیزی که بشه یک نفر رو کشت حتی با خودکار معمولی
۱۱/ مهر/۱۴۰۱ مقر فرماندهی سناریو
خودتون در جریانید که تو این تاریخ سناریوی #مهسا_امینی اتفاق افتاده بود و بچه ها شبانه روز در حال تلاش بودند که بتونن عملیات های پی در پی را خنثی کنند،جون خودشونو کف دست گرفته بودن تا خونی از دماغ کسی ریخته نشه *خدا شاهده این بچه های مخلص چطور مایه میزارن و هیچ کجا جز تو نامه عملشون ثبت نمیشه*
حاجی: فؤادم! میدونم حجم کارت زیاده و سه هفته اس محل کارت رو ترک نکردی ، الهی خدا در دو دنیا عوضشو بهت بده بگو ببینم پلن بعدیت چیه
: حاجی ما تا آخرین قطره خونمون پا کاریم ، خدا رو شکر که کوفی صفت نیستیم
عرضم به حضورتون اون لاشخورای بی پدر ، حاجی زیر لب گفت: لا اله الا الله.... میدونستم ایشون از این کلام ها خوشش نمیاد و همه رو منع کرده بود از گفتنش اما بیشتر از اینا لیاقتشونه..
خودمو به اون راه زدم گفتم: واسشون مشخص نکردن تا کی آموزشاشون ادامه داره فعلا که بساطشون پهن تو نیکوزیا ، اما بنده احتمال میدم فقط به قبرس ختم نشه ، اینها لیدر پیزوری آموزش نمیدن اون نجسی خورا "ماشین کشتار جمعی " میخوان تا این ۷ تا رو خبره نکنن دست بردار نیستن ، منم نقشه ای واسشون خیسوندم که راااااحت سر تیم اصلی تو ایران رو لو بدن و بعد از سرشاخه شون ان شاالله تنه و ریشه شونو قطع میکنیم
ادامه دارد.....
فوروارد بدون لینک کانال جایز نیست.
مخلصِ بروبچه های انقلابی
#فؤاد_ناصری
📌 لینک کانال #فؤاد_ناصری
https://eitaa.com/joinchat/2337996898C97bfe13851
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فوروارد بدون لینک کانال جایز نیست.
مخلصِ بروبچه های انقلابی
#فؤاد_ناصری
📌 لینک کانال #فؤاد_ناصری
https://eitaa.com/joinchat/2337996898C97bfe13851
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رستگار شدم، من رسیدم، من بردم...
🔰با #یاسین_عصر همراه باشید👇
لینک در ایتا👇
http://eitaa.com/joinchat/787611652C944ad0e6a9
در سروش👇
https://sapp.ir/yasinasr
#قسمت_دوازدهم
#مستند_داستانی_امنیتی_جاسوس_کرمانی_موساد
#فؤاد_ناصری
عرصه ی پیکار کامل عیان شده بود،قسمت های قبل خدمتتون عرض کردم که عوامل جاسوسی بدنبال راه های نفوذ به اطلاعات بایگانی شده مراکز پزشکی بودند و از قضا یکی از اقوام حاجی تو تله ی دشمن بود ، ببینین تو حوزه امنیت و اطلاعات همه عوامل ممکنه بصورت رشته ای،شبکه ای،شاخه ای ...باشه و این مستند #جاسوس_کرمانی بخش کوچکی از این جریان هست که صد البته نمیشه همه امورات رو توضیح داد بیشتر در حد ارائه ی اطلاعات عمومی و سطحی هست و میتونم بگم تیتروار و گزارشی مینویسم ، حساسیت کار بالاس
بریم سر اصل مطلب
ارتباطمون با عباس از تیم بچه های زبده و باصفای کرمان بشدت تنگاتنگ بود هر ثانیه یه فتنه هر لحظه یه عملیات ، قهوه دیگه رو من جواب نمیداد از خستگی منگ بودم دراز کشیدم و صدای ترق تروق بدنم ذهنمو بیدار کرد همون چند ساعت ۹ عملیات موفق و ۲ عملیات ناموفق داشتیم باید شیش دونگ حواسمو روی مردم میگذاشتم چون این مردم بودند که دچار بمباران اطلاعاتی شده بودند و حق و ناحق قاطی شده بود عمری باشه بتونم فقط یک روز از این اغتشاشات و این فتنه رو به قلم دربیارم فقط و فقط به این خاطر که سطح آگاهی جامعه رو نسبت به مسائل امنیتی بالا ببرم تا ضریب آگاهی دشمن کاهش پیدا کنه
۲۰/مهر/۱۴۰۱ نیکوزیا
حمید : آموزش ها ادامه داره و قراره یک جلسه مهم داشته باشن
#موساد به هیچ کس اعتماد نکرده بود و قرارشون بود هر ۸ نفر رو از دم تیغ بگذرونن ، آموزش های امنیتی در حد قاقالی لی اما آموزش های میدانی در حد یه افسر حرفه ای و کارکشته ، هر کدوم از این ۸ نفر طبق محاسبات ما قرار بود یک منطقه رو به آتیش بکشن و دست کم بالای ۲۰۰ کشته و ۴۰۰/۵۰۰ نفر زخمی ماحصلِ کارشون باشه مردمِ بی دفاعی که حالا واسه هر چی از هیجان گرفته تا بی پولی و رهگذر ساده ،. حتی عمدا... به خیابون ها اومدن خزون بشن و شمع زندگیشون به نفع استعمار خاموش بشه
خانواده های ۷ نفر کامل تحت رصد بچه های استان ها بودن خانواده هایی با آبرو و زحمتکش
پلکمو بستم و ساعت رو واسه نیم ساعت بعد تنظیم کردم گوشی رو کنار دستم گذاشتم ، صدای علی و دستش روی شونه ام منو هوشیار کرد: بخدا شرمنده ام آقا فؤاد حاجی کار فوتی فوری داره روم سیاه حتی نای گفتن خواهش می کنمو نداشتم
اتاق ایزوله
حاجی: قراره سهیل اطلاعات مهمی رو ... همین لحظه با در زدن سهیل حرف حاجی قطع شد
سهیل یک راست رفت سر اصل مطلب: حاجی! #موساد از چند نفرشون فیلمِ... جسارتا رابطه (بووووووووووووق) گرفته و چند دقیقه قبل تو واتس اپ واسشون فرستاده همگی جز حمید خودمون، محسن و آرمین گرفتار تله پرستوهای موساد شدن و بدون هیچ متنی ، عملاً تهدید شدن این فیلم های مبتذل کاملا حرفه ای و واضحند
حاجی: لا اله الا الله.... این تهدیدات اول و آخر کار #موساد نیست باید ببینیم چه توری واسه اون سه نفر پهن کردن
همین لحظه کوچکی با یه یاالله وارد شد و فوری گفت: حاجی جان واسه محسن یه فیلم از خواهرش فرستادن ...
حاجی رو به من کرد فؤاد مگه خانواده هاشون تو رصد تیمت نیستن؟
: آره حاجی زوم شده و دقیق ، طبق فرمایش شما بچه ها بیس و چاری «۲۴» تو موقعیتن که هیچ آسیبی متوجه خانواده هاشون نشه
کوچکی سرشو پایین انداخت گفت: حاجی جان ، آقا فؤاد درست میفرمایند ...
حاجی: اگه درست میفرمایند این کم کاری از کجا آب میخوره آخه چجوری بیس و چاری تو محلن اما نمیدونن خواهر محسن تو یه رابطه اس... چه توضیحی داری فؤاد؟
خواستم دهن باز کنم که کوچکی با همون حیای همیشگیش گفت: حاجی! مقصر حاج فؤاد و تیمش نیستن ... این فیلم مبتذل خواهر محسن با ... با ... چجوری بگم با هم اتاقی خانمشه
بچه ها دوربین گوشی محسن رو فعال کردن کلی خود زنی کرد و عصبانی اتاقشو ترک کرد فعلا خبری از محسن نیست...
دیگه فکر اونجاشو نکرده بودم حاجی سکوت کرد درحالیکه پیشونیش خیس عرق بود گفت: سهیل جان چه خبر از جلسه ...
قبل از اینکه سهیل جواب بده گفتم: با این احتساب فقط آرمین و حمید خودمون میمونن ، باس به حمید اطلاع بدیم یه گزک دستشون بده تا اونا واسش برنامه پیاده نکردن...
سهیل و کوچکی زیر چشمی نگام کردن و حاجی زد رو میز و بلند شد به استغفار گفتن : تو چی میگی پسر تو این راه اخلاق رو ببازی هیییییییچ ....
:تصدقت حاجی جان! منظورم کارهای خاک بر سری نبود شما جوش نیار ، فرض محال من بهش بگم کارای نعوذ بالله بوق دار انجام بده ، حمیدم انجام میده!!! شارگشو بزنه سمت این کارا نمیره
منظورم یه عملیات گاف بود همین
با این حرفام خیال حاجی رو راحت کردم همونجا به تیم دستور دادم مراقبت بیشتری از خانواده آرمین داشته باشن اون تنها فرد پاک این پرونده بود
خب آقا سهیل از جلسه بگو
ادامه دارد....
فوروارد بدون لینک کانال جایز نیست.
مخلصِ بروبچه های انقلابی
#فؤاد_ناصری
📌 لینک کانال #فؤاد_ناصری
https://eitaa.com/joinchat/2337996898C97bfe13
هدایت شده از Foad Nasery
لینک کانال تلگرامی #فؤاد_ناصری 👇👇
https://t.me/FoadNasery
#قسمت_سیزدهم
#مستند_داستانی_امنیتی_جاسوس_کرمانی_موساد
#فؤاد_ناصری
خب آقا سهیل از جلسه بگو
سهیل: جلسه شون کاملا امن برگزار شد و حمید تونست سرعتی اطلاعات رو با کد ضلع پنجم بفرسته تو اون جلسه تقسیم وظایف انجام شده و هر کدوم وظیفه لیدری و مخابره اطلاعاتی بهشون محول شد
حمید با این محسن یک تیم شدن تا به ترکیه محل کنسولگری رژیم صهیونیستی برن تا آموزش هاشون تکمیل بشه
گفتم:ضمنا حاجی بنظرم #موساد باید روی حمید و آرمین ، دو نفر پاک پرونده، زوم کنه تا اهرم های فشار رو واسشون فراهم کنه
حاجی ادامه داد: درسته ، طبیعیه که بیکار ننشینن این آرمین پاشنه آشیلش چیه؟
: حاجی جان! این بنده خدا کلا رخش آشیله...یه عقد و یه ازدواج ناموفق داشته زن اولش با پول این بیچاره کلا خودشو میکوبه از نو میسازه_جراحی های به اصلاح زیبایی_ که تو همون دوره عقد دی جی میشه و بالاخره ازش جدا میشه ، زن دومشم هم خرده جنس از ترکیه میاره و تو کار ناخن و مژه اس و یه پیج ۲/۳ هزار تایی داره و رِبِ رِ استوری های مخالف میزاره و دیگه مونده لخت مادرزادشو استوری کنه
پدرش که تو بچگی فوت شده و مادرش ازدواج میکنه و چهار تا بچه میاره و این آرمین مادرمرده نون خور اضافی شوهر مادرش بوده و از یازده سالگی میره پیش عمه باباش و ارتباطات ضعیفی با مادرش و ...داره
دانشگاه نتونست لیسانسش رو بگیره و با کمک بابای دوستش مغازه فروش قطعات پراید میزنه ....
از اوناس که هیچی واسش مهم نیست یعنی از طریق خانواده اش نمیتونن ، رگ بگیرن
رگ اصلی خودشه
۱۷/آبان/۱۴۰۱ نیکوزیا
حمید و محسن هم اتاق شدن تا عملیات های محول شده رو مرور کنن ،طی گزارش های حمید ، عدم تمرکز محسن و پشیمون شدنشو میرسوند
و یه جورایی گفته بود زمانی همصحبت شده بوده با چند تا از بچه های تیم ، اونام ترسیدن و پاشون لرزیده اونم ترس از بچه های حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران و سازمان اطلاعات ...
تیم حمید و محسن آماده ی استانبول میشدن تا در یکی از مراکز رژیم صهیونسیتی نکات آخر رو دریافت کنن
*ترک نیکوزیا و پرواز بسوی استانبول
عملیات تحت رصد مورخ ۲۰ آبان ۱۴۰۱
یکی از بچه ها با نام سازمانی "هاشم" مسوول حفاظت از پروژه بخصوص حمید رو داشت که در این پرواز تو موقعیت رصد و مراقبت بود...
کلیه ارتباطات مون با حمید بخاطر گرفتن همه ابزارها از تیم و حتی لباس های شخصی شون بسیار محدود شده بود و تنها راه ارتباطی ما همون ضلع پنجم بود که واسمون مونده بود
ضلع پنجم ما "هاشم" و تنها امیدمون بود اگر کارشو ذره ای اشتباه انجام میداد کل پروژه لو میرفت و عملا حمید رو از دست میدادیم
هر تیم با پرواز جداگانه و هر کدوم یک هادی #موساد با پلن های مختلف نیکوزیا رو ترک کردند
گفتم: حاجی! بنظر #موساد دست از سر آرمین برداشته واسه اونا اولویت انجام عملیات هایی است که براشون تعریف کردن
عملیات رگ گیری رو متوقف کردن
حاجی سری تکون داد و معلوم بود بنده خدا از بی خوابی و خستگی نایی براش نمونده هر چند این وضعیت همه بچه های مخلص بود ... حاجی مرد بزرگی بود زندگیشو وقف آسایش و آرامش مردم کرده بود و انصافا کم نگذاشته بود..
پرواز استانبول در فرودگاه صبیحا نشست و خانم باقری همسر محترمه "هاشم " جزیی از این پلن بود و خوشحال و مسرور بسمت همسرش رفت و بعد چاق سلامتی با تحت نظر گرفتن شرایط موجود و رصد کامل حمید ، پلن رو وارد فاز آخر کردند...
دو پرواز مختلف ۲۰ آبان ۱۴۰۱ دو تیم از جاسوسان موساد مستقیم روی باند فرودگاه امام خمینی رحمهالله نشست و زیر چتر بچه های گمنام امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار گرفتند....
ادامه دارد....
فوروارد بدون لینک کانال جایز نیست.
مخلصِ بروبچه های انقلابی
#فؤاد_ناصری
📌 لینک کانال #فؤاد_ناصری
https://eitaa.com/joinchat/2337996898C97bfe13851
لینک کانال تلگرامی #فؤاد_ناصری 👇👇
https://t.me/FoadNasery
#قسمت_چهاردهم
#مستند_داستانی_امنیتی_جاسوس_کرمانی_موساد
#فؤاد_ناصری
۲۲/ آبان /۱۴۰۱ اتاق جلسات
نشستی فشرده در حوزه تغییر از اطلاعات به سمت جاسوسی داشتیم و قرار بود با تغییر برخی زیر ساخت ها ، کار رو با قدرت ادامه بدیم.
انتهای جلسه یکی از اعضای سایبری برون مرزی اجازه حضور خواست
: ببخشید حاجی! مسئله مهمیه و گرنه برای بعد میگذاشتیم ، الان بچه ها قفل اطلاعات #موساد رو که به افسر تیم عملیاتی کرمان ارسال کرده بودند رو شکستند.
منو حاجی همزمان از روی صندلی بلند شدیم ادامه داد و گفت: #موساد هر ۸ نفر رو اختصاصا برای کرمان آموزش داده و قراره جهنمی اونجا بپا کنه به مناسبت جشن ۲۴ آبان ...
گفتم: لعنتیا ! همون روز اغتشاشات بنزینی ۹۸ ، هر چی میکشیم از همون روحانی...
حاجی زیر چشمی نگاهم کرد و با انگشت رو میز زد و لا اله الا الله گفت
گفتم: حاجی جان! دستور همونه
سر بزنگاه آوار میشیم سرشون
: نه فوادم! قبل جلسه اطلاعاتی رسید که وقت مطرح کردن نداشتم
تیم حمید و محسن باید بی دردسر بعد از فرودگاه امام برن کرمان تا تمام زیر مجموعه های و شبکه شون کدگذاری بشه حتی کمک شون میکنی با سلامت به کرمان برسن
عملیات جاسوسِ کرمانی وارد فاز تازه ای شد، #موساد ۵ استان را برای جشن بنزین آماده کرده بود ، گستردگی فعالیت و سپس عملیات رو تا حدود شعاع ۴۰ کیلومتر تخمین زدیم
۲۳/ آبان /۱۴۰۱
بچه های کرمان گزارش جاسازی ۳ بمب ساعتی و ۵ بمب دست ساز لوله ای ( * همینجا یه توضیحی در مورد بمب لوله ای بگم این بمب از انواع بمب های دستیه که قدرتش بستگی به مواد منفجره داره از یک نارنجک تا گلوله توپ جنگی تخمین زده میشه که سازنده اون میتونه داخلش خرده فلز نوک تیز و شیشه و میخ ریز بریزه تا هم میزان آسیب انسانی رو بالا ببره و هم آمار کشته ها رو )
رو گزارش کرده بودن و منتظر دستور حاجی بودن
حاجی بچه های خنثی سازی رو در محل های گزارش شده بصورت عابر،لبو فروش و سیگار فروش مستقر کرده بود تا در صورت دریافت تهدید بچه ها قبل از انفجار عملیات خنثی سازی رو انجام بدن
حمید و محسن و آقای هاشمی مسوول حفاظت امنیت حمید از دایره برون مرزی و خانمش بعد از ورود به فرودگاه امام مستقیم بسمت فرودگاه مهرآباد بسمت کرمان حرکت کردند
تو فرودگاه محسن سیم کارت ایرانسل با کارت ملی تقلبی خرید و فعالش کرد
کامل تو چتر بچه ها بودن
به محض دریافت شماره موبایلش دادیم بچه ها یه نیمچه نت و آنتن گوشیش رو تقویت کنن طوری که بو نبرن
از طریق واتس اپ اولین لوکیشن عملیات رو فرستادن
دقیقاً منطبق با بمب های کارگذاری شده بود با فاصله حداقل ۲ محله
تیم آمار و احتمال گزارش میدانی رو بین ۱۰۰۰ الی ۲۰۰۰ زخمی و کشته اعلام کردند
دیگه جون زن و بچه های مردم در میون بود این حرومزاده ها به خواب ببینن ما با توکل بر خدا و به پشتوانه آقا امام زمان و ولایت فقیه ، خون میدیم اما نمیگذاریم قطره خونی از دماغ یه ایرانی بچکه چه معترض چه ...
رد لوکیشن گرفته شد یک خونه پوششی تیمی در زابل ، هماهنگی های لازم با بچههای مرکز زاهدان کردیم الحمدلله تو رصد تیزبین اونا بودن
۹ کارگروه زبده حقیقتا ۴۸ ساعت خواب به چشمشون نرفت تا خونی ریخته نشه و اموالی از مردم پایمال نشه
زمان عملیات ساعت ۱۲/۰۰ ظهر روز ۲۴/ آبان/۱۴۰۱ بود
بدلیل اینکه حمید لو نره باید تا انتها نقش بازی میکرد مهره هاشم حذف شد و عملیات برعهده سربازان گمنام زبده و ورزیده کرمان گذاشته شد
همزمان ۳ پلنِ محسن و عواملش / گروه زابل/ بمب ها باید انجام میشد
۲۳/ آبان/۱۴۰۱ ساعت ۲۲
۲ ساعت قبل از آغاز روز خونینی که صهیونیست ها برای ملت ایران تدارک دیده بودند.
حاجی فرمان عملیات رو به اسم مبارک آقا ابوالفضل العباس متبرک کرد و دستور عملیات صادر شد
با رمز یا ابوالفضل بچه ها این ملعون های از خدا بی خبر رو دستگیر کردند و بمب ها خنثی شد زمانیکه مردم در حال استراحت بودند.
سخن پایانی:« اسرائیل و آمریکا بدانند ما در خواب های اونها هم نفوذ کرده ایم با توکل بر خدا رو سفید این پرونده شدیم»
جانم فدای رهبر 🇮🇷
پایان.
فوروارد بدون لینک کانال جایز نیست.
مخلصِ بروبچه های انقلابی
#فؤاد_ناصری
📌 لینک کانال #فؤاد_ناصری
https://eitaa.com/joinchat/2337996898C97bfe13851
لینک کانال تلگرامی #فؤاد_ناصری 👇👇
https://t.me/FoadNasery
سلام علیکم
احوال همه همسنگرا
با توکل بر خدا بالاخره #مستند_داستانی_امنیتی_جاسوس_کرمانی_موساد رو تونستم تموم کنم علیرغم حجم کاری بالایی که موجوده
بزرگواران ان شاالله برش هایی از بازجویی جاسوس کرمانی رو براتون بارگذاری خواهم کرد
تا اونجایی که قابل پخش باشه و مشکل... بووووووووووووق.. نداشته باشه
مخلص بروبچه های انقلابی
#فؤاد_ناصری
یا علی
Foad Nasery
سلام علیکم احوال همه همسنگرا با توکل بر خدا بالاخره #مستند_داستانی_امنیتی_جاسوس_کرمانی_موساد رو تو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 بخش اول
بخشی از اعتراف #جاسوس_کرمانی
________________________
فوروارد بدون لینک کانال جایز نیست.
مخلصِ بروبچه های انقلابی
#فؤاد_ناصری
📌 لینک کانال #فؤاد_ناصری
https://eitaa.com/joinchat/2337996898C97bfe13851
لینک کانال تلگرامی #فؤاد_ناصری 👇👇
https://t.me/FoadNasery
گفتم عشق را شبی: «راست بگو تو کیستی؟!»
گفت: «حیاتِ باقیام، عمر خوش مکرّرم»
گفتمش: «اِی برون ز جا خانه تو کجاست؟!» گفت:
«همره آتش دلم، پهلوی دیدهی تَرَم»
رنگرزم، ز من بوَد هر رخ زعفرانیای
چست اُلاقم و ولی عاشق اسب لاغرم
غازهی لالهها منم، قیمت کالهها منم
لذتِ نالهها منم، کاشفِ هر مُسَتّرم
او به کمینه شیوهای صد چو مرا ز ره برد
خواجه! مرا تو ره نما، من به چه از رهش برم
چرخ نِداش میکند کز پی توست گردشم
ماه نِداش میکند کز رخ تو منوّرم
عقل ز جای میجهد، روح خراج میدهد
سر به سجود میرود، کز پی تو مدوّرم
من که فضول این دِهَم وز فن خویش فربهم
ز آتش آفتابِ او آب شدهست اکثرم
بس کن اِی فسانهگو سیر شدم ز گفتوگو
تا به سخن درآید آنک مست شدهست از او سرم
مولوی، دیوان شمس، غزلیات (۱۴۰۲)
-----------------------
اللهم عجل لولیک الفرج
عید دلتون عالی
زندگی بر وفق مراد
امسال شما بهترین سال عمر
ارادتمند فؤاد ناصری