eitaa logo
قهرمان من
949 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
3 فایل
🇮🇷یه کانال خاص با اعضای خاصتر ✅هدف معرفی شهدا، سبک زندگیشان، کرامات خاص و.. ✅سرگرمی مذهبی، تربیتی و پرورشی اجرای پویش های مذهبی و اهدا جوایز لینک کانال🤝👇 https://eitaa.com/joinchat/2889941063Cdb10755b04
مشاهده در ایتا
دانلود
ماجرای توبه حمیدرضا_میرافضلی معروف به جوون بـود و بـا کله ای پـر از بـاد، هـای محله کلی ازش حساب می بردنـد. خلاصه بزن بهادری بود بـرای خودش. یه روز ایـن آقـا حمید، ایـشون رو از خونه بیرون انداخت و گفت: بـرو دیگه مـن نیستـی، خستـه شـدم از بـس جـواب ِکـاراتـو دادم ...همه ی هـا هـم از دستش کلافـه شـده بودنـد ...تا اینکه برادرش شد و حمید تحت تاثیر پیکر برادر ... روزی از روزهـا یـک راننـده ی بهش می گه حمیـد تـو نمی خوای آدم شی ؟؟! بیـا بـا من بریم ، حمیـد میگه اونجـا من رو راه نمیدن با این سابقه، به حمید می گه تو بیا و ناراحت نباش ... سید حمید ما مدتی بعد بر می گرده ، اولین جـا هم میره پیش دوستـاش کـه سر بودن !! می گه بچه هـا من دارم میرم جبهه !! شماها هم بیائیـد!! می گه بچـه هـا خاک بر سر من و شماهـا؛ پاشیم بریم مـون در خطـره...! اومد خونـه از مادر طلبیـد و خداحافظی کرد و رفـت ... بـه جبهـه کـه رسید کفشاشـو داد به یکی  و دیگـه تو جبهه کسی اونـو با کفش نـدیـد، می گفت: اینجا جایی که شهدامـون ریخته شده. معروف شــد به « » اونقدر مونـد تـا آخـر با دو تایی سـوار موتـور، هدف قرار گرفتن و رفتن پیش ... عملیات خیبر سال شصت و دو *** ادامه در پست بعدی @ghahremane_man3
ادامه از پست قبلی او صبح‌ها در کار می‌کرد و شب‌ها در یا خیابان به همراه دو پسرش نگهبانی می‌داد. از آن موقعی که (ره) سفارش کرد بروید به تا ها خسته نشوند گفت که من هم باید برای عملیات‌های اصلی بروم و بعد از آن دیگر به جبهه‌های پدافندی بسنده نکرد. او با داشتن هشت و کار زیاد در دامداری و مغازه قصابی، همه را رها کرد و به جبهه رفت. روز دوشنبه دوم سال شصت و یک در جبهه جنوبی، در منطقه غرب شهرهای و در استان انجام شد. عبدالحسین کیانی یا همان جوانمرد قصاب ما در عملیات فتح‌المبین پس اصابت دوازده شهید و سپس به حمزه سیدالشهدای دزفول معروف شد. عبدالحسین انقدر محبوبیت داشت که بعد از شهادتش، چند نفر از قصابی‌های دزفول فامیلی‌شان را تغییر دادند و کیانی کردند. آن‌ها سر در مغازه‌هایشان نوشته‌اند «قصابی کیانی». -------------------------------------------------- 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇😅 @ghahremane_man3 لینک گروه شهدایی ما https://eitaa.com/joinchat/2941255791Gc20d436cc3
برای سلامتی‌ام و نیاز نکن/ و شهادت دارم اما حضور در منطقه را به همه این کارها ترجیح می‌داد و بارها به منطقه اعزام شد. در جریان به شدت از ناحیه گردن و پا مجروح شد و حتی پرده گوشش پاره شد. مادرش می‌گوید: هنگامی که به ما خبر مجروحیت حمید را دادند سراسیمه به سمت بیمارستان رفتیم و او را در شرایط نامطلوبی دیدیم. حمید تا من را دید گفت: مادر من آرزو و حسرت شهادت دارم، خواهش می‌کنم برای سلامتی من نذر و نیاز نکن و از رفتن به منطقه راضی باش. حدود دو ماه در بیمارستان بود و چند عمل جراحی روی او انجام شد اما تا بهبود نسبی پیدا کرد دوباره راهی منطقه شد. در جبهه سیب‌زمینی پوست می‌کنم به گفته مادر و سخاوت از جمله خصوصیات حمید بود تا جایی که برای مجلس عروسی‌اش میهمانی ساده‌ای برگزار کرد و به نیت ۳۰ جزء قرآن ۳۰ نفر از دوستان و اقوام را برای مجلس دعوت کرد. همچنین این خصوصیات را در منطقه هم داشت تا جایی که با وجود این که معاون گردان و فرمانده گروهان بود، همواره خود را نیروی تدارکات معرفی می‌کرد و اگر کسی درباره فعالیت‌هایش در می‌پرسید می‌گفت: در جبهه برای رزمندگان سیب‌زمینی پوست می‌کنم. ادامه مطلب در پست بعدی.. شما از طرف شهدا دعوت شدید فقط کافیه بزنی رو اسم کانال👇👇 ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ 🏵️🏵️🏵️ قهرمان من 🏵️🏵️🏵️ ࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐