✦۞✦✺رهاوردِ شعر✺✦۞✦
دل از اسارت چشمت رها نخواهد شد
لبت به زخـم زبانت دوا نخواهد شد
رمـیده عالمِ معـنا به گوشـهی چشــمی
در علم و عقل، یقین خودنما نخواهد شد
شکسـته بال خیالـت به رنج خاطـر ما
که جلوهات به هوس مبتلا نخواهد شد
به روی ما دری از معرفت گشوده سحر
به هر دمی قدمی بی بها نخواهد شد
به وقت سوخته ی ما دقایقی باقی است
که تا طلب، نمِ اشک و دعا نخواهد شد
دوباره روح، گسسته به نغمه ای موهوم
تبـی به زمزمـهای هـم نوا نخواهد شد
نهفته است در اوهامِ لحظه ها، مـوجی
که صـید غیـبی دام بلا نخواهد شد
🥀-❀ ⃟ ⃟✍️رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾
@Hoseleh_y_bahr
❀ ⃟ ⃟ ۞سیر در یک آیه۞༺•
❤️ بابت نعمتهایی که خداوند به تو و پدر و مادرت داده، سپاسگزار باش.
نمل آیه ۱۹
#قرآن #آیه_نگار
https://virasty.com/r/4tv
☀حدیث روز •ꕥ◍⃟◍ꕥ•
❤️ امام علی علیهالسلام:
دلهای پاک بندگان، نظر گاه خدای سبحان است، پس هر کس دل خویش را پاک گرداند؛ خداوند به آن نظر می افکند.
📖 غررالحکم، ح۶۷۷۷
『シ
~🦋𝓙𝓸𝓲𝓷↷
-❀ ⃟ ⃟✍️حوصله ی بحر❁༺•-
•ꕥ◍⃟ کانال #قرارگاه_ادبیات_آیینی
⇢https://eitaa.com/Gharargahe_adabiyate_aini ❀』
#حدیث #چراغ_زندگی
❀ ⃟ ⃟ ☕ یک جرعه شعر ناب✓༺•
🍃🍓⃢🍒🌸🍎⃢🍩🌸🍒⃢🍓🍃
در دلـم تا برق عشــق او بجست
رونق بازار زهــــد مــن شکست
چون مــرا میدید دل برخــاسته
دل ز مـن بربود و درجانم نشست
خنجــر خونریز او خونم بریخت
ناوک سـر تیـز او جـانم بخست
آتش عشقـش ز غیرت بر دلم
تاختـن آورد همـچون شیرِ مـست،
بانگ بر مـن زد کـه ای ناحق شناس
دل به ما ده چند باشی بتپرست
گـر سـرِ هسـتی مــا داری تمــام
در ره ما نیست گردان هرچه هست
هر که او در هستی ما نیست شد
دایم از ننگ وجود خویش رسـت
میندانی کـز چـه ماندی در حجاب
پرده ی هسـتی تو ره بر تو بست
مـرغِ دل چون واقف اسرار گشت
میطپید از شوقچونماهی بهشست
بر امـید این گهـر در بحــرِ عشـق
غرقه شد وان گوهرش نامد به دست
آخر این نومیدی ای عطار چیست؟
تو نه ای مردانه همـتای تو هست
#عطار
『シ
~🦋𝓙𝓸𝓲𝓷↷
-
•ꕥ◍⃟ کانال #قرارگاه_ادبیات_آیینی
⇢https://eitaa.com/Gharargahe_adabiyate_aini ❀』
#شعر
Declamation Mohammad Barzegarshod.mp3
زمان:
حجم:
2.71M
🎵ترنّم مهــر🎼
شاعر زیاد شد...
سراینده ی غزل: محمدحسین ملکیان
خوانش شعر: محمد برزگر
『シ
~🦋𝓙𝓸𝓲𝓷↷
-❀ ⃟ ⃟✍️حوصله ی بحر❁༺•-
•ꕥ◍⃟ کانال #قرارگاه_ادبیات_آیینی
⇢https://eitaa.com/Gharargahe_adabiyate_aini ❀』
#شعر
🌕⃢☀شعر و زندگیꕥ
در شهـر هـی قـدم زد و عابر زیاد شد
ترس از رقیب بود کـه آخر زیاد شد
این قدرهام نصف جهان جمعیت نداشت
با کـوچ او به شهـر ، مهاجر زیاد شد
یک لحظـه باد روسـریاش را کنار زد
از آن به بعـد بود کـه شاعر زیاد شد
هـی در لباس کهـنه اداهای تازه ریخت
هـی کار شـاعـران معاصر زیاد شد
از بس کـه خوبچهره و عالمپسند بود
بیـن زنـان شهــر سَر و سِر زیاد شد
گفتند با زبان خوش از شهر مـا برو
سـاک سفـر که بست مسافر زیاد شد
✍️محمدحسین_ملکیان
『シ
~🦋𝓙𝓸𝓲𝓷↷
-❀ ⃟ ⃟✍️حوصله ی بحر❁༺•-
•ꕥ◍⃟ کانال #قرارگاه_ادبیات_آیینی
⇢https://eitaa.com/Gharargahe_adabiyate_aini ❀』
#شعر