eitaa logo
قرارگاه منتظران
468 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
3هزار ویدیو
71 فایل
موکب قرارگاه منتظران (جمعی از خادمان صحن حضرت زهرا سلام الله علیها) که هرساله اربعین در نجف اشرف خدمت می‌کنند.😍 شمارا باحال وهوای آن بهشت برین وفعالیت هاو خدماتشان در ایران آشنا می‌کنند. ارتباط با ما جهت شنیدن نظرات شما 😇 @fadaye_hosein
مشاهده در ایتا
دانلود
6.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 رهبر انقلاب: مرحوم آیةالله طالقانی عالم مجاهدِ بااستقامتِ پارسا و پاکیزه‌ای بود؛ امتحان خوبی هم داد 👈 نماز جمعه‌ تهران اول‌بار به امر امام بزرگوارمان به امامت مرحوم آیةالله طالقانی برگزار شد. ۱۳۸۶/۶/۲۳ 🗓 سالروز درگذشت آیت‌الله طالقانی ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
🌹 🌹 مادرت پرسید یعنی چشماش نمیبینه؟ سیده زهرا گفت نه مش عزت از جنس پوست صورتشه دختر و پسر نداره، بعضی بچه ها با پرده به دنیا می آن پرده رو برداشتم و کنار گذاشتم. این نقاب، نقاب ،برکت ،شانس شفا امانت و ایمانه این رو نگهدار زیر بالشش هم که چاقو و قیچی بذاری جن ها ازش دور میشن. این نقاب برای نذر و حاجت و شفای بیمارا و نیازمندان است. هر کس نذر این بچه کرد به تیکه از این نقاب رو بهش بدید. دیگه همه چیز برایم روشن شده بود از همه ی خیالات و بافته هایم بیرون آمدم به مادرت گفتم اسمش را بگذار معصومه و نذر کن که کنیز حضرت معصومه باشه و امانت دست تو همین طور که بی بی، قصه ی دختر پرده رو را می گفت خواب از دور و برم دور می شد. با کنجکاوی از او پرسیدم بی بی حالا اون دختره کجاست؟ حالا اون نقاب کجاست؟ بی بی میخندید و میگفت حالا اون دختره کنار بی بیش دراز کشیده و دستهاش رو دور گردن بی بی حلقه زده تا خوابش بره اما خوابش نمیره نقابش هم پیش مادرش امانته قصه ی دختر پرده رو، قصه ی معصومه اولین قصه ی زندگی من بود. از یادم نمی رود هیچ وقت؛ اولین شبی که بی بی این قصه را برایم تعریف کرد خارش لثه های تهی شده از دندانهای شیری و جوانه ی دندانهای تازه روییده مرا آنقدر به خود مشغول کرد که نفهمیددم چگونه شب به صبح رسید. (س) ━━━━⊱⊰━━━━ @gharargahemontazeran ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🧕 ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┄┄
بنام خداوند بخشایشگر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ✅آبرو برای چه می‌خواهم؟! انفاق، نه به ثروت، كه به توانايى ما بستگى دارد.جايى كه برادر من توان قرض ندارد و اعتبار ندارد، من كه توانايى دارم و اعتبارش را دارم، به قرض‌كردن سزاوارترم. او با اين قرض، كمرش مى‌شكند و فكرش مشغول مى‌شود؛ اما من كه وسيع‌تر و قوى‌ترم، نه كمرم مى‌شكند و نه فكرم مشغول مى‌شود، حداكثر از آبرويم مايه بگذارم... خب، چه اشكالى دارد؟ مگر آبرو را براى چه مى‌خواهم‌؟ آبرويى كه كارى را از پيش نبرد و گره‌اى نگشايد، نبودنش بهتر. يكى از بزرگان از ثروتمندى ارادتمند، بيش از يك ميليون تومان قرض گرفته بود و به بيچاره‌ها رسانده بود. هنگام احتضار آن بزرگ‌مرد، اين ثروتمند در بالينش نشسته بود و به كار خود فكر مى‌كرد كه با اين‌همه پول، چه خواهم كرد و چه خواهند كرد. در اين فكر بود كه اشك‌هاى آن بزرگ او را به خود آورد. پرسيد: چرا ناراحت هستيد؟ چرا اشك مى‌ريزيد؟ بزرگ‌مرد، آرام، با زبانى كه مرگ رفته‌رفته رمقش را مى‌گرفت، گفت: اكنون من بر حق وارد مى‌شوم و او از نعمت‌هايى كه به من داده، بازخواست خواهد كرد. اگر از من بپرسد، تو اعتبار داشتى كه دو ميليون قرض بگيرى و اين پولى بود كه آن‌ها مى‌دادند و صدمه نمى‌خوردند و آخرسر هم مى‌توانستند با ما حساب كنند، من چه جواب بدهم‌؟ ثروتمند به خود آمد كه اين مرد از اعتبارش مسئول است و من از دارايى‌ام مسئول نيستم‌؟! عین صاد 📚انفاق ‌ ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فرصت خادمی اهل بیت در هر موقعیتی 😍 وقتی پارکینگ حرم امام رضا محل کار خانم آرایشگر شد 🔹«باورم نمی‌شد خانم ناشناس آن طرف خط دارد دعوتم می‌کند برای برداشتن کاشت ناخن بانوان زائر به حرم امام رضا(ع) بروم؛ آقا با این دعوت، ما آرایشگران خدامحور را سربلند کرد». این‌ها را خانم آرایشگر مشهدی می‌گوید که از یک سال قبل در گروه آرایشگران «صیانه» برداشتن رایگان کاشت ناخن خانم‌ها را شروع کرده و حالا بعد از ۲۰۰ مورد برداشت ناخن، در حرم رضوی پاداشش را گرفته است. 🔹بین تمام مشاغل برای خدمت به دستگاه اهل‌بیت(ع)، آرایشگری شاید دور از ذهن‌ترین حرفه به نظر بیاید؛ اما اهالیِ گروه آرایشگران خدامحور «صیانه» با اجرای طرح خودجوش «برداشتن رایگان کاشت ناخن» اثبات کردند آرایشگران هم می‌توانند سرباز لشکر امام زمان(عج) باشند. 🔹حضور در موکب‌های خدمت‌رسانی به زائران در شهر مشهد در ایام شهادت امام رضا(ع) و بالاتر از آن، حضور در حرم رضوی برای برداشتن کاشت ناخن بانوان زائر، افتخارات بزرگی برای آرایشگران صیانه رقم زد. 🔗 گزارش کامل را اینجا بخوانید ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
🌹🌹 شب به صبح رسید. صبح زود با صدای همبازیهای همیشگی ام؛ منیژه و زری از خواب بیدار میشدم زری با همه ی زیبایی اش لکنت زبان داشت و آبادانی ها طبق عادت به او لقب اضافه کرده و زری گنگو صدایش می زدند. علت انتخاب او به عنوان یک دوست زیبایی اش نبود بلکه همین لقب زشت بود. دوست داشتم زری باشد. دلم نمیخواست زری گنگو صدایش کنند. می خواستم همیشه کنارش باشم و مواظب باشم کسی مسخره اش نکند. زری عزیزم..... من و زری و منیژه همیشه با هم بودیم با دمپایی های لنگه به لنگه شلوارهای وصله دار و پیراهنهای گل باقالی و گیس های بافته شده، دست در دست هم میپریدیم توی کوچه و میخواندیم ما سه تا دختر خاله می رویم خونه ی خاله، می خوریم گوشت و جگر می زنیم به همدیگر ها پولو هاپو ها پولو هاپو اگر چه همه ی همسایه ها خاله و عمو بودند اما بعضی ها رهگذر کوچه های ما بودند. یکی از رهگذرهای دائمی ننه بندانداز بود. ننه بندانداز ماهی یک بار میآمد زنهای همسایه را توی یک اتاق دور هم جمع می کرد و آنها را صفا میداد و خوشگل می کرد. حجب و حیا آنقدر بین زنها زیاد بود که حتی نمیخواستند کسی بفهمد چه زمانی و چه کسی آنها را اصلاح می کند. من که دیگر ننه بندانداز را خوب شناخته بودم و می دانستم خبر آمدنش همه ی همسایه ها را خوشحال میکند به سرعت مادرم و بقیه ی همسایه ها را خبر می کردم. معمولاً در خانه ی ما جمع نمی شدند و می رفتند منزل خاله توران که اهل و عیالشان کمتر بود و مرد نداشتند اما یک روز که آقا سر کار بود و بچه ها همه بیرون بودند اتفاقی همه ی همسایه ها منزل ما جمع شدند و من شدم نگهبان تا کسی خبردار نشه داخل نیاد تا بفهمه که اینها چه می کنند. هر چند وقت یکبار تلاش میکردم از لای در چیزی ببینم و چیزی بفهمم اما هر بار که لای در را کمی باز میکردم صدای جیغ زنها و پودر سفیداب بود که به هوا می رفت. (س) ━━━━⊱⊰━━━━ @gharargahemontazeran ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🧕 ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┄┄