🌹🍃
🍃
مهربان پروردگارم ...
به رحمت بی انتهای تو چشم دوخته ام
و دست به سوی بخشش تو دراز کرده ام
پس محرومم مدار
که تو را می خوانم
و در عذابم مخواه
که از تو بخشایش می طلبم
الهی ...
بر من ببخشا
که تو بر من آگاهی
و عذابم مکن
که تو بر من توانایی ...
آمیـــن یا حَیُّ یا قَیّوم
ای زنده، ای پاینده
━━━━⊱♦️⊰━━━━
🍀 اینجا با حال و هوای خادمین صحن حضرت زهرا (س)در نجف آشنا میشی 😍
🌺جهت عضویت کلیک کنید👇
قرارگاه منتظران
@gharargahemontazeran
✨✨
✨
یا امام رئوف ...
مرا یک چای حضرت در حرم کافیست آقا جان
کجای اینجهان دارد چنین تسکین و درمانی؟
با یک سلام زائر آقا شوید✋
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
اَلاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
━━━━⊱♦️⊰━━━━
🍀 اینجا با حال و هوای خادمین صحن حضرت زهرا (س)در نجف آشنا میشی 😍
🌺جهت عضویت کلیک کنید👇
قرارگاه منتظران
@gharargahemontazeran
06.Anaam.107-108.mp3
3.4M
🔸سوره انعام-آیات ۱۰۷ و ۱۰۸
وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكوُاْ وَمَا جَعَلْنَكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ۱۰۷-وَلَا تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذَ لِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِم مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ۱۰۸
🔹ترجمه فارسي:
و اگر خداوند مىخواست (همه به اجبار ایمان مىآوردند و) شرك نمىورزیدند (ولى سنّت الهى چنین نیست) و ما تورا بر آنان نگهبان قرار ندادیم و تو وكیل (ایمان آوردن) آنان نیستى.۱۰۷-و به (معبود) كسانى كه غیر خدا را مىخوانند ناسزا نگویید كه آنان نیز از روى جهل و دشمنى به خداوند ناسزا مىگویند. ما این گونه عمل هر امّتى را برایشان جلوه دادیم. سپس بازگشت آنان بهسوى پروردگارشان است، پس خداوند آنان را به آنچه مىكردند خبر مىدهد.۱۰۸
🔸نكات آيات:
مشیّت و خواستِ خداوند دو گونه است: خداوند از نظر تشریعى، هدایتِ همهى مردم را خواسته است و لذا پیامبران و كتب آسمانى را فرستاده است، امّا از نظر تكوینى خواسته است كه مردم بر اساس اراده و اختیار خود، راه را انتخاب كنند.
🔹تفسير آيات:
۱-اراده وخواست خداوند، تخلّف ندارد.
۲-مشیّت و اراده الهى بر آزاد گذاشتن انسانهاست و وجود مشركین، نشانهاى از این آزادى است.
۳-پیامبران الهى، مربّى و معلّم مردمند نه زندانبانانى كه با زور و تحمیل، دستور دهند.
۴-به بازتاب برخوردهاى خود توجّه كنیم.
#زندگی_با_قرآن
━━━━⊱♦️⊰━━━━
🌺جهت عضویت کلیک کنید👇
قرارگاه منتظران
@gharargahemontazeran
🌙✨ ماه رجب، ماه رحمت و برکت الهی مبارک باد
با رسیدن ماه رجب، درهای رحمت الهی به روی بندگان باز میشود.
این ماه فرصتی است برای پالایش دلها، نزدیکتر شدن به خداوند، و کسب برکات بیپایان الهی.
صدقه دادن و قربانی در آغاز ماه قمری، از سنتهای ارزشمندی است که هم باعث دور شدن بلاها میشود و هم زمینهساز خیر و برکت در زندگی ماست.
در این ماه، با دستگیری از نیازمندان و یاد خدا، مسیر روشنی برای دلهایمان فراهم کنیم.
💰 برای شرکت در این عمل نیکو و تقدیم کمکهای خود لطفاً به شماره کارت زیر به نام موکب قرارگاه منتظران واریز نمایید:
۵۰۴۱۷۲۱۱۱۱۷۳۹۵۲۱
فیش های واریزی خود را به آیدی @hesaraki85 ارسال نمایید.
باشد که خداوند متعال اعمال همه ما را قبول فرماید و برکت را در زندگیمان جاری سازد.
نذرتون قبول
تنتون سلامت
#صدقات
#قربانی_اول_ماه
━━━━⊱♦️⊰━━━━
🍀 اینجا با حال و هوای خادمین صحن حضرت زهرا (س)در نجف آشنا میشی 😍
🌺جهت عضویت کلیک کنید👇
قرارگاه منتظران
@gharargahemontazeran
23.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه فضیلتی بالاتر از زیارت سیدالشهدا در روز اول رجب؟!
از امام صادق «علیه اسلام» نقل شده: هر کس در روز اول رجب امام حسین «علیه السلام» را زیارت کند حتما آمرزیده گردد.
عتبه حسینی به نیابت از شما در اولین شب جمعه ماه رجب زیارت سیدالشهدا انجام میدهند. برای ثبت اسم خود به لینک زیر مراجعه نمایید:
https://imamhussain.org/arabic/message
#العتبه_الحسينيه_المقدسه
━━━━⊱♦️⊰━━━━
🍀 اینجا با حال و هوای خادمین صحن حضرت زهرا (س)در نجف آشنا میشی 😍
🌺جهت عضویت کلیک کنید👇
قرارگاه منتظران
@gharargahemontazeran
#من_زنده_ام
#قسمت_صد_و_دهم
در همین حین صدای چند هواپیما سکوت منطقه را در هم شکست برادران اسیری که در گودال بودند خوشحال شدند. فکر میکردند هواپیماهای خودی اند که برای آزاد کردن ما آمده اند.
گفتم:« سید تو تکاوری همه منتظر تو هستند.
اینجا که عراق نیست اینجا خاک ایران است.
تا چند ساعت دیگر نیروهای خودی میآیند و همه ی ما آزاد میشویم و برمی گردیم و خبر پیروزی را خودت به سمیه و مادرش میدهی.
دوباره گفت:« لعنت بر صدام.»
برادری که از ناحیه ی چشم آسیب دیده بود وقتی شنید سید به صدام نفرین میفرستد. گفت: «سید اینا میفهمن چی میگی، تقیه کن.»
اما سید این بار با صدایی بلندتر از عمق وجودش گفت:«لعنت بر صدام»
حوله ی سفید دور کمرش پر از خون شده بود. جابه جا کردن حوله به سختی انجام میشد، تقریباً سه ساعت طول کشید تا آمبولانس آمد ابتدا به طرف گودالی که برادرها در آن بودند، رفت. چند نفر از آنها را که از ناحیه ی سر و صورت و دست و پا مجروح شده بودند سوار کرد و بعد از همه سراغ
سید تکاور آمدند تقاضای برانکارد کردم.
گفتند خودش باید سوار شود. نمیدانستم مجروحی که قدرت باز نگهداشتن پلک هایش را نداشت چگونه می توانست با پای خودش سوار آمبولانس شود. هرچه میگفتم برانکارد بیاورید توجهی نداشتند. آمبولانس بدون برانکارد و بدون هیچ گونه وسایل کمکهای اولیه و پزشکیار آمده بود. آن موقع هنوز دشمن را نمیشناختم.
دست به کمر ایستاده بودند و میگفتند بگذاریدش توی آمبولانس. من و خواهر بهرامی هرچه تلاش کردیم نتوانستیم بلندش کنیم هر پنج مجروح داخل آمبولانس با دیدن این صحنه پیاده شدند و به کمک ما آمدند. هرکس گوشه ای از بدنش را گرفت و او را داخل آمبولانس گذاشتند. دوباره حوله را جابه جا کردم و به برادری که کنارش بود گفتم این تکاور سید است به خاطر خدا دستت را روی زخمش بگذار و فشار بده تا شدت خونریزی کمتر شود و به بیمارستان برسد.
برای آخرین بار دستم را بر زخمش گذاشتم و «أَمَّن يُجِيبُ المُصْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكشِفُ السُّوءَ» خواندم. چشمانش را باز کرد و گفت: «خواهر! این راه زینب و سید الشهداست .»
خون توی بدنم خشکید؛ خیلی به موقع بود. در آن ساعات بهت و ناباوری احتیاج داشتم که کسی متذکر شود این راه زینب و سیدالشهداست، صبوری کنید.
خیلی تلاش کردم از آمبولانس پیاده نشوم و تا
بیمارستان با آنها همراه شوم اما به زور اسلحه ی عراقی ها و اصرار برادرها پیاده شدم اصرارم برای حمل مجروحی که از ناحیه ی چشم آسیب دیده بود بی فایده ماند.
وقتی پیاده شدم دوباره سرباز با لوله ی تفنگش ما را به سمت آنکه چشمش مجروح شده بود هل داد.
در این چند ساعت از بس لوله ی تفنگشان را به تن و بدنمان کوبیده بودند استخوانهایمان درد گرفته بود. آخرین صحنه ای را که در لحظه ی پیاده شدن و بسته شدن در آمبولانس دیدم به خاطر سپردم.
پسری را در آمبولانس دیدم که بیست ساله به نظر میرسید. کتف چپش تیر خورده بود و زیرپوش سفید رکابی به تن داشت محاسن مشکی و قامتی متوسط داشت بر بازوی دست راستش که آن را با کمربندش به گردن آتل کرده بود خالکوبی رستم و مار زنگی جلب توجه میکرد سعی میکردم قیافه ها را به خاطر بسپارم اما آنقدر در آن چند ساعت قیافه های خودی و غیر خودی و درهم و برهم دیده بودم که نمیتوانستم همه ی آنها را به ذهن بسپارم.
دوباره پیش خواهر بهرامی و آن مجروح برگشتم.
صورت و چشمهای آن مجروح پر از خون شده بود.
وقتی سرش را پایین میگرفت خونریزی همراه با درد بسیار زیاد شدت میگرفت جایی را نمیدید. من و خواهر بهرامی کنارش نشستیم. گفتم:« امن یجیب بخوان تا دردت تسکین پیدا کنه چرا جلو نیامدی و تلاش نکردی سوار آمبولانس شوی و با آنها به بیمارستان بروی؟ ممکن است چشمهایت را از دست بدهی.
- صلاح نبود.
تعجب کردم.
- چی؟ از اینجا ماندن که بهتر بود.
اینجا حتی وسایل کمکهای اولیه هم نداریم و با فشار دست میخواهیم خون ریزی را بند بیاوریم پرسیدم:« شما با هم اسیر شدید؟»
گفت:« من و میرظفر جویان و مجید جلالوند و عبدالله باوی با هم بودیم.»
به آرامی گفت:« عراقی ها کجا هستند؟»
- آن طرف ایستاده اند.
- صدای ما را میشنوند؟ چند نفرند؟
- چرا می پرسی؟
در یک فرصت مناسب کیفم را از جیب شلوارم بیرون بکشید و آن را از بین ببرید. اگر آن را از بین ببرید راحت میشوم و درد چشمانم را تحمل میکنم.
-مگر شما را تفتیش نکردند؟ مگر جیبهای شما را خالی نکردند؟ شما اسلحه دارید؟
گفت:« نه چند تا ماشین را با هم گرفتند. چون مجروح بودم فقط دستهایم را بستند و اینجا انداختند.»
کفشهای خواهر بهرامی کفشهای سفید تابستانی پرستاری بود که روی سطح آن سوراخ های ریزی داشت.
بانوان_بهشتی
━━━━⊱♦️⊰━━━━
🍀 اینجا با حال و هوای خادمین صحن حضرت زهرا (س)در نجف آشنا میشی 😍
🌺جهت عضویت کلیک کنید👇
قرارگاه منتظران
@gharargahemontazeran