🕋﷽🕋
🔹وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ
🔸و برايتان آبى از آسمان نازل كرد تا شما را به وسيلۀ آن [از آلودگى ها] پاك كند
🔸And He sent down water from the sky to purify you with it
📗سوره انفال، آیه ۱۱
🍃🍃🍃
📨 پیام های آیه:
🌹 با اراده و امداد الهى، در برابر دشمن مسلّح و انبوه هم مى توان آرامش داشته و آرام خوابید، و اگر خدا نخواهد، در بهترین باغ ها و شرایط، نه خوابى هست و نه آرامشى. «اذ یغشّیکم النعاس أمنة منه»
🌹 گاهى استراحت و خواب سبک در جنگ، نعمت بزرگ الهى است، که هم خستگى را بر طرف مى کند و هم مجال شبیخون به دشمن نمى دهد. «النّعاس أمنة منه»
🌹 اگر ایمان و صبر باشد، خداوند عوامل طبیعى را در اختیار انسان و به سود او قرار مى دهد. «ینزّل علیکم من السماء ماءً»
🌹 نقش عوامل طبیعى همچون باد، باران، خواب و... را در جبهه ها نباید تصادفى پنداشت. «یغشّیکم النعاس... ینزّل علیکم...»
🌹 پاکى ظاهرى: «لیطهّرکم» و پاکى باطنى: «یذهب عنکم رجز الشیطان»، هر یک به تنهایى ارزش است، امّا ارزشمندتر وجود هردو با هم مى باشد.
🌹 انتظار خداوند از مجاهد مسلمان، پاکى و داشتن روحیّه اى بالا و مقاوم و ثابت قدم بودن است. «لیطهرّکم... لیربط على قلوبکم
📚 برگرفته از سخنرانی حجت الاسلام محسن قرائتی در تفسیر سوره انفال
🍃🍃🍃
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
#زندگی_با_آیه_ها
#وعده_صادق
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
📢 هر روز یک صفحه قرآن بخوانیم
🔹️امروز؛ صفحه پنج قرآن کریم
سوره مبارکه البقرة
✏️ توصیه مهم حضرت آیتالله خامنهای:
هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند.
#تلاوت_قرآن
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
صفحه پنج قرآن کریم.mp3
4.07M
📢هر روز یک صفحه قرآن بخوانیم
🔹️صفحه پنج قرآن کریم، سوره مبارکه البقرة
با صدای عبدالباسط محمدعبدالصمد بشنوید.
✏️ توصیه مهم حضرت آیتالله خامنهای:
هر روز حتماً یک صفحه قرآن بخوانید
#قرآن
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترفندهای خانه داری به درد همه میخوره مخصوصا مخاطب های عزیز ما که اکثرا خانومن 😍
هر سه شنبه همراه ما باشید تا کلی ترفندهای باحال یادتون بدم
با یه چاقو و فندک خودت تو خونه پلاستیکات و وکیوم دار کن
مگه راحت ترین از ترفند هم داریم👌😁
❤️اول اینکه برای حمایت از ما فوروارد کن
دوم نظر یادت نره😉
#خانه_داری
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_س
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
11.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 گر چه یاران فارغند از یاد من...
🌹 از من ایشان را هزاران یاد باد...
✍️ آقایی که زیاد به مسجد جمکران میرود می گفت آقا امام عصر(عج ) را در مسجد جمکران دیدم به من فرمود: به دل سوختگان ما بگو برای ما دعا کنند و یک مرتبه از نظرم غایب شد نه این که راه برود و کم کم از نظرم غایب شود همین آقا هفته قبل از آن هم،حضرت را در خواب دیده بود. ولی افسوس که همه برای برآورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران می روند و نمی دانند که خود آن حضرت و چه التماس دعایی از آنها دارد که برای تعجیل فرج او دعا کنند؛ چنان که به آن آقا فرموده بود اینها که به اینجا آمده اند، دوستان خوب ما هستند و هر کدام حاجتی دارند خانه زن فرزند، مال، ادای دین ولی هیچ کس
در فکر من نیست... 😔
آری؛ او هزار سال است که زندانی است؛ لذا هر کس که برای حاجتی به مکان مقدسی مانند مسجد جمکران می رود باید که اعظم حاجت نزد آن واسطه فیض، یعنی فرج خود آن حضرت والا را از خدا بخواهد.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃🌹🍃
📚منبع: بیانات حجتالاسلام والمسلمین آیت الله العظمی بهجت (قدس سره) در کتاب حضرت حجت(عج)
🍃🌹🍃
برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، صلواتی قرائت بفرمایید🙏
🍃🌹🍃
#حضرت_حجت_عج
#حجاب
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
💠 نان#حلال
🔸 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم):
کسانی که نان حلال را رها میکنند و به دنبال حرام میگردند، به خیال اینکه از راه حرام درآمد کسب کنند، خدا به فقر مبتلایشان میکند.
📚 امالى طوسی/ص182
✍🏼 وظیفه هر مسلمانی است که از راههای حلال، به دنبال کسب مال باشد.
مال حرام،گرچه زیاد باشد، هم خودش برکت ندارد و باقی نمیماند، هم #برکت را از زندگی میبرد.
#افزایش_برکت_و_روزی
🍃🌹🍃🌹
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
#برکت_روزی
#وعده_صادق
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
📚 #معرفی_کتاب_خوب
📕 #حوض_خون
🍃📚
✍️نویسنده:فاطمه سادات میرعالی
📝ناشر:راهیار
🍃📚
📕 معرفی کتاب:
کتاب #حوض_خون روایتی از مجاهدت بانوان اندیمشکی از رختشویی در دوران دفاعمقدس است به قلم سرکار خانم فاطمهسادات میرعالی نوشته و توسط دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی چاپ شده است.. در تقریظ رهبر انقلاب بر حاشیه این کتاب آمده است: «اولین احساس، پس از خواندن بخشهائی از این کتاب، احساس شرم از بیعملی در مقایسه با #مجاهدت این مجاهدانِ خاموش و بیریا و گمنام بود. آنچه در این کتاب آمده بخش ناشناخته و ناگفتهئی از ماجرای عظیم دفاع مقدس است...🌱
🍃📚
✂️ برشی از کتاب:
موقع عملیات، لباسها و پتوهای جبهه را با هلیکوپتر میآوردند.. خیلی زیاد بودند.. خانمها صبح تا شب میماندند و همۀ آنها را میشستند.. من هم مدام میرفتم.. هرچند از دیدن لباسهای خونی زیاد گریه میکردم، دیگر بیتابی نمیکردم.. هر لحظه ناصرم را حس میکردم که نشسته روبهرویم، زُل زده به دستهایم و ساییدن لکهها را نگاه میکند.. گاهی جلوی گریهام را میگرفتم تا بچهام نبیند..ننهابراهیم وسط شستن و صدای گریۀ خانمها صدایش را بلند میکرد و میگفت: «کربلا کربلا، ما داریم میآییم...
همین کافی بود تا صدای ما سقف رختشویی را به لرزه دربیاورد.. با هم میخواندیم: «کربلا کربلا، ما داریم میآییم… یا حسین؛ کربلا کربلا، ما داریم میآییم… یا زینب.. 🕊🥀
📚🍃📚
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
#فاطمه_سادات_میر_عالی
#وعده_صادق
#قرارگاه_منتظران
#قطعه_ای_از_بهشت
#صحن_حضرت_زهرا_(س)
━━━━⊱♦️⊰━━━━
@gharargahemontazeran
﷽
فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (يوسف/۶۲)
{جواد سهلاوی}
از میان تمام کهکشانها و خوشه ها و ستاره ها از میان تمام منظومه ها و آسمانها و سیارات و از بین تمامی سرزمینهای این کره خاکی من خدمتگزار استانی بودم که در آینده ای نه چندان دور منزلگاه عمود آسمان و زمین بقیة الله الاعظم بود. زمینی که محل تردد خضر ، خانه ابراهیم و ادریس ، جایگاه حرکت داوود برای نبرد با جالوت بود؛ خاکی که نماز در آن همچون عبادت در خیمه رسول الله ﷺ است و هر آنکه در آن وارد شود حاجت روا باز خواهد گشت و مسجدی که هرکس به آن پناه آورد غم و اندوه از دلش زدوده میشود. مسجد سهله، همان جایگاهی است که مرغ جان تمامی مؤمنان از سراسر جهان برای عبادت و هم آغوشی با انفاس ابا صالح المهدی به سوی آن پر میکشد. سالهای طولانی خادم این مسجد بودم و روز و شب بسیاری از عمرم را در این زمین اسرار آمیز گذراندم مردمانی دیدم که بار در این منزل می انداختند و همچون پر گاه از التیام و فتوحات معنوی از آن خارج می شدند. نور عاشقان امام عصری که شب های چهارشنبه در این سرزمین بیتوته میکردند و مولای خویش را در نهان خانه دل خویش به تماشا مینشستند و عنایاتی که در اثر خدمت به زوار این مسجد میدیدم خمیره وجودم را سرمست جام و صهبای ولایت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف کرده بود.پیغام هایی از اولیا در این مسجد ردو بدل میشد ارتباطاتی در میان بود منصبها و دستورات و فتوحاتی برای بسیاری حاصل میشد. چه بسیاری که دیدم در کنج ایم مسجد اربعین ها به اتمام رساندند و شامل عنایات خاص الخاص اربایشان گشتان من در میان شه پر این جبرئیلان، روزگار می گذراندم و مطیع او امری بودم که گاهی با اماراتی از دست غیبی ولایت بدان مأمور می شدم و با قلبی آکنده از شوق و شعف به انجام آنها می پرداختم. نیمه های آن شب اسرار آمیز که آسمان در حال غرش های سهمگین بود، طوفان قصد جان شعله های کم سوی مسجد را کرده بود. از جانب آن پیغام رسان غیبی متوجه به مشکل افتادن یکی از آبروداران درگاه ولایت شدم.
قاضی را می شناختم. مردی که همچون اساتیدش دست از این مسجد برنمی داشت و عمری را در آن گذرانده بود. گویا دچار مشکل شده بود. نماز صبح را خواندم و از اتاقک کوچک کنار مسجد که بساط ناچیزی در آن داشتم، عبای زمستانی ام را برداشتم و فانوسی کوچک را که نفت تازه در آن ریخته بودم روشن کردم و از مسجد بیرون آمدم. باد و سوز زمستانی، سخت سردرگمم میکرد از جاده میانی که دو طرف آن حفره های بزرگی داشت به سوی کوفه حرکت کردم و مدام قاضی را صدا می زدم؛ اما خبری نبود که نبود نگران شده بودم دیشب او را در مسجد دیده بودم در همان حالت بهت و حیرت همیشگی علاوه بر غمی طاقت فرسا که روی سینه اش سنگینی میکرد. عاشق زیاد دیده بودم، اما عاشق دیوانه کمتر به چشم هایش که نگاه میکردی آتش درونش سرتاسر وجودت را چون صاعقه ای کوبنده، خاکستر می کرد. نمی دانستم در طلب چیست، اما هرچه بود و هرچه میخواست افلاکیان مراقب احوال او بودند. گویا شهرتش در آن سوی هستی که مردمان از آن بی خبرند، بیش از شهرت عالمانه اش در نجف اشرف بود شنیده بودم که مدتی گوشه گیری پیشه کرده است. با آنکه در فقه و اصول و حدیث و فلسفه، مجتهد مسلم بود، درس و بحث های رسمی اش را تعطیل کرده بود و هر روز از استسقا و عطشی که نهادش را به آتش می کشید، به حرم امير المؤمنين مالي ، وادى السلام، مسجد سهله و کوفه پناه می برد.
ساعتی به دنبالش گشتم تا آنکه سرخی آسمان از کنار نوارهای طلایی درخشش خورشید، در نظرم پدیدار شد. نگاهی به دوروبرم انداختم و با نا امیدی به نخل های تنومندی که رگ حیاتشان ریشه در شط کنار راه داشت، نگاه می کردم. کمی جلوتر رفتم و با صدا زدنش تلاش کردم پیدایش کنم . ناگهان از گوشه ای صدای جابه دار شدن خس و خاشاکی را شنیدم. در حالی که روزنه ای از امید در دلم پیدا شده بود و مطمئن بودم که این مأموریت از جانبی آگاه حواله شده، به سمت صدا رفتم و دوباره بلند صدایش کردم با فاصله کوتاهی صدایی ضعیف را شنیدم که گویا از زیر زمین شنیده میشد. به سمت صدا رفتم و توده ای عظیم از خس و خاشاک را دیدم که بالای گودالی در حال تکان خوردن بود دوباره صدایش زدم و دیدم که گویا دیگر خبری از أن تكانها نیست بالای گودال رفتم و به زحمت روی حفره را باز کردم و او را دیدم که در داخل گودال سرش را رو به من گرفته و در حال خندیدن است.
در حالی که از خنده اش تعجب کرده بودم و به ریشهای قرمز حنابسته ی پر از گرد و خاکش نگاه میکردم گفتم آقا شما اینجا تشریف داشتید؟
سلام علیکم شیخ جواد
- سلام سید آقا.
داشتم با عصایم به این شبح عظیم الجثه میزدم بلکه از این گودال نجات
پیدا کنم که صدای شما را شنیدم.
👇 ادامه 👇